#ترفند_خانه_داری
💢نگهداری کره محلی
❇️ابتدا کره رو توی دمای محیط میذاریم تا نرم بشه . (ذوب نکنید بهیچ وجه)بعد مقداری داخل کیسه فریزر میریزیم و با دست یا با وردنه صافش میکنیم به ضخامت نیم سانت. در پلاستیک رو بسمت زیر تا میکنیم.بعد با چاقوی بزرگ یا خط کش روش فشار میدیم تا به 9 یا 12 تا تیکه مساوی تقسیم بشه و جای خط چاقو روش بمونه.بعد همون حالتی داخل فریزر نگهداری میکنیم به مدت چند ماه می مونه. و سفت سفت میشه. و موقع استفاده به راحتی از روی خط ها جدا میشه و تیکه میشه. داخل بشقاب میذاریم و یک ربع بمونه تا از حالت سفتی دربیاد و قابل خوردن باش
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🏡 #هنرومهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#سو_من_سه
#قسمت_نود و پنج
از این مکث ها متنفرم.
- علیرضا نبود؟
- نبود مصطفی.
- برید جلو. برید جلوتر. دنبال ماشینشون نرید. برید جلوتر.
نمی فهمم چرا. جواد فریاد می زند سوار شویم. آرشام دوبار نه، ده بار ماشین را خاموش می کند تا راه بیفتد. محمدحسین شروع می کند دوباره
آرامش دادنش را:
بچه ها خبری نیست. نترسید. من باهاتون فاصله ای ندارم. فقط، چهارچشمی اطراف رو نگاه کنید. تند نرید. آرشام تند نرو. شیشه
رو بدید پایین. اطراف رو نگاه کنید. علیرضا...
آرشام با داد جواد پا از روی گاز برمی دارد:
- احمق مگه نمیگه یواش برو.
- جواد عصبانی نشو. الان وقت داد نیست. چپ و راستتون رو خوب نگاه کنید. آرشام یه لحظه ماشین رو نگه دار جواد ببینه رد ماشین
مستقیم رفته یا پیچیده.
جواد پیاده می شود و مقابل ماشین می دود. یک جایی می ایستد و به چپ می پیچد. دوباره می دود و یکهو فریادش بیابان ساکت را پر می کند:
- علیرضا!
هولزده از ماشین پیاده می شویم. گوشی از دستم می افتد. نمی توانم کاری کنم. صدای التماس مصطفی می آید. خم می شوم و گوشی را برمی دارم. نه نمی توانم. جواد و آرشام از ماشین دور شده اند. علیرضا با من بیشتر از همه مانوس بود. زیادی تنها بود. نه مادر عاقلی داشت و نه پدر دلسوزی. من همیشه همراهش بودم. تمام دلم به هم می پیچد.
صدای محمدحسین که آرام آرام نامم را می خواند کمی توانم را برمی گرداند:
- وحیدجان! آقاوحید! تو تا حالا هوادار علیرضا بودی. حالا هم همینه! میشه بگی چه خبره؟ ببین الان ماشین دوستاش از جلوی ما رد شد. پس ما نزدیک شماییم. وحید.
لب می زنم:
- بیایید. تو رو جان حضرت زهرا؟ بیایید.
- داریم می آییم وحیدجان. فقط بگو چی شده؟
با آخرین توانی که برایم مانده قدم بر می دارم به سمت جایی که علیرضا افتاده است. پاهایم رمق ندارند، اما دنبال خودم می کشمشان.
صدای فریاد جواد را می شنوم:
- ای خدا! به دادمون برس. یا ابالفضل.
یک جسم می بینم و یک دایرۀ خون. هق می زنم. زانوهایم خم می شود و می افتم. صدای محمدحسین می آید که دوباره ذکر توسل گرفته است. آرشام هم نشسته روی زمین. جواد سر هر دوتایمان داد می زند تا بلند شویم. دوباره هق می زنم و می لرزم.
- زنده است، زنده است. بیاید کمک بدید. آرشام تو رو قرآن پاشو. وحید در ماشین رو باز کن.
خودم را می کشم تا نزدیک علیرضا. سر و صورت خونینش توانم را بیشتر می برد. بدنش پر از جای چاقو است. پاره پاره است لباس هایش...صدای ماشینی می آید و فریاد مصطفی و...
...
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
باراهکارهای افزایش عزت نفس در خدمتتان هستیم...
راهکار
۶) تغییر محیط، هرچند کوتاه مدت
روحیه انسان همواره به تغییر نیاز دارد. کار کردن در یک محیط دیگر، سفر کردن، تفریح با دوستان و گذراندن زمان بیرون از خانه، انگیزه شما را افزایش میدهد.
#روانشناسانه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
「مۍگفت:
وقتۍاونۍڪہدوستشدارۍ
بہحرفتگوشندهخیلۍناراحتمیشۍ
+ راستۍخداماروخیلۍدوستداره...! 」
#بۍمعرفتنباشیم...🙂🌱
#خداےمن 💞✨
...°∞°❀♥️❀°∞°...
#ازخدابه_مخلوق
...°∞°❀♥️❀°∞°...
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🔰 در حین ورزش آب بخوریم یا نه؟
🏃🏻♂️ مصرف آب بلافاصله بعد از زمانهایی که بدن دچار کمبود ناگهانی رطوبت شده مناسب نیست و حرارت اصلی و غریزی بدن را تضعیف می کند.
🏃🏻♂️ از جمله: بعد از تعریق زیاد، خواب، رابطه جنسی، ورزش سنگین، خونریزی مانند حجامت و فصد و ...
🏃🏻♂️ در این اوقات بهتر است اجازه بدهید بدن استراحت مختصری داشته و بعد یک نوشیدنی مناسب مثل آب ولرم مصرف کنید.
#علمی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#اروپا چاپ نکرد
#مدعیان آزادی بیان
#عفاف و حجاب از دیدگاه نوروبیولوژی
# خانم دکتر اختری ، مقاله و نتایج پژوهش هایشان را به مجله اروپایی فرستاده بودند، به جای سه داور،
پنج داور ! ارزیابی کرده بودند و معترف بودند به خوبی مقاله ایشان
اما چاپ نکردند ، گفتند پژوهش علمی شما، ریشه های فمینیسم را می زند و ما به دلایلی مخفی خودمان، نمی توانیم مقاله شما را چاپ کنیم.
http://tv5.ir/program/191491
خانم دکتر ، مقاله را در یک مجله آسیایی در نهایت چاپ کردند و سپس کتاب آن را تهیه نمودند و در سراسر کشور ارائه می دهند .
کشور ما که یکی از جوامع هدف استعمارگران اروپایی و نابودگران خانواده است .
خانم دکتر اختری کتاب پژوهش هایشان را چاپ کرده اند، کارگاه هم برگزار می کنند در سراسر کشور 🌸
.
با آنکه اروپا آزادی بیان علمی به ایشان نداد ...
#آزادی تا خفقان اروپا
#مدعیان آزادی بیان
✍زنان آگاه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز آموزش زير بشقابي با نخ كنفي داريم كه ميتونيد با هر نخي اين زير بشقابي رو درست كنيد،خيلي راحته البته هر چي نختون زخيم تر باشه كارتون راحت تر هست ،براي زير كار من از نمد استفاده كه كه كار تميز تر بشه و روي كار رو هم ميتونيد با گل هاي مصنوعي به سليقه خودتون تزئين كنيد ،من ساده شو بيشتر دوست داشتم
#هنرومهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
الهی اِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنیرٌ
خدایا براستے هرکس به تو راه جوید راهش روشن است✨ #مناجات_شعبانیه #ازخدابه_مخلوق ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لاک جیغ تا خدا 💅
نیلوفر
#تغییرمسیر
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
نحوه گرفتن تلخی آب لیمو تازه👇👇👇👇👇
.
این روزها لیمو بصورت ماشینی و با دستگاه آب گرفته میشه و دیگه خانوما سنتی اینکارو انجام نمیدن، در نتیجه هسته های لیمو هم کمی له میشه و باعث تلخی آب لیمو میشه. برای رفع این مشکل بعد از گرفتن آب لیمو دو تا سه عدد هویج، بستگی بمیزان آبلیمو داره، برای 15 کیلو لیمو 4 عدد هویج متوسط پوست کنده درسته بندازید تو لیمو 24 ساعت بمونه بعد صاف کنید؛ هویجها تلخی آب لیمو رو بخودش میگیره و بعد از صاف کردن آبلیمو میتونید گوشت لیمو رو برای خورشتها استفاده کنید بدونه اینکه نگران تلخیش باشید،که من تفاله هاشو که خشک کردم آسیاب کردم و توی خورشتها و خوراکها ازش استفاد میکنم. امیدوارم که این مطلب به کارتون بیاد
🏡 #هنرومهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#محرمانه
📍به نقل از نشریه نظامی اسرائیل:
@secret_file
🔹ایران در یک پایگاه جدید موشکی در شمال یمن موشک های بلند برد را مستقر کرده که قابلیت هدف قرار دادن اسرائیل را دارند.
#پشت_پرده
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#سو_من_سه
#قسمت_نود وشش
دستم را می گذارم روی زنگ، اما نمی زنم. جواد خانه است؟ مادرش هست؟ خواهرش هم هست؟ صبر می کنم. نفس می کشم. گوشی اش خاموش است. آدم نه توی خیابان خیال راحت دارد از دست زنها، نه...زیر لب می گویم:
- ای تو روحت جواد که آدم شدنت هم شده برای من پارازیت.
کسی می گوید:
- شنیدم وحیدخان! درو باز می کنم جرات داری بیا تو...
از جا می پرم و در تیک صدا می کند.جواد خندان روی بالکن را دوست دارم. دستم را چنان فشار می دهد که برای خلاصی دو تا مشت حواله اش می کنم.
- از کی روح خبیث پیدا کردی.
- روح موح نمی خواد. از پنجرۀ چشمی دیدم مثل منگولا دور خودت می چرخی! چرا زنگ نمی زدی؟
حرفی ندارم بزنم، می پرسم:
- تنهایی؟
در سالن را باز می کند و می گوید:
- آره بابا. اهالی ما زود به زود حالشون گرفته میشه، میرن برای تعویض روغن دبی.
- ای جان!! منم.
می گوید:
- چه خبرا؟ پیش علیرضا بودی؟
علیرضا یک هفته ای در مراقبت های ویژه بود و دو سه روز است که بخش نشین شده است. ده روز است که زندگی ما کلا قابل بهره برداری
نبوده است. اتفاقاتش ریشۀ همۀ ما را سوزاند. حدود دوازده تا از خانه های مزخرفشان را گرفتند. داشته و نداشته و تمام خوشی هایمان یک جا گندمال شده است. جوان یعنی ... این نتیجۀ جدیدم است. هر زر مفتی را قبول کردن یعنی همین. بعد هم ادعایمان می شود که عقلی اگر حرف بزنید قبول می کنیم اما احساسی نه. کجای این جوان ها عقلی انتخاب کردند که...
- اَه ول کن تو رو خدا.
خیره خیره جواد را نگاه می کنم. می خواهم که از سکوتم بفهمد، اگر که بخواهد بفهمد. جواد نفهم نیست. سکوت را می شکند:
- یه بار گیر داده بودم به مهدوی که خدا ما رو زندانی کرده با بکن و نکن کردنش. از اسارت بدم میآد. من دلم آزادی می خواد. همین طوری که هستم. هوس هرچی کردم داشته باشمش. نقد و خوشمزه. "حداقل" کیف می کنم همین جا که... خدا گیر داده که پدر در بیاره!!!
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#سو_من_سه
#قسمت_نود وهفت
اینها را می گوید و بلند می شود می رود. نگاهم دنبالش کشیده می شود تا آشپزخانه:
- نس یا قه؟
زبانم را دور لبانم می کشم و می گویم:
- نِس اما از این تنبلیا نه. مثل آدم درست کن.
شستش را بالا می آورد و می گوید:
- اوکی. پررو نشو دیگه. همین هم از من بعیده درست کنم.
تا درِ نسکافۀ آماده را باز کند و زحمت بکشد توی آب جوش بریزد، ده دقیقه می کشد. مقابلم که می گذارد می بینم بدون قاشق است. اشاره می کنم:
- جواد!
از روی میز خودکاری برمی دارد و فرو می کند توی فنجانم. دادم هوا می رود:
- اَ اَ اَ... این مال خودت.
تا می آیم فنجانش را بردارم، خودکار را در فنجان خودش فرو می کند و هم می زند:
- اصراری نیست بخوری. خودم دوتاشو می خورم!
با نگاهم فحش هایی می دهم که می گوید:
- باید رو ادبت کار کنم. بعد کنکور حتما بیا مشاوره.
نسکافه ام را مجبورم بخورم. بعضی کارها در دنیا اجبار است. می فهمید اجبار.
- من و تو خوشمزه های دنیا رو زیاد چشیدیم. اما آزادی نه! اولاش که مهدوی بهم می گفت: "مثلا تو آزادی"، جلوش وایمی سادم.
اما حالا می فهمم. اون موقعها یادته می خواستیم یه پارک بریم، اسیر این بودیم که چی بپوشیم. مثل دخترا شده بودیم. موهامونو
چطور درست کنیم. یادته از آرایشگاه وقت می گرفتیم برای اینکه ابرو درست کنیم. کلی ابهت مردونه مون رو بر باد می دادیم. اسیر این بودیم که چطور دخترا رو تور کنیم. البته تو اینطوری
نیستی وحید. راستش من موندم با این مامان بابایی که تو داری چرا مثل ما شده بودی.
نفس عمیق می کشد. نفسم سنگینی می کند. من چرا با این که می دانستم راه افتادم دنبال چیزهایی که باورشان نداشتم. کمی از نسکافه
اش را می خورد و می گوید:
- من اسیر خودم بودم... من ده هزار تا عکس سلفی پاک کردم وحید. ده هزارتا عکس از خودم... اسیر این بودم که کجا، کی، چه
طوری؟ چی؟؟؟ برام مهم بود مارک باشم. مهم بود کدوم رستوران برم. مهم بود لاکچری...
دیگر حرف نمی زند. نسکافه اش را تمام می کند. می گویم:
- خب خودت اون موقعها می گفتی اگه این کارا رو نکنیم، چه کار کنیم؟ تو الان که بین بچه ها نیستی دیگه کجایی؟ چه کار می کنی؟ بچه ها میگن عقب مونده شده جواد.
وقتی جوابی نمی شنوم نگاه مات شده ام را از فنجان خالی می گیرم و می دوزم به صورت جواد
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چگونه در ماه مبارک رمضان بهترین استفاده را داشته باشیم؟
پرسمان اعتقادی #استادمحمدی 👇👇
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
♨️ #اعتقادی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost