✍️ #یادداشت
📘 #نامزد_گلولهها
#بخش_اول
نام حاج قاسم سلیمانی از سالهای ابتدایی دهۀ 90 بر سر زبانها میافتد. پیش از آن، او یکی از رزمندگان قدیمی دفاع مقدس و یکی از سرداران سپاه پاسداران انقلاباسلامی است. همۀ کسانی که در همین سالها دوستش دارند و برای دیدنش سر و دست میشکنند، جزئیاتی از گذشتۀ او نمیدانند. در نگاه آدمهایی که در دهۀ 90 زندگی کردهاند؛ حاج قاسم، سردار همین امروز است (و قرار است تا ابد بماند) و در مکانهایی دور که نمیشناسیم بجنگد و خبر پیروزیاش را با لبخند به ما برساند.
اما بعد از آن جمعۀ دردناک بعد از سیلی واقعیتِ شهادت حاج قاسم، بخشهای دیگری از زندگی او هم مورد توجه قرار میگیرد. روستای محل تولد، لشکر 41 ثارالله، عملیات والفجر 8 و الی آخر. کتاب «نامزد گلولهها» هم روایتی از سرتاسر زندگی این مرد است. نام کتاب برگرفته است صحبتی از خودِ حاج قاسم است، بعد از اینکه از او پرسیدند برای ریاستجمهوری نامزد نمیشود؟ و پاسخ داد«من نامزد گلولهها هستم.» روی جلد، در کنار نام کتاب نوشته شدهاست. «سفری به زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی».
ادامه دارد...
- مریم رحیمیپور
🛒 برای تهیه کتاب «نامزد گلولهها»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #نامزد_گلولهها
#بخش_دوم
گرافیک داخل کتاب با کتابهایی که تا امروز دیدهایم متفاوت است. انگار کسی قبل از ما این زندگینامه را خوانده و زیر بخشهایی از آن خط کشیده و جملاتی را پررنگ کرده است. این گرافیک متفاوت به خواننده کمک میکند که توجهِ بیشتری به نکات مهم داشته باشد. از طرفی مثل باقی زندگینامهها، عکسهای مرتبط در انتهای کتاب نیست و بین متن گنجانده شده. از طرفی در کنار ذکر نام هر فردی عکس کوچکی از او همراه با توضیحاتی کوتاه وجود دارد و لازم نیست با سرعت از کنار اسمهای ناشناس عبور کنیم یا برای پیدا کردن هویت هر شخص دست به گوگل شویم. این ویژگی برای خوانندگان کمسنوسال که آشنایی کمتری با شخصیتهای معاصر دارند، خیلی خوب است و حتی به خوانندگان بزرگسال هم کمک میکند.
گرافیک کتاب در بعضی بخشها عجیب هم میشود، مثلاً برای خواندن بخشی از داستان ناچار میشوید کتاب را عمودی دست بگیرید، گرچه ممکن است چنین وضعیتی برای خواننده ناراحتکننده به نظر برسد (که تا حدی هم همینطور است.) اما میتوان گفت تغییر وضعیت قرارگیری کتاب ترفندی برای ایجاد تنوع است.
کتاب از روستای کوچک «رابر» در استان کرمان آغاز میشود. در کنار آن نقشهای از استان کرمان قرار دارد و موقعیت رابر را نشان میدهد. مرتضی سرهنگی، به ذکر نام روستا قناعت نمیکند و جزئیات آن را توصیف میکند. این توضیحات حاصل سفر نویسنده در سال 1399 است. «یک درخت گردوی بلند و تنومند دیدیم که مثل میدانگاهی وسط روستای ایستادهبود با شاخ و برگهای زیاد؛ آنقدر که سایۀ این درخت در حیاط خانهای میافتاد که در آن نزدیکی بود.»
ادامه دارد...
- مریم رحیمیپور
🛒 برای تهیه کتاب «نامزد گلولهها»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #بلوک_یاس
تمام وجود او، یک قلب پر از احساس بود. اصلاً نمیتوانست دلخوری یا غصهی دیگران را تحمل کند. همیشه راهی پیدا میکرد تا آدمها را آرام کند و از ظرف محبتش به کاسهی جان آنها هم عشق بریزد.
🛒 برای تهیهی کتاب «بلوک یاس»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #نامزد_گلولهها
#بخش_سوم
روایت به سرعت از تولد، کودکی و نوجوانی حاج قاسم عبور میکند. تنها خاطرۀ این بخش مربوط به تلاش قاسم سلیمانیِ نوجوان برای پرداخت بدهی پدرش است که تأثیرگذار و جالب است و شاید کمتر شنیده شده باشد. بعد به سرعت به سالهای مربوط به دفاع مقدس میرسیم که طولانیترین و پرجزییاتترین بخش این زندگینامه است. این بخش از کتاب نقشِ حاج قاسم را به عنوان یکی از عناصر کلیدی دفاع مقدس نشان میدهد. برخلاف بخش اولیه که با نقشه، موقعیت دقیق مکانها را نمایش میداد، این بخش هیچ نقشهای وجود ندارد و کاش اینطور نبود؛ فهم جزئیات اتفاقات بدون تصور دقیق مکانها دشوار است، خصوصاً برای خوانندهای که چیزی از جزئیات مناطق جنگی نمیداند.
تقریباً از نیمۀ کتاب با حاج قاسمِ پس از دفاع مقدس ملاقات میکنیم. حاج قاسم جوان که در سالهای اولیۀ دهۀ هفتاد امنیت مرزهای شرقی کشور را تأمین میکند. «در یکی از دورافتادهترین جاهای کرمان امروز روستایی است به نام «قاسمآباد» که اهالی این روستا همه از همین اشرار دیروز بودند که حالا برای روستایشان شناسنامهای به اسم قاسم گرفتهاند.»
در ادامه به بخشی از زندگی حاج قاسم میرسیم که بیشتر با آن آشنا هستیم. سالهای فرماندهی سپاه قدس و جنگ سوریه و نابودی داعش. در این بخش علاوه بر جزئیات زندگی حاج قاسم، نکاتی از وضعیت قدرتگیری داعش هم مطرح میشود که عظمت کار او و سربازانش را نشان میدهد. «داعش یک دولت بود با تمام ساختارهای حکومتی، پلیس، آموزش و پرورش و دادگستری داشت. آمده بود که بماند با وسعتی بزرگتر از سوریه و عراق.» خواندن این جزییات کمک میکند که آن پیام تاریخی در آبان 96 را بهتر درک کنیم «با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی-صهونیستی و برافراشته شدن پرچم سوریه، پایان سیطرۀ این شجرۀ خبیثۀ ملعونه را اعلام میکنم...»
و داستان به شب 13 دی 1398 میرسد و به قنات ملک برمیگردد. به آن روستای کوهستانی در کرمان «طوفان میشود، همه چیز در هم میپیچد، انگار دستی بلندش میکند و او را میبرد تا قنات ملک، بالای آن درخت گردو، ابومهدی با موهای یکدست سفید نگاهش میکند و میخندد. دانههای انار، شکسته و سوخته، در دل طوفان تا کوچهباغهای قنات ملک پاشیده میشود.»
- مریم رحیمیپور
🛒 برای تهیه کتاب «نامزد گلولهها»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #بلوک_یاس
اگر توکل خودمان را زیاد کنیم، دیگر جایی برای دلشورههایمان باقی نمیماند.
🛒 برای تهیهی کتاب «بلوک یاس»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
📚 #معرفی_کتاب
📘 #کنعان
هنوز محاسنش درست سبز نشده بود، آن شبی که خواب ستاره دید.
مادرش گفت:
«ستاره در خواب، تعبیر خوبی دارد… خوشبخت میشوی پسرم.»
✨
نهم اسفندماه ۹۸،
در دمشقِ سوریه،
سیدعلی، ستاره شد…
📖 کنعان، داستان زندگی شهید سیدعلی زنجانی است؛
جوانی با دو ریشه، دو وطن و یک دل برای حرم.
🛒 برای تهیه کتاب «کنعان»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #دختران_قبیله_جنگ
#بخش_اول
رمان دختران قبیله جنگ به قلم جواد افهمی، 350 صفحه و بیست و سه فصل دارد. فصلها عنوانی ندارند. با توجه به عنوان، میشود اینطور برداشت کرد که با رمانی حادثه محور روبهرو هستیم تا شخصیت محور.
این رمان روایتی تلخ و سخت از یک دوره است که بر مردمان فوعه و بَنش میگذرد. زنانی که در یک گروگانگیری اسیر مسلحین میشوند. میتوان اینطور گفت که نویسنده از دو روایت استفاده کرده. روایت یا پرده اول، با شخصیتی به نام سوسن آغاز میشود و روایت بعدی با شخصیت حورا. اما نمیتوان به این نتیجه رسید که نویسنده خواسته از دو روایت موازی استفاده کند. چرا که گویی نویسنده قصد داشته در پرده اول، حمزه را معرفی کند. حمزه که حضورش در دو روایت بسیار پررنگ است. میتوان گفت، حمزه حکم ضدشخصیت را دارد. شخصیتی که رهبری گروه مسلحین را بر عهده دارد. شخصیتی که نسبت به باقی شخصیتها پیچیدگی خاصی دارد. او هم شخصیتی است ایستا. چرا که تحول ناگهانی او در طول رمان و اتفاقاتش رقم نمیخورد. حمزه را چقدر میشناسیم؟ او که در فصل دوم همراه سوسن در دانشگاه است و از سوسن خوشش میآید، ناگهان غیبش میزند و وقتی بازمیگردد؛ دیگر آن حمزهای نیست که عاشق سوسن بود. این تحول ناگهانی هم سوسن را شگفتزده میکند و هم مخاطب را.
ادامه دارد...
- لیلا بهرامی
🛒 برای تهیه کتاب «دختران قبیله جنگ»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #رختشو
"دفاع تاوان دارد. بهای گزافی باید برای عقب راندن دشمن و آزاد کردن خاکمان بپردازیم."
🛒 برای تهیهی کتاب «رختشو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #دختران_قبیله_جنگ
#بخش_دوم
فصل اول با شخصیتی به نام سوسن آغاز میشود. زنی که دست پسرنوجوانش را گرفته تا زادگاهش، بنش را ترک کند؛ اما میانهی راه اتوبوسشان را نگه میدارند. سوسن خطر را حس میکند. در نهایت حادثه رخ میدهد. حمزه مردی که قبلا عاشق سوسن بوده؛ جلو چشمان مادر، فرزندش را سرمیبرد. از فصل سوم شخصیتها متفاوت میشوند. اینبار با حورا و رئوف همراه میشویم. دو شخصیتی که همدیگر را دوست دارند. یکی اهل فوعان و دیگری اهل بنش است. با وجودی که اهل سنت و شیعه، سالهاست که کنار هم در صلح و آرامش زندگی میکنند؛ حالا با گروگان گرفتن چهل زن شیعه، اختلاف بین فرعه و بنش شدت گرفته و عشق حورا و رئوف دچار مشکل میشود.
شخصیت محوری: افتتاحیهی رمان با سوسن است. شخصیتی ایستاست. بعد از مرگ پسرش رحمان، دچار آشفتگی روحی میشود. شخصیت پیچیدگی خاصی ندارد. نمیتوان گفت که سوسن شخصیت محوری است. درست که عدم تعادل با مرگ پسر او شروع میشود ؛ اما حضورش در طول رمان بعد از فصل دوم، کمرنگ است. شاید بتوان گفت حورا بیشتر به شخصیت محوری نزدیک است. چرا که در طول رمان حضور پررنگتری دارد. عدم تعادل دوم با او همراه میشویم. مسلحینی که دنبالش هستند. حورا هم شخصیتی ایستاد دارد. چرا که در انتها ، با توجه به وقایع و اتفاقات، شاهد تحول در او نیستیم.
ادامه دارد...
- لیلا بهرامی
🛒 برای تهیه کتاب «دختران قبیله جنگ»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
🟫 #بریده_کتاب
📘 #بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند
مادر میپرسد: به دوستهات نگفتی؟
جواب میدهد :فقط خداحافظی کردم و گفتم یه مدت نیستم. همه فکر کردن میرم خارج. منم گفتم آره.
مادر با تعجب دست روی خال کنار چانهاش میگذارد. بابک جواب میدهد: سوریه هم خارجه دیگه، مامان!
و صدای خنده هر دویشان بلند میشود.
🛒 برای تهیهی کتاب «بیست و هفت روز و یک لبخند»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #دختران_قبیله_جنگ
#بخش_سوم
«سوسن نگران روی صندلی اتوبوس قراضه نشسته است و دائم سعی میکند خودش را سرگرم کاری نشان بدهد»
افتتاحیه و شروع رمان با این جمله و توصیفهای بعدش، شروع چندان پرکشش و جذابی نیست. به نظر اگرنویسنده شروع را با تذکرهای سوسن به پسرش شروع میکرد، هوک داستانی بیشتر در ذهن مخاطب جاگیر میشد. چرا که هم مسئله برای مخاطب روشن میشد ، هم نگرانی سوسن با تاکید در گفتار برایمان نشان داده میشد. پایان فصل برخلاف شروعش با اتفاقی که رقم خورد، شک بزرگی برای مخاطب همراه داشت. این سوال در ذهن مخاطب شکل گرفت که آیا نویسنده پایان رمان را در ابتدا آورده؟ فصل دوم سوال ایجاد شده در ذهن را تایید میکند؛ اما با ورود به فصل سوم تمام بافتههای ذهنی مخاطب به هم میریزد.
رمان ساختاری غیر خطی دارد. یکی از امتیازاتی که باعث جذابیت روایت شده؛ چرخش دوربین بین شخصیتها است. نویسنده قصد داشته حوادثی که در یک دورهی زمانی اتفاق افتاده را برجسته کند. زمان تقویمی اتفاقات در رمان برمیگردد به سالهای 2012 تا 2013 . نویسنده به خوبی توانسته خرده روایتها را با چاشنی تعلیق، همراه کند. یکی دیگر از حسنهای رمان، تحلیل بعد روانشناختی شخصیتهاست؛ که نویسنده موفق عمل کرده. به راحتی میتوان با شخصیتها همراه شد و همذاتپنداری کرد. برای سوسن دلسوزاند و نگران رئوف شد. نویسنده رمانش را خوب مهندسی کرده. روابط علت و معلولی میان وقایع و اتفاقات، چفت و بست محکمی دارد. یکی دیگر از امتیازات خوب کتاب، نثر روان و سادهاش است. رمان ریتم و تیمپو خوبی دارد.
ادامه دارد...
- لیلا بهرامی
🛒 برای تهیه کتاب «دختران قبیله جنگ»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin