eitaa logo
خط مقدم
1.2هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
با ما به خط مقدم بیایید. تارنمای انتشارات خط مقدم: www.khatemoqadam.com خط مقدم در اینستاگرام: www.instagram.com/khatemoqadam.ir ادمین خط‌مقدم: @KhateMoqadam_admin تلفن تماس: ۰۹۱۲۹۳۸۳۳۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📘 یک اشتباه رایج در ادبیات و سینما، کنار هم گذاشتن واژه‌ی «کودک و نوجوان» است. در حالی که نوجوانی، قرابت بیشتری با «جوانی» دارد! 🔹 وقتی همه کودک حسابش می‌کنیم، مدام تلاش می‌کند تا نشان دهد بزرگ شده: ❌ دیگر انیمیشن نمی‌بیند. ❌ با اسباب‌بازی‌هایش بازی نمی‌کند. ❌ کتاب‌های با جلد کودکانه نمی‌خواند! ✅ او می‌خواهد اثبات کند که بزرگ شده و ما هم باید این بزرگ شدن را بپذیریم. 📚 اگر فرزند شما هم این ویژگی‌ها را دارد، «نامزد گلوله‌ها» برایش مناسب است! 🔸 نوجوان‌ها در داستان‌ها به دنبال «قهرمان» می‌گردند. 🔸 نامزد گلوله‌ها روایتی ساده ـ اما نه کودکانه ـ از زندگی یک قهرمان ملی است. 🔸 در روزهایی که رسانه به ما «شبه‌قهرمان» غالب می‌کند، این کتاب را به نوجوان‌ها هدیه دهیم. 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «نامزد گلوله‌ها»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 او در سکوت مرگبار عرب‌های منطقه، با همه‌ی توانش به یاری فلسطینی‌های غزه شتافت. 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «نامزد گلوله‌ها»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
3.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طاعات و عبادات‌تون مورد قبول درگاه حق و توفیق درک رمضان آینده روزی‌تون🌱 عیدتون مبارک از مسجد الاقصی💛✌🏻 ویدئو از آلاء الصوص
🟫 📘 دمشق دیگر آن شهری که چند سال پیش از تلویزیون دیده بودند، نیست. دیگر نه از زائران خبری هست، نه از مغازه‌های دور و اطراف. رد ناامنی باعث شده شهر در سکوت و سکون فرو رود. 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «بیست و هفت روز و یک لبخند»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
✍️ 📘 این که شهید است و چه آراسته‌ست "بیست و هفت روز و یک لبخند"، روایتی از زندگی شهید مدافع حرم "بابک نوری هریس" است که به قلم خانم "فاطمه رهبر" در نشر "خطّ مقدّم" به چاپ رسیده است و با اقبال مخاطب نیز رو به رو بوده و تا به امروز ده‌ها بار چاپ شده است. روایت این کتاب تقریباً همه‌ی زندگی شهید را به تصویر کشیده است و مخاطب به خوبی تمام لحظات دنیوی و اُخروی شهید را حس می‌کند و دلیل این ارتباط چیزی نیست جز این که نویسنده با رفت و آمد با خانواده شهید و آشنایی با سکنات و شیوه تفکّر و زندگی آن‌ها، عضوی از خانواده شهید شده است. شهید "بابک نوری" در خانواده‌ای به دنیا می‌آید و رشد می‌کند که با مذهب و انقلاب و دفاع مقدّس عجینند. پدرش دلاور مردی از رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدّس است و عطر معنویت مذهب در خانه مدام به مشام می‌رسد. تا این جای زندگی این شهید، شبیه زندگی بسیاری دیگر از شهدا است، ولی نویسنده با اشارات دقیق و ذکر خاطرات خانواده از او تصویر دیگری هم نشان می‌دهد که با نگاه کردن به عکس‌های شهید در پایان کتاب، بهتر می‌شود جان مطلب را دریافت. خانم "فاطمه رهبر" با تمامی کسانی که می‌توانسته است گفت و گو کرده است. حتّی با کسانی که حرفی برای گفتن نداشته‌اند و به شوق دیده شدن در قاب تلویزیون و با دلبستگی به دوربین و میکروفن به سوی مصاحبه شتافته‌اند. از دیگرسو معدود افرادی هم بوده‌اند که چه بسا حرف‌های بسیاری برای گفتن داشته‌اند، ولی حاضر به گفت و گو نشده‌اند. روایت به دو بخش تقسیم می‌شود که بخش اوّل از زبان خانواده و بخش دوّم روایت حضور در سوریه است و نویسنده به خوبی توانسته است با دو گونه ی متفاوت از روایت، هر دو بخش را به خوبی به تصویر بکشد. از نظر مشاهده‌ی دقیق و توصیف جزئیات خانم "رهبر" بسیار موفّق عمل کرده است. هم صحنه‌ها و جزئیات مکان را به خوبی شرح می‌دهد و هم حالات کسانی را که سخن می‌گویند. روایت بسیار صادقانه است و خالی از هرگونه اغراق. نویسنده از آن رو که افکار و احوال و اعمال خود را در روزهای این گفت و گوها به خوبی توصیف کرده است، توانسته دیگران را هم به همان دقّت ببیند و خواننده نیز نویسنده را بخشی از روایت می پندارد و با توجّه با تأثیر روایت، انگار خودش در کنار نویسنده در مراسم تولّد شهید بر سر مزارش شرکت کرده است و این بخش چقدر در معرّفی شهید و خانواده‌اش و علاقه مندان به او نقش دارد. هادی خورشاهیان
✍️ 📘 آقای "جمشیدی" از شخصیت های بسیار مهم این روایت است. او کسی است که به خوبی می داند "بابک" چگونه در دوران خدمت مقدّس سربازی به اعزام به سوریه تمایل پیدا کرده است و کسی است که بیرون از افراد خانواده، درباره ی حالات و احوالات شهید به مخاطب اطّلاعات بسیار ارزنده و دقیقی می‌دهد و نویسنده چنان او را ترسیم کرده است که مخاطب دلش می‌خواهد درباره‌ی آقای "جمشیدی" هم کتابی مستقل بخواند و با این فرمانده دلاور بیشتر آشنا شود. بخش سوریه که روایتی متفاوت دارد، به صورت پیوسته روایت می‌شود و تغییر چندانی در شخصیت‌های روایت کننده اتّفاق نمی‌افتد و داستان رشادت مدافعان حرم به صورت خطّی پیش می‌رود. با شخصیت شهید در این بخش بسیار بیشتر آشنا می‌شویم و از خلوت‌هایش آگاهی می‌یابیم. شهیدی که در تمام این بخش نگرانیم این بار به فیض شهادت نائل نگردد، چون دلش را نداشته با پدرش خداحافظی کند و ما دائم دعا می‌کنیم این بار شهید نشود و برگردد و پدر و پسر یکدیگر را در آغوش بگیرند. پدری که با رشادت‌هایش در دوران دفاع مقدّس به شدّت پدر است و بارها به هق هق و تکان شانه برای پسر رشید و شهیدش می‌گرید. در این کتاب به یُمن قلم بسیار اُستوار نویسنده، تبدیل به کسی می‌شود که با خود فکر می‌کنیم او را در مسجد محل یا توی کوچه و خیابان دیده‌ایم و وقتی یادمان می‌آید او را ندیده‌ایم، غصّه می‌خوریم و با صدایی که به گوش دیگران هم می‌رسد، می‌گوییم کاش او را دیده بودیم. این شهید می‌توانست راهی دیگر را برود که نرفت و در تمام روزهای حضورش در سوریه به شهادت اندیشید و خواست شهید بشود و به گونه‌ای از حرم سخن گفت که به مخاطب این حس دست داد که انگار جوانان غیور این سرزمین برای دفاع از وجود مبارک حضرت زینب به سوریه رفته اند نه برای دفاع از حرمش. هادی خورشاهیان
📚 📘 حبیبه از آن زن‌هایی است که باید در زندگی‌مان ببینیم یا قصه‌شان را بشنویم تا بتوانیم ادعا کنیم زندگی کرده‌ایم. از آن زن‌های مهربان و دوست داشتنی که دلت می‌خواهد ساعت‌ها به خط و خطوط چهره‌شان زل بزنی. از آن‌ها که غم‌هایشان کلمه نمی‌شود، فریاد نمی‌شود، خیلی از تحملشان بیشتر باشد چنگ می‌شود لای لباس خونی رزمند‌ه‌ها... 🌍 حبیبه جایی در میانه‌ی همه چیز ایستاده! 🔸 میانه‌ی جنگ 🔸 میانه‌ی دو فرهنگ 🔸 میانه‌ی دو کشور 🔸 و میان دو پسری که هیچ شباهتی به هم ندارند… ✨ اگر به روایت‌های زنانه، داستان‌های ماجراجویانه و نگاهی غیرتکراری به جنگ علاقه دارید، رخت‌شو را از دست ندهید! 📚 نام کتاب: رخت‌شو ✍ نویسنده: محمد حنیف 🔖 انتشارات: خط مقدم 🛒 برای تهیه کتاب «رخت‌شو»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 آدم‌ها را، باید با ظرف نظام تربیتی خودشان سنجید. در آن صورت می‌توان شجاعتِ بخشیدن آن‌ها را به دست آورد. 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «رخت‌شو»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
✍️ 📘 ‌ شاید کمتر کسی به لحظه‌هایی که لباس‌های رزمنده‌ها، مجروحان و حتی شهدا شسته می‌شده‌اند و افرادی که این مسئولیت را به عهده داشته‌اند، فکر کرده باشد... لباس‌هایی که هر کدام نشانی از جنگ دارند و یادگاری از روزهای بی‌قراری... و چه بسا دلتنگ صاحبانشان شده باشند... صاحبان مهربانی که با آن‌ها خو گرفته بودند و به خود می‌بالیدند که بر تن شریف چنین انسان‌هایی نشسته‌اند... و حالا این لباس‌ها آمده‌اند تا در دنیای سکوتِ سرشار از کلامشان، جهان رختشو را در دست گرفته و نگاهش را راهی بی کران‌ها سازند... حال تصور کنید این رختشو یک بانو باشد؛ یک مادر... مادری که از قضا خود هم دو پسر دارد که کبوترانه آن‌ها را رهسپار آسمان دفاع از حق و حقیقت کرده است... اشک در چشمان شیوا حلقه زد. عباس با پاسخش قدری دل حبیبه را آرام کرد: «بعدها در کتاب های تاریخ خواهند نوشت که وقتی بیگانه به این آب و خاک حمله کرد، جوانانی بودند که پا روی قلب و عشق خودشان گذاشتند و به...» این مادر نمی‌تواند حتی از کنار یکی از این لباس‌هایی که به دستش می‌رسند، ساده بگذرد؛ هر کدام از آن‌ها را که می‌بیند، ناخودآگاه برای چندمین بار مادر می‌شود و هم نوا با مادر واقعی صاحب لباس که هم اکنون در سوگ لاله‌ها حضور ندارد، آوای غم سر می‌دهد؛ چشم‌هایش بارانی می‌شوند و قلبش به درد می‌آید؛ چرا که آن‌ها صرفاً یک لباس نیستند، بلکه نشانه‌ای هستند از آزادگی و انسانیت... هر چند که این لباس‌ها آمدند و صاحبانشان نیامدند؛ اما شاید گاهی اوقات باید رفت تا ارزش‌هایی بمانند، حتی به قیمت‌هایی سنگین... همان طور که آثار حاصل از چهرة جنگ تا مدت‌ها و یا شاید تا همیشه، کم یا زیاد، همراه افراد خواهد ماند. - سارا عرفانی 🛒 برای تهیه کتاب «رخت‌شو»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin
🟫 📘 به گریه افتاد. نمی‌دانست این گریه‌ها برای اندوه از دست دادن معشوق است یا از ناراحتی تصور وضعیت مملکتی‌ست که بی‌دفاع مانده باشد. 🛒 برای تهیه‌ی کتاب «رخت‌شو»، در دایرکت پیام دهید. @KhateMoqadam_admin