3.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طاعات و عباداتتون مورد قبول درگاه حق و توفیق درک رمضان آینده روزیتون🌱
عیدتون مبارک از مسجد الاقصی💛✌🏻
ویدئو از آلاء الصوص
🟫 #بریده_کتاب
📘 #بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند
دمشق دیگر آن شهری که چند سال پیش از تلویزیون دیده بودند، نیست. دیگر نه از زائران خبری هست، نه از مغازههای دور و اطراف. رد ناامنی باعث شده شهر در سکوت و سکون فرو رود.
🛒 برای تهیهی کتاب «بیست و هفت روز و یک لبخند»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند
#بخش_اول
این که شهید است و چه آراستهست
"بیست و هفت روز و یک لبخند"، روایتی از زندگی شهید مدافع حرم "بابک نوری هریس" است که به قلم خانم "فاطمه رهبر" در نشر "خطّ مقدّم" به چاپ رسیده است و با اقبال مخاطب نیز رو به رو بوده و تا به امروز دهها بار چاپ شده است. روایت این کتاب تقریباً همهی زندگی شهید را به تصویر کشیده است و مخاطب به خوبی تمام لحظات دنیوی و اُخروی شهید را حس میکند و دلیل این ارتباط چیزی نیست جز این که نویسنده با رفت و آمد با خانواده شهید و آشنایی با سکنات و شیوه تفکّر و زندگی آنها، عضوی از خانواده شهید شده است. شهید "بابک نوری" در خانوادهای به دنیا میآید و رشد میکند که با مذهب و انقلاب و دفاع مقدّس عجینند. پدرش دلاور مردی از رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدّس است و عطر معنویت مذهب در خانه مدام به مشام میرسد. تا این جای زندگی این شهید، شبیه زندگی بسیاری دیگر از شهدا است، ولی نویسنده با اشارات دقیق و ذکر خاطرات خانواده #بابک_نوری از او تصویر دیگری هم نشان میدهد که با نگاه کردن به عکسهای شهید در پایان کتاب، بهتر میشود جان مطلب را دریافت.
خانم "فاطمه رهبر" با تمامی کسانی که میتوانسته است گفت و گو کرده است. حتّی با کسانی که حرفی برای گفتن نداشتهاند و به شوق دیده شدن در قاب تلویزیون و با دلبستگی به دوربین و میکروفن به سوی مصاحبه شتافتهاند. از دیگرسو معدود افرادی هم بودهاند که چه بسا حرفهای بسیاری برای گفتن داشتهاند، ولی حاضر به گفت و گو نشدهاند. روایت به دو بخش تقسیم میشود که بخش اوّل از زبان خانواده و بخش دوّم روایت حضور در سوریه است و نویسنده به خوبی توانسته است با دو گونه ی متفاوت از روایت، هر دو بخش را به خوبی به تصویر بکشد. از نظر مشاهدهی دقیق و توصیف جزئیات خانم "رهبر" بسیار موفّق عمل کرده است. هم صحنهها و جزئیات مکان را به خوبی شرح میدهد و هم حالات کسانی را که سخن میگویند. روایت بسیار صادقانه است و خالی از هرگونه اغراق. نویسنده از آن رو که افکار و احوال و اعمال خود را در روزهای این گفت و گوها به خوبی توصیف کرده است، توانسته دیگران را هم به همان دقّت ببیند و خواننده نیز نویسنده را بخشی از روایت می پندارد و با توجّه با تأثیر روایت، انگار خودش در کنار نویسنده در مراسم تولّد شهید بر سر مزارش شرکت کرده است و این بخش چقدر در معرّفی شهید و خانوادهاش و علاقه مندان به او نقش دارد.
هادی خورشاهیان
✍️ #یادداشت
📘 #بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند
#بخش_دوم
آقای "جمشیدی" از شخصیت های بسیار مهم این روایت است. او کسی است که به خوبی می داند "بابک" چگونه در دوران خدمت مقدّس سربازی به اعزام به سوریه تمایل پیدا کرده است و کسی است که بیرون از افراد خانواده، درباره ی حالات و احوالات شهید به مخاطب اطّلاعات بسیار ارزنده و دقیقی میدهد و نویسنده چنان او را ترسیم کرده است که مخاطب دلش میخواهد دربارهی آقای "جمشیدی" هم کتابی مستقل بخواند و با این فرمانده دلاور بیشتر آشنا شود.
بخش سوریه که روایتی متفاوت دارد، به صورت پیوسته روایت میشود و تغییر چندانی در شخصیتهای روایت کننده اتّفاق نمیافتد و داستان رشادت مدافعان حرم به صورت خطّی پیش میرود. با شخصیت شهید در این بخش بسیار بیشتر آشنا میشویم و از خلوتهایش آگاهی مییابیم. شهیدی که در تمام این بخش نگرانیم این بار به فیض شهادت نائل نگردد، چون دلش را نداشته با پدرش خداحافظی کند و ما دائم دعا میکنیم این بار شهید نشود و برگردد و پدر و پسر یکدیگر را در آغوش بگیرند. پدری که با رشادتهایش در دوران دفاع مقدّس به شدّت پدر است و بارها به هق هق و تکان شانه برای پسر رشید و شهیدش میگرید.
#بابک_نوری در این کتاب به یُمن قلم بسیار اُستوار نویسنده، تبدیل به کسی میشود که با خود فکر میکنیم او را در مسجد محل یا توی کوچه و خیابان دیدهایم و وقتی یادمان میآید او را ندیدهایم، غصّه میخوریم و با صدایی که به گوش دیگران هم میرسد، میگوییم کاش او را دیده بودیم. این شهید میتوانست راهی دیگر را برود که نرفت و در تمام روزهای حضورش در سوریه به شهادت اندیشید و خواست شهید بشود و به گونهای از حرم سخن گفت که به مخاطب این حس دست داد که انگار جوانان غیور این سرزمین برای دفاع از وجود مبارک حضرت زینب به سوریه رفته اند نه برای دفاع از حرمش.
هادی خورشاهیان
📚 #معرفی_کتاب
📘 #رختشو
حبیبه از آن زنهایی است که باید در زندگیمان ببینیم یا قصهشان را بشنویم تا بتوانیم ادعا کنیم زندگی کردهایم.
از آن زنهای مهربان و دوست داشتنی که دلت میخواهد ساعتها به خط و خطوط چهرهشان زل بزنی.
از آنها که غمهایشان کلمه نمیشود، فریاد نمیشود، خیلی از تحملشان بیشتر باشد چنگ میشود لای لباس خونی رزمندهها...
🌍 حبیبه جایی در میانهی همه چیز ایستاده!
🔸 میانهی جنگ
🔸 میانهی دو فرهنگ
🔸 میانهی دو کشور
🔸 و میان دو پسری که هیچ شباهتی به هم ندارند…
✨ اگر به روایتهای زنانه، داستانهای ماجراجویانه و نگاهی غیرتکراری به جنگ علاقه دارید، رختشو را از دست ندهید!
📚 نام کتاب: رختشو
✍ نویسنده: محمد حنیف
🔖 انتشارات: خط مقدم
🛒 برای تهیه کتاب «رختشو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #رختشو
آدمها را، باید با ظرف نظام تربیتی خودشان سنجید. در آن صورت میتوان شجاعتِ بخشیدن آنها را به دست آورد.
🛒 برای تهیهی کتاب «رختشو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #رختشو
#بخش_اول
شاید کمتر کسی به لحظههایی که لباسهای رزمندهها، مجروحان و حتی شهدا شسته میشدهاند و افرادی که این مسئولیت را به عهده داشتهاند، فکر کرده باشد... لباسهایی که هر کدام نشانی از جنگ دارند و یادگاری از روزهای بیقراری... و چه بسا دلتنگ صاحبانشان شده باشند... صاحبان مهربانی که با آنها خو گرفته بودند و به خود میبالیدند که بر تن شریف چنین انسانهایی نشستهاند... و حالا این لباسها آمدهاند تا در دنیای سکوتِ سرشار از کلامشان، جهان رختشو را در دست گرفته و نگاهش را راهی بی کرانها سازند... حال تصور کنید این رختشو یک بانو باشد؛ یک مادر... مادری که از قضا خود هم دو پسر دارد که کبوترانه آنها را رهسپار آسمان دفاع از حق و حقیقت کرده است...
اشک در چشمان شیوا حلقه زد. عباس با پاسخش قدری دل حبیبه را آرام کرد: «بعدها در کتاب های تاریخ خواهند نوشت که وقتی بیگانه به این آب و خاک حمله کرد، جوانانی بودند که پا روی قلب و عشق خودشان گذاشتند و به...»
این مادر نمیتواند حتی از کنار یکی از این لباسهایی که به دستش میرسند، ساده بگذرد؛ هر کدام از آنها را که میبیند، ناخودآگاه برای چندمین بار مادر میشود و هم نوا با مادر واقعی صاحب لباس که هم اکنون در سوگ لالهها حضور ندارد، آوای غم سر میدهد؛ چشمهایش بارانی میشوند و قلبش به درد میآید؛ چرا که آنها صرفاً یک لباس نیستند، بلکه نشانهای هستند از آزادگی و انسانیت... هر چند که این لباسها آمدند و صاحبانشان نیامدند؛ اما شاید گاهی اوقات باید رفت تا ارزشهایی بمانند، حتی به قیمتهایی سنگین... همان طور که آثار حاصل از چهرة جنگ تا مدتها و یا شاید تا همیشه، کم یا زیاد، همراه افراد خواهد ماند.
- سارا عرفانی
🛒 برای تهیه کتاب «رختشو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #رختشو
به گریه افتاد. نمیدانست این گریهها برای اندوه از دست دادن معشوق است یا از ناراحتی تصور وضعیت مملکتیست که بیدفاع مانده باشد.
🛒 برای تهیهی کتاب «رختشو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #رختشو
#بخش_دوم
«حبیبه»ی داستان رختشو... بانویی که ثانیه ثانیة زندگیاش، از دوران کودکی تا کنون، دستخوش اتفاقات متعددی شده و آثار خیلی از آنها همچنان با او باقی است... و او هنوز هم برای همه مادری میکند؛ حتی زمانی که خودش بیشتر از هر فرد دیگری محتاج نگاهی مادرانه است... و از همین احساسات لطیف بانوانه است که جوانمردیها و مردانگیها شکل میگیرند، رشد مییابند و تا افقهای دوردست ادامه پیدا میکنند؛ چرا که ریشه، استوار است و خشت اول، محکم... حال این ریشه میتواند از جنس مادری مهربان باشد یا همسری همراه و حتی دختری غمخوار... و همین نقش مهم بانوان است که در سرتاسر کتاب «رختشو» همچون سرچشمهای زلال، عامل ایجاد سایر جریانهاست و به شکلگیری سایر مسیرها کمک میکند.
مسیرهایی که از عبور کردن انسانهایی متفاوت ایجاد شدهاند که هر کدام جهان مخصوص به خود را دارند؛ جهانهایی متفاوت که منجر به بروز احساسات گوناگونی میشوند و رفتارهایی منحصربه فرد. دنیاهایی مملو از دغدغههای متعدد که هر کدام هم چون مصرعی گوشهای از این دنیا را میسازند و قرار گرفتن آنها کنار هم است که ساختار اصلی بدنة هویت فرد را شکل میدهند که میتواند غزلی ناب باشد یا شعری که آن قدرها هم ارزش خواندن ندارد. گاه میشود با این شخصیتها لبخند زد، با آنها گریست، از ویژگیهای ستودنیشان نام برد یا گاهی باور نکرد که فطرتی انسانی بتواند چنین اتفاقاتی را رقم بزند. این داستان سرشار از شخصیت های است که برخی، خود، روایت فصلها را نیز به عهده گرفتهاند؛ شاید وقتی داستان از زبان خود فرد و با زاویة دید منحصر به فرد او گوش داده شود، قابل تأملتر باشد و شنیدنیتر... میتوان خود را جای هر یک از این شخصیتها گذاشت و لحظههایشان را زندگی کرد. حتی رد پای خود نویسنده نیز به عنوان راوی در جای جای داستانِ راویهای دیگر به چشم میخورد.
این داستان مملو از حوادث گوناگون است... میتوان عمیقتر شد و بیشتر با فضای آنها خو گرفت، در این صورت است که میشود خود را کاملاً در بطن قصه تصور کرد و حتی در شهرهایی که محل وقوع اتفاقها است، سکنی گزید. به این ترتیب، خواننده در قسمتهایی به شدت نگران برخی از افراد، به ویژه شخصیتهایی که با آنها احساس قرابت بیشتری میکند، میشود و پروانههای دلواپس نگاه خود را به سمتشان روانه میسازد، در بخشهایی نیز کمی این خیال ناآرام، آرام میگیرد و بی قراریها، قرار مییابند. خیلی جاها حتی نمیتوان تصور کرد قرار است چه اتفاقی بیفتد یا شاید حداقل ترجیح بر این باشد که برخی از آنها به وقوع نپیوندند... و ناگهان پایان داستان، غافلگیری شدیدی را به دیدگان منتظر خواننده تقدیم میکند که ممکن است برای لحظاتی فقط در همان صفحة آخر متوقف شود...
- سارا عرفانی
🛒 برای تهیه کتاب «رختشو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #رختشو
معلوم است که شما را از خودم هم بیشتر دوست دارم؛ اما در زندگی ارزشهایی هست که با هیچ دارایی دیگری نمیشود معامله اش کرد یکی از آنها حس مبارزه با ستم
است؛ حس دفاع از آب و خاک است؛ حس دفاع از عقیده
🛒 برای تهیهی کتاب «رختشو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #رختشو
#بخش_اول
شخصیتها در بحبوبهی جنگ، گرفتار دغدغهها و روزمرگیهای خود هستند. روایت آدمهایی که با خرده روایتهایی شنیدنی در هم تنیده و در نهایت کلان روایتی قابل قبول را میسازند. در کنار شخصیتها و روایت قابل قبول، از دیگر حسنهایی که میشود از آن نام برد شروع پر قوت رمان است.
حبیبه از شنیدن اولین جملهام جا میخورد.«خواستگار پسرتُم»
فصل اول با روایت شیوا شروع میشود. پرسرو صدا و آتشین. هوک داستانی با همین جمله در قلب و ذهن مخاطب جاگیر میشود. با حبیبه و شیوا همراه میشوی. دختر امدادگری که دلباختهی پسر حبیبه شده. حبیبهای که بیهیچ چشم داشتی، لباس سربازان و زخمیها را در رختشوخانه چنگ میزند. پایانبندی رمان هم مثل شروع، بسیار خوب و جاندار جمع شده. جوری شگفتزده میشوی که تا دقایقی در بهت و حیرت میمانی.
از دیگر محاسنات رمان، حضور نویسنده به عنوان یکی از شخصیتها است. گویی که آمده تا منتقد خودش در رمانش باشد. رمان ساختاری غیرخطی دارد. نویسنده از سه زمان در رمانش بهره برده. آقای حنیف توانسته در روایت خرده روایتها و تحلیل بعد روانشناختی شخصیتها موفق عمل کند. استفاده از تضادها، یکی دیگر از نقاط قوت کار است. شخصیت و ضدشخصیت، گذشته و حال، عربی و فارسی، جنگ و عشق، وطن پرستی و وطن فروشی، دوستی و خیانت؛ که در تقابل با هم هستند. مثلا، شریف برای به دست آوردن حبیبه، حاضر است هر کاری برای او بکند؛ اما حبیبه هم هر کاری میکند تا از او دور باشد. یا حبیبهای که در تلاش است عدنان راکه پدرش اهل عراق بود را کنار خودش نگه دارد و این در حالیاست که عدنان برچسب هرزگی به او میزند تا از مادرش فاصله بگیرد. حبیبه با ننهبشیر صادق است؛ اما ننهبشیر با او صادق نیست.
- لیلا بهرامی
🛒 برای تهیه کتاب «رختشو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin