در یکی از زیرشاخههای شخصیت پردازی غیرمستقیم،
اسم میشود عامل مهمی برای معرفی شخصیت.
و یکی از شاخههای پردازش اسامی هم
(اسم همراه لقب) است.
که بارها در آثار داستان نویسان نسل اول و دوم تکرار شده. زن اثیری، زن لکاته، رحیم خرکچی و...
این وسط، سلطان لقب فقط رضاشاه!
از هر لقبش میشود قصهای بیرون کشید برای داستان و روایت.
و چقدر هرکدام نشاندهنده هویت این آدم در هر زمان از زندگیش بوده.
رضا سوادکوهی(محل تولدش)
رضا دوزاری(یکی از سکههای کم ارزش آن زمان، بخاطر قمارباز بودن سربازان بریگارد قزاق)
رضا ماکسیم(نام سلاح سنگینی که مهارتش بوده)
رضا شصت تیر (نام سلاح سنگین دیگری)
رضا میرپنج (پنج درجه میری، معادل سرگرد، برای گرفتن این درجه مجبورش کردند تازه سواد یاد بگیرد!)
سرهنگ رضاخان(بدون شرح)
سردار سپه (که به زور از شاه قاجار برایش گرفتند. بعد هم که وزیر جنگ)
رئیس الوزرا (!)
رضاشاه (بدون شرح تر)
رسما یعنی از هیچ، به بالاترین مقام رسیدن.
مصداق بارز مهرهی سرباز شطرنج که هیچ است، ولی اگر تمام شرایط بازی جور باشد و بالادستیها یاری کنند، میتواند تا وزیر پیش برود.
پ.ن: یعنی چه میشود که یک قرن بعد، شخصیت اصلی سریالی پرطرفدار، که اتفاقا شدیدا مثبت و سفید و منجی طراحی شده، نامش رضاست؟ از نوع فخّار و افتخار آفرینش؟!
آن هم در اثر غرضورزی که حتی یک شیخ و یک عمامه در کل قسمتها دیده نمیشود؟
#تطهیر
#بی_سوادی
#دریغ_از_مدرک_شش_کلاس_حداقل
✍🏻فاطمه زهرا بختیاری
خط به خط, همراه ما باشید✍🏻
https://eitaa.com/joinchat/3071082506Cce1e021776