فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭 همۀ بدیهایت را به خدا بگو...
👈🏻 وقتی بدیهات رو بگی خدا برای تکتکش کمکات خواهدکرد
#تصویری #شب_قدر
@Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بافت دستبند🎥🔝
بیکار نشین ، درآمد خودتو داشته باش👏
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🏡 #هنرومهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
عادت نماز شب و زیارت عاشورا خواندن
#شهید_مدافع_حرم حسین جمالی
🔸هرگاه صدای اذان به گوشش میرسید ،بلافاصله وضو میگرفت
و به نماز می ایستاد.
این عادت همیشه ی حسین بود.
🔹یک شب که همه خواب بودند از رختخواب برخواستم تا یک لیوان آب بخورم.
نور ضعیفی رو در آشپزخانه دیدم؛به سمت آشپزخانه رفتم
حسین را دیدم که با صدای زیبایش زیارت عاشورا میخواند💫
گفتم :مادر چرا چراغ رو خاموش کردی؟
گقت:می خواستم شما بیدار نشوید.
🔸زمزمه های زیبای حسین هنوز در خانه به گوشم میرسد.
#الگو #یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#گزارش
#بینالملل
💢 از بین بردن آینده شغلی دختران مسلمان در کشورهای مدعی حقوق بشر
🔻نوجوان مسلمان ساکن ایالت «کِبک» کانادا که دوست داره در آینده معلم بشه با اینکه باتوجه به قانون ضد حجابی که اخیرا وضع شده مدارس انگلیسی استثنا شده و در مدارس انگلیسی می تونه معلم بشه ولی باز هم از تصویب این قانون ناراحته
🔻«سودا شریف» نوجوان ۱۴ ساله مسلمان میگه با مسلمون ها مثل شهروندان درجه دو برخورد میشه.اونها شهروندان رو براساس اعتقادات مذهبی شون درجه بندی می کنن
🔻استفاده از نمادهای مذهبی رو بخاطر اینکه ممکن روی دیگران تاثیر داشته باشه ممنوع کردن ولی هرسال جشن کریسمس که مربوط به اعتقادات مذهبی مسیحیان هست برگزار می کنن و میگن جشنی هست که ریشه در فرهنگ ما داره
🌐منبع:https://www.cbc.ca/kidsnews/post/teen-still-dreams-of-teaching-with-a-hijab-in-quebec
#تولیدی
#پشت_پرده
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 نه اندوه گذشته و نه ترس از آینده نصیب اهل تقواست
#شرح_قرآن ، صفحه ۱۵۴
#با_هم_آغاز_کنیم
#حجت_الاسلام_سرلک
💠 #نیامده_ایم_که_بمانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🔴 علت سرماخوردگی چیست؟
🔰 بیش از ۲۰۰ نوع ویروس سرماخوردگی وجود دارد که میتواند باعث بیماری شما شود و از این میان رینوویروس معمولترین ویروسی است که باعث سرماخوردگی میشود.
🔰 باید این نکته را به یاد داشته باشید که آنتیبیوتیک در برابر ویروسها بیتأثیر است و تنها عفونتهای باکتریایی را از بین میبرد. مصرف آنتیبیوتیک نه تنها باعث بهبود سرماخوردگی نمیشود، بلکه ممکن است آن را شدیدتر کند.
#علمی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_صدو پنج
پدر و مادرش نیامدند. با راننده شان رفتیم. من خیلی بلد نیستم. مثل کیسه شن ولو می شوم روی زمین، اما جواد مهارت دارد. من تهش یک تیوب برداشتم و هیکل را رویش انداختم و لیز خوردم. با جواد مسابقه گذاشتم؛ وسط راه لنگ هایم رفت هوا، خودم چلمبه شدم وسط تیوپ، برف پاشید توی عینکم و سفیدکوری گرفتم. مسیر گم شد و چرخیدم و چرخیدم و عین یک تکه گوشت سرازیر شدم. وقتی رسیدم پایین، جواد جلوی پایم ایستاده بود و به لنگ های در هوا و جیغ هایی که می کشیدم، می خندید. یعنی چنان می خندید بی وجدان. صبر کردم. نفسم که برگشت انداختم دنبالش. تا خورد زدمش. فقط خندید. ظهر که ولو شدیم پشت میز برای خوردن نهار تا آمدم حرفی بزنم، گفت:
- یه بار با مهدوی رفتیم کوه...
سراپا گوش شدم. ادامه داد:
- خیلی خوش گذشت.
لقمۀ کبابش را گذاشت دهانش:
- جات خالی نبود. چون فقط رو مخی. الانم اگه یه کلمه حرف بزنی می زنم تو دهنت.
مثل بز نگاهش می کنم و سر هم تکان نمی دهم... جواد اعتقاد دارد که من خیلی اشتباه کردم که خودم را مقابل آنها باختم. مادر و پدر من به میل خودشان تعریف جدیدی از دین نداده بودند که به اشتهای خودشان هر کاری خواستند بکنند و بی خیال مدلی که خدا گفته بشوند... اصالت بندگی را حفظ کرده اند. جواد می گوید:
- خاک بر سرت که مادرت را گذاشتی کنار و دنبال ما راه افتادی.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_صدو شش
من داشتم خلاف فطرتم و به زور خودم را شبیه امروزی ها می کردم. نمی گویم آنها چیزی نمی گفتند؛ اتفاقا خیلی آرام و با سیاست برخورد می کردند. همین هم باعث شده بود که حیا کنم و مثل بقیه تا ته همه گندی نروم. از نگاه و از اعتمادشان خجالت می کشیدم. حس می کردم همه جا نگاه امیدوارشان دارد همراهم می آید و دلم نمی گذاشت ناامیدشان کنم. سن ما نصیحت و توپ و تشر بر نمی دارد چون آماده هستیم که لج کنیم و بزنیم به پنهان کاری. اما حتما آن ها کم گذاشتند برای من. خودشان فهمیده اند که اگر از اول رفیق تر بودند و بعضی سؤال ها را بلد بودند برایم واگویه کنند من اینقدر به در و دیوار نمی خوردم. مدرک لیسانس مادرم و فوق پدرم دردی از من و روح و فکرم دوا نمی کرد. هربار که یکی دو سؤالم جواب داده می شد، شب در فضای مجازی ده سؤال دیگر هوار ذهن و دلم می شد.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢🌸🌸🌸
«حقوق زن» و اختلاف سطح آن درقرآن، روایات، فقه و عرف مسلمین
🎵 استاد شهید مطهری
#جایگاه_زن
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#ترفند_خانه_دارى
هر بار كيسه زباله را عوض مى كنيد انتهاى آن جوش شيرين بريزيد تا بوى بد نگيرد.
جوش شيرين يك مواد طبيعى براى از بين بردن بوى نامطبوع است.
#هنرومهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🦋خاطره ای از #شهید_مهدی_زین_الدین
از همه زودتر می یومد جلسه
تا بقیه برسند ...
۲رکعت نماز میخوند
یکبار بعداز جلسه کشیدمش کنار و پرسیدم:
نماز قضا میخونی!؟
گفت:نه
نماز میخونم که جلسه به یه جایی برسه
همینطور حرف روی حرف تلنبار نشه.
#الگو #یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
راهکار هشتم افزایش عزت نفس:
یادداشت دستاوردها
یکی از راههای افزایش عزت نفس در بزرگسالان این است که هر دستاوردی را که در مسیر زندگی خود کسب کردهاید، بدون توجه به میزان آن یادداشت کنید. زیرا یادآوری دستاوردها همیشه احساس غرور و خرسندی را در درون فرد ایجاد میکند.
#روانشناسی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
[💙☕️]
زندگے به من یاد دادھ
براے داشتن آرامش و آسایش !
امروز را با خدا قدم بردارم
و فردا را به او بسپارم . . .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#التماس_دعا 🖐🏻
#انگیزشے 🚎
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#سو_من_سه
#قسمت_صد وهفت
مهدوی گفته بود اول درس را یاد می گیرند، بعد سؤال می پرسند. شما یک دور اسلام را یاد نگرفتید و نخواندید، چه طور این همه سؤال و
شبهه از وسط و اول و آخرش می پرسید.
مهدوی راست می گفت. ما جوان های ایران شده ایم سیبل همۀ تیرها. از چپ و راست و بالا و پایین و شرق و غرب برایمان می بارد. اصلا فرصت خواندن و فکر کردن پیدا نمی صکنیم. فقط در به دریم که...
راه می افتم از تهران هیولا می زنم بیرون. خانۀ جد و جده ام هنوز سرپاست. در یک ده کوره ای هم هست که هنوز ایرانسل توفیق پیدا نکرده دم و دستگاهش را هوا کند. هر چقدر هم دولتی ها پهنای اتوبان اینترنت را ده بانده کنند، به آنجا نمی رسد. چند روزی که آنجا هستم از پنج به علاوۀ یک و دسیسه هایشان راحتم. اگر گفتید با کی آمدم. خب معلوم است. با جواد؟ نه. با آرشام؟ نه. با مصطفی. خودش که پیشنهاد نداد، اما جواد که قرار بود همراهم بیاید نیامد و مصطفی با برادرش آمد محمدحسین. محمدحسین ما را با ماشین رساند این ده کوره و برگشت. چند روزی اینجا می مانیم. ماهواره نیست. مجازیات نیست. اما هوا هست. من یک هوای بدون شبهه نیاز داشتم. یک خودم و خودم را. با مصطفی می رویم بالای کوه. من که زحمتم می شود اما مصطفی چوب جمع می کند و آتش راه می اندازد و سیب زمینی هایی که آورده لای آتش می گذارد. مصطفی دست جواد را از پشت بسته در شرارت. من هم خودم لُنگم را دو دستی تقدیم کردم. صبح با سر و صدای ورزشش بیدار می شوم. هروقت هم که گمش می کنم بالای درختی، تو استخری، کنار آبی، گذر عمری...
اصلا هم زیر بار هیچ صحبت و بحثی نمی رود. مسخره می گوید:
- تو اومدی ذهنت رو خالی کنی. من اومدم ذهنم رو پر کنم. با هم تفاهم نداریم. پس برای اینکه دعوا نشه کلا حرف نمی زنیم.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost