ﺍﮔﺮ ﻧمےﺧﻮﺍھے ﺍﺯ ﺧﻮبے ڪﺮﺩﻥﻫﺎﯾﺖ
ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺷﻮی، فقط ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍ ﺧﻮبے کن :)🌺
#از_مخلوق_به_خالق 💚
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
••
اینهمہچشمبهراهےنگرانمڪردھآقـا 🌱'.
#مهدویت #جمعه #اللهمعجللولیکالفرج
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
ته ران مرغ 😋
🍗مواد لازم:
ران بدون استخوان 3-4 تکه
برنج 3 پیمانه
زعفران دم کرده غلیظ
پیاز 1 عدد
نمک، فلفل و پاپریکا
کره
روغن مایع
لیموترش تازه
🥥طرز تهیه:ابتدا مرغ ها را مزه دار کنیم تا یه مرغ خوش طعم داشته باشیم طبق ویدیو مرغ ها را با نمک و فلفل و پاپریکا،پیازهای خلالی و لیموترش تازه و روغن ترجیحا زیتون حداقل به مدت یک ساعت مزه دار میکنیم بهتره از ران مرغ استفاده کنید که چربی مناسبی داره حتی میتوانید مرغ را با پوست ته انداز کنید،بعد از چند ساعت مرغهای مزهدار شده را از یک طرف در مخلوطی از کره،روغن،زعفران سرخ کنید. سمت دیگر مرغ که قرار است کف قابلمه قرار بگیرد نیازی به سرخ شدن ندارد. (توجه داشته باشین سرخ شدن مرغ در حد خیلی کم انجام میشود) در این فاصله برنج را در آب جوش بریزید و بپزید و آبکش کنید. برنج نباید نرم شود و باید دانه دار باشد.
کف قابلمه مورد نظرتان مقداری روغن و زعفران بریزید و وقتی داغ شد مرغها را از سمتی که سرخ نشده است کف قابلمه بچینید.و از برنج برداشته و لابه لای و روی مرغها بریزید و آن را پهن و فشرده کنید.
ته انداز مرغ زعفرانی را روی شعله ملایم گاز و شعله پخشکن به مدت 1 الی 1 و نیم ساعت دم بگذارید تا مرغها حسابی سرخ و طلایی شوند. بعد از پخت ته انداز آن را به صورت قالبی در یک دیس گرد برگردانید و نوش جااان
#آشپزی👩🍳
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
•○|🍃
فرازی از سخنان پیامبر اکرم در #خطبه_غدیر دربارهٔ امام زمان💚:
آگاه باشید! کسی توانایی غلبه بر او (حضرت مهدی) را ندارد :)🌿!'
#مهدویت #اللهمعجللولیکالفرج #جمعه🌱
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
بادها! میل نجف دارم و دستم خالیست
گلهام را برسانید شفاهی به علی ... 😭
#یا_امیرالمومنین❤️
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
ﺍﮔﺮ ﻧمےﺧﻮﺍھے ﺍﺯ ﺧﻮبے ڪﺮﺩﻥﻫﺎﯾﺖ
ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺷﻮی، فقط ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍ ﺧﻮبے کن :)🌺
#از_مخلوق_به_خالق 💚
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
کیک شکلاتی 😋
🍪مواد لازم:آرد سفید قنادی 270 گرم.پودر کاکائو 65گرم.شکر 330 گرم.جوش شیرین نصف ق چ.بیکینگ پودر 1ق چ.نمک 1/4ق چ.تخم مرغ درشت2عدد.وانیل 1/2ق چ.ماست معمولی 135 گرم.روغن مایع 200 گرم.نسکافه 1ق غ پُر.آب جوش 120 گرم.شیر 100گرم.
🥥طرز تهیه: نسکافه رو در آب جوش حل کرده بذارین تا خنک بشه.مواد خشک شامل آرد،پودر کاکائو،جوش شیرین،بیکینگ پودر و نمک با هم الک کرده سپس شکر را بهش اضافه کنید. در کاسه ای دیگه تخم مرغ و وانیل رو با همزن دستی بزنید.ماست و روغن و نسکافه حل شده در آب جوش (خنک شده)و شیر هم اضافه کنید مخلوط کنید.حالا این مواد رو به مواد خشک اضافه و حدود سه چهار دقیقه با همون سر پارویی یا همزن دستی به هم بزنید.قالب 32×22سانت رو چرب و آردپاشی کنید خمیر کیک رو داخلش بریزید و در فری که از قبل با 180 درجه سانتی گراد گرم شده به مدت 35_45 دقیقه قرار بدین سپس با خلال چوبی تست کنید اگه تمیز بیرون اومد کیک آمادس.خود کیک به تنهایی خوشمزس اما من از گاناش هم استفاده کردم تا کیکم شکلاتی تر بشه. 200 گرم خامه صبحانه روی حرارت بذارین تا گرم بشه ولی نجوشه بعد 200 گرم شکلات سکه ای داخلش بریزین و اجازه بدین تا با حرارت خامه شکلات ذوب بشه سپس به هم بزنید و بذارین تا خنک و غلیظ بشه بعد ماسوره بزنید.
#کیک🎂
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#جایگاهت_کجاست 🌱👱♀
📛سایت هایی که به صورت آنلاین به فروش "دوشیزگی" دختران اختصاص دارن
🔻در کشورهای غربی از جمله آلمان سایت هایی وجود دارن که توسط اونها دختران می تونن دوشیزگی خودشون رو حراج کنن و هرکس قیمت بالاتری گفت به همون بفروشن
🔻دانش آموز ۱۹ ساله آلمانی دوشیزگی خودش رو به قیمت ۳ میلیون دلار به فروش رسوند.این دانش آموز که به صورت نیمه وقت در حرفه مدلینگ هم فعالیت داره گفته این پول رو برای شهریه مدرسه و مسافرت رفتن لازم داره
😳اون اعتقاد داره چون بدن خودش هست می تونه هر استفاده ای از اون بکنه
❓چرا رسانه های غربی درمورد این قضایا مستند تهیه نمی کنن؟چرا در کشورهای غربی یک دختر نوجوان مجبور بشه دوشیزگی خودش رو به حراج بذاره؟مگه اونجا همه در رفاه نیستن؟
#تن_فروشی #بردگی_جنسی
🌐منبع:https://indianexpress.com/article/trending/trending-globally/teen-model-sells-virginity-highest-bidder-was-a-businessman-from-abu-dhabi-4944651/
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃
🌻🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻
🌻🌻
🌻
🍃
#رمان_رنج_مقدس🌺
#بخوانیم
#قسمت_بیست و دوم:
من تا موقعی که خودت نتیجه بررسی ذهنیات رو نگی، نظرم رو درباره زندگی با سهیل نمیگم.
برمیگردم و حرفم در گلویم میجوشد:
– بله زندگی خودمه!
حتماً پدر هم زندگی خودشه، تصمیم خودشه.
نبودنهاش، هر بار زخمی شدنهاش،
سختیهای همه ما تقدیر خودمونه،
این که حتی تا چند سال پیش کارهای بانک و اداره رو مادر میکرده،
اینکه مدرسههای همه رو خودش میرفته،
اینکه کار و بار خونه و بچهها رو خودش به دوش میکشید،
اینکه امشب سهیل به من طعنه مهم بودن خانواده و بدی نبود پدر رو میزنه،
اینا با خودمه و همه چیز و همه کس هم بیخود…
علی با سرعت میآید سمت من.
میکشدم داخل اتاق و در را میبندد.
چشمانش به لحظهای پر از خشم میشود.
نگاهش را از من میگیرد و پلکهایش
را میبندد و رو برمیگرداند تا کمی به خودش مسلط شود.
– سهیل اشتباه کرده… غلط کرده. تو هم اگر محکم جوابشو ندادی…
نفسش را محکم در فضای اتاق رها میکند.
برمیگردد سمت من و به آنی تغییر لحن میدهد:
– لیلاجان! از سهیل پرسیدی که آسایشی که این چند سال داشتی و تونستی بری دنبال درس و تجارت، چطوری برات فراهم شده؟
نمیخواهم بیجواب بروم:
– چرا پدر من؟ چرا خود دایی آسایش و امنیت بچههاشو تأمین نکنه؟
– از خودشون میپرسیدی خانوم خانوما. حتماً جلوی سهیل سکوت کردی که اینجا داری حرف میزنی.
هه!
هر چند بد هم نیستها؛
سهیل الآن خونه داره، ماشین و کار و مدرک… هوووووم.
خیلی هوسانگیزه برای یه دختر.
لجم میگیرد از قضاوت علی.
مرا گرسنه چه میداند؟
از اتاقش بیرون میروم و در را به هم میکوبم.
پدر کنار در اتاقم ایستاده است.
جا میخورم.
یعنی از کی این جا بوده؟
حرف هایمان را شنیده؟
لبم را بههم فشار میدهم.
سرم را پایین میاندازم و میخواهم زمان را عقب بکشم یا پدر را تا جایی که صدایم را نشنود عقب برانم.
بستهای دستش است.
میگیرد طرفم و میگوید:
– لیلی! این سوغاتی اینباره.
بعد میخندد.
– فکر کنم تا حالا ده تا روسری و شال برات آوردم. باید اسمم رو عوض کنم بزارم ابوالشال!
بسته را میگیرم، اما نمیتوانم تشکر کنم.
سرم را میبوسد و میرود.
مطمئنم که حرفهایم را شنیده اما حرفی نزد.
بغض میآید؛ مثل مهمان ناخوانده.
داخل اتاقم بسته را باز نمیکنم.
مینشینم روی صندلی و با ناراحتی تمام ذهنم را خالی میکنم روی ورقههای دفترم.
سهیل را نقاشی میکنم،
زیبا درمیآید، پر ادعا، اتو کشیده و خندان.
مچالهاش میکنم.
دوباره میکشم؛
با کت و شلوار و عینک دودی،
کنار ماشین خاصش خیلی دلربا میشود. مچالهاش میکنم.
سهباره میکشمش، چشمانش رنگ سبزههای جنگل است.
موهایش ژل خورده و حالتدار، کنار ویلایشان.
قلم را میاندازم روی میز و بلند میشوم..
اتاق دوازده متری برایم قفس یک متری شده است؛ تنگ و بی هوا.
پتویم را برمیدارم، کلاه سر میکنم و میروم سمت حیاط.
قبل از اینکه در حیاط را باز کنم، پتو را دور خودم میپیچم که نگاهم از شیشه به آنها میافتد.
پتو پیچیدهاند دورشان و گوشه ایوان زیر طاقی ایستادهاند. مات میمانم به این دیوانگی.
اینموقع شب، توی حیاط، زمستان سرد و باران. اِ… باران.
تازه بوی باران را حس میکنم.
از کی آسمان میباریده و من متوجه نشدم.
آن هم من که باران پر کننده تمام چالهچولههای زندگیام است.
برمیگردم سمت اتاقم.
پد و مادر، حرفهای چند ماه فراق را زیر آسمان میگویند تا باران غم و غصههایشان را بشوید.
به پنجره اتاقم پناه میبرم.
تا جایی که سرما در و دیوار اتاقم را به صدا درمیآورد و بدنم به لرزه میافتد. حال بستن پنجره را ندارم.
عطر باران را نیاز دارم و هیچ چیز دیگری برایم مهم نیست؛
حتی فردا که سرما خوردهام.
***
#رمان
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🍃
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃