🟫 #بریده_کتاب
📘 #بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند
مادر میپرسد: به دوستهات نگفتی؟
جواب میدهد :فقط خداحافظی کردم و گفتم یه مدت نیستم. همه فکر کردن میرم خارج. منم گفتم آره.
مادر با تعجب دست روی خال کنار چانهاش میگذارد. بابک جواب میدهد: سوریه هم خارجه دیگه، مامان!
و صدای خنده هر دویشان بلند میشود.
🛒 برای تهیهی کتاب «بیست و هفت روز و یک لبخند»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #دختران_قبیله_جنگ
#بخش_سوم
«سوسن نگران روی صندلی اتوبوس قراضه نشسته است و دائم سعی میکند خودش را سرگرم کاری نشان بدهد»
افتتاحیه و شروع رمان با این جمله و توصیفهای بعدش، شروع چندان پرکشش و جذابی نیست. به نظر اگرنویسنده شروع را با تذکرهای سوسن به پسرش شروع میکرد، هوک داستانی بیشتر در ذهن مخاطب جاگیر میشد. چرا که هم مسئله برای مخاطب روشن میشد ، هم نگرانی سوسن با تاکید در گفتار برایمان نشان داده میشد. پایان فصل برخلاف شروعش با اتفاقی که رقم خورد، شک بزرگی برای مخاطب همراه داشت. این سوال در ذهن مخاطب شکل گرفت که آیا نویسنده پایان رمان را در ابتدا آورده؟ فصل دوم سوال ایجاد شده در ذهن را تایید میکند؛ اما با ورود به فصل سوم تمام بافتههای ذهنی مخاطب به هم میریزد.
رمان ساختاری غیر خطی دارد. یکی از امتیازاتی که باعث جذابیت روایت شده؛ چرخش دوربین بین شخصیتها است. نویسنده قصد داشته حوادثی که در یک دورهی زمانی اتفاق افتاده را برجسته کند. زمان تقویمی اتفاقات در رمان برمیگردد به سالهای 2012 تا 2013 . نویسنده به خوبی توانسته خرده روایتها را با چاشنی تعلیق، همراه کند. یکی دیگر از حسنهای رمان، تحلیل بعد روانشناختی شخصیتهاست؛ که نویسنده موفق عمل کرده. به راحتی میتوان با شخصیتها همراه شد و همذاتپنداری کرد. برای سوسن دلسوزاند و نگران رئوف شد. نویسنده رمانش را خوب مهندسی کرده. روابط علت و معلولی میان وقایع و اتفاقات، چفت و بست محکمی دارد. یکی دیگر از امتیازات خوب کتاب، نثر روان و سادهاش است. رمان ریتم و تیمپو خوبی دارد.
ادامه دارد...
- لیلا بهرامی
🛒 برای تهیه کتاب «دختران قبیله جنگ»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #دختران_قبیله_جنگ
#بخش_چهارم
«ای خدای قهار و قاسم، تو شاهدی که من و همرزمانم هیچ کینه و کدروتی از این بچه و خانوادهاش نداریم و این کار را فقط و فقط برای رضای تو میکنیم. من دست انتقام تو هستم .به نام تو وبرای عبرت همهی مردم سوریه، این موجود گمراه را ذبح میکنم. خدایا خودت از ما بپذیر.»
دیالوگها و گفتگوها در طول رمان، پیشبرنده بودند. گفتوگوها در بیشتر قسمتها لحن خوبی داشت و میشد با حس و حال شخصیتها همراه شد. تصویرسازیها خوب یود. « امسومر دستان خیسش را با دامن لباس بلندی که به تن دارد، خشک میکند و با پشت دست، عرق از پیشانیاش میگیرد. » تصویر+ توصیف+ تصویر.
پایان رمان، درست لحظهای که مخاطب میخواهد نفس آسودهای بکشد؛ به یکباره با صحنهی پایانی غافلگیر میشود. پایان برخلاف شروع رمان، بسیار عالی و تاثیرگذار بود. نویسنده از عنصر تعلیق به خوبی استفاده کرده. کشش خوب کتاب، باعث شده مخاطب احساس خستگی نکند. سعی و تلاش نویسنده برای برجستهسازی اقلیم و جغرافیا در طول رمان؛ ستودنیاست. چرا که مخاطب در طول رمان خودش را به خوبی در بافت سوریه میبیند. آقای افهمی تلاش کرده، مخاطب را به خوبی با ماجراها و اتفاقات همراه کند. شخصیتهایی خلق کرده آشنا. سعی کرده ادبیات مقاومت را اینبار در جغرافیای دیگری به مخاطب نشان دهد. ادبیات مقاومت تنها اختصاص به ایران و جنگ تحمیلی و سوریه و لبنان و ... ندارد. جنگ هر جای کره خاکی که باشد، جنگ است. پیامدهای جنگ و آسیبهایش میتواند دستمایه نوشتن باشد. نویسنده در این رمان رسالتش را به خوبی انجام داده.
- لیلا بهرامی
🛒 برای تهیه کتاب «دختران قبیله جنگ»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #نظر_مخاطب
📖 #عطر_پیراهن_تو
عطر پیراهن تو را خواندم...
خانم عرفانیان عزیز در ۲۲۰ صفحه تولد یک دختر در خانواده حزب الله لبنان را به تصویر کشیدید تا کشاندید به ایران و حلب و سوریه و...
بانویی مقاوم که دنبال محبوبش مهاجرت میکند. داستان برادر بی سر شهیدش را گفتید و از پهلو سید نوشتید.
از دعا گفتید. دعا بانوی مجاهد...
خواندم و اشک ریختم و همسفر دعا شدم در روزهای جنگ ۳۳ روزه و روزهای کرونا و داعش و...
لذت بردم از قلمتان
عمرتان با عزت
قلمتان مانا
🛒 برای تهیه کتاب «عطر پیراهن تو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #خبرنگار_غیر_اعزامی
📝نوید خوشنام نوشت:
جنگهایی هستند که اسمشان را میشنویم، اما سنگینی رخدادشان را احساس نمیکنیم. دهههاست صدای آشنای جنگ نه از خانههای ما بلند شده، نه موج انفجارها از پنجرههای دو جدارهی امنمان عبور کرده. بمبها نه کوچههای ما را خاک کردهاند، نه اطفال کوچکمان را. چنین جنگهایی برای ما فقط یک تیتر خبریاند و نه خاطرهای ماندگار در ذهن و حافظه جمعی.
خبرنگار غیر اعزامیِ سجاد محقق، دقیقا با همین فاصله طرف است. آمده تا بین «جنگ سوریه» بهعنوان تیتر اخبار، و «جنگ سوریه» بهعنوان فاجعهای که در آن بودیم و هستیم، پل بزند. نه خشک است، نه سفارشی، نه بزکشده. محقق صحنه را همانطور که بوده و دیده روبروی چشمهای خواننده نقاشی میکند. با تمام خون، ترس، تردید، و ضرورتش.
در نگاه نویسنده، سوریه فقط یک کشور نیست؛ گرهگاه امنیت ایران و نقطهای استراتژیک در سرنوشت منطقه است. از دست دادن سوریه در برههای که کتاب در آن جان میگیرد، به معنای از دست دادن ثبات منطقه و آسیب جدی به روایت هویتی و امنیتی ایران بود. این اهمیت، اگرچه از دل جغرافیا و سیاست بیرون میآید، اما نویسنده آن را در بستر تجربهی انسانی ملموس میکند. او این مسئله را نه از طریق بحثهای پیچیدهی سیاسی یا نظامی یا ایدیولوژیک، بلکه با روایتهایی ساده، صمیمی و انسانی نشان میدهد.
او مینویسد، اما شعار نمیدهد. سوژه دارد، اما قهرمانسازی نمیکند. صحنهها همانطور که هستند روایت میشوند؛ با آدمهایی که اشتباه میکنند، میترسند، زخمی میشوند، اما میدانند باید ایستاد. نویسنده نشان میدهد که ایستادگی نه یک انتخاب قهرمانانه، بلکه ضرورتی برای حفظ بقا، هویت و آینده است.
کتاب، برخلاف بسیاری از روایتهای رسمی، سوریه را تبدیل به صحنهی تبلیغات نمیکند. حتی کلمهی «مدافعان حرم» نیز بیش از آنکه یک عنوان باشد، معرف یک وضعیت و توصیفکنندهی یک موقعیت و مسئولیت تاریخی است تا یک عنوان رسمی و تبلیغاتی برای تهییج نیروها. محقق با نگاهی واقعبینانه در طول روایتی مستند نشان میدهد که غیبت ایران چگونه میتوانست موجب فروپاشی سنگرهای مقاومت شود؛ مقاومتی که بیش از آنکه نظامی باشد، ریشه در عقلانیت استراتژیک و آیندهنگری دارد.
نویسنده خودش را پشت روایت پنهان نمیکند، اما در مرکز ماجرا هم نمیایستد. نه روضه میخواند، نه اغراق میکند؛ در جا نمیسوزاند، اما در ذهن باقی میماند. با فاصلهی متعهدانه روایت میکند، و همین خواننده را به فکر وامیدارد.
در این کتاب، مفهوم «میدان» تنها یک مکان فیزیکی نیست، بلکه نمادی است از رابطهی ما با آینده، امنیت و سرنوشتمان. محقق با روایتی مستند نشان میدهد که این نسبتها به سبب پیچیدگیشان بسادگی و با تعاریفِ سادهی تکخطی قابل درک نیستند. جنگ در این کتاب، هیجان نیست، ماموریت هم نیست. جنگ، یک روزمرگیِ بیامان و یک تصمیم مستمر برای زنده ماندن و زنده نگهداشتن و بقاست. روایتگری محقق، جنگ را از سطح رویدادی نظامی کَنده و به سطح درگیری زیستی میرساند و میتواند نخستین مواجههی جدی بسیاری از مخاطبان ایرانی با واقعیتهای جنگ سوریه باشد؛ جنگی که نتایج آن به طور مستقیم بر زندگی ما تأثیر گذاشته و خواهد گذاشت. «خبرنگار غیر اعزامی» تلاش دارد تا درکی بهتر از ضرورت برخی جنگها به دست دهد تا نتیجه بگیرد "اگر جنگی حتمی در راه است، شاید بهتر است ما ضربهی نخست را وارد کنیم".
برای درک ایران امروز و ضمانتِ ایرانِ فردا، باید واقعیت سوریهی دیروز را بهخوبی فهم کنیم. شناخت دیروز، شرطِ آمادگی فرداست و این کتاب تکه پازلیست در همین مسیر. راهی که خواننده را برای روزهایی که میدان نبرد به جای حلب و تدمر، مهران، زاهدان و تهران خواهد بود آماده میکند. سجاد محقق با صداقتِ قلمش همین مهم را پیگیری میکند.
🛒 برای تهیه کتاب «خبرنگار غیر اعزامی»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
⭕️ کتاب برای همه!
ما در خط مقدم خوب میدانیم که روزگار کتابخواندن برای بسیاری سخت شده است.
افزایش سرسامآور قیمت کاغذ و هزینههای چاپ، کاری کرده که کتاب—این همراه آرام و اندیشمند—برای خیلیها دور از دسترس شود.
اما مگر میشود نسبت به این واقعیت بیتفاوت ماند؟
نه از سر دلسوزی، بلکه از دل تعهدی واقعی به فرهنگ و مخاطب، تصمیم گرفتیم کاری کنیم.
نشستیم پای کتابها.
همه را—یکییکی—با دقت بازبینی و بازصفحهآرایی کردیم؛
با حفظ کیفیت و خوانایی، تعداد صفحات را کم کردیم.
حاصل این کار، کاهش چشمگیر مصرف کاغذ و در نتیجه، پایینتر آمدن قیمت نهایی کتابها بود. ✨️
اما این فقط یک تصمیم اقتصادی نبود.
ما این کار را برای مخاطبی انجام دادیم که دوست دارد بخواند اما نمیخواهد برای هر کتاب، تاوان گرانی کاغذ بدهد.
و برای درختهایی که هنوز فرصت زندگی دارند، پیش از آنکه به برگهای چاپی بدل شوند.
در خط مقدم، همیشه طرف مردم ایستادهایم.
اگر تغییری لازم است، ما از خودمان آغاز میکنیم؛
نه با شعار، که با اصلاح مسیر تولید، با فکر به جیب شما، و با احترامی عمیق به طبیعت🌱
#کتاب_برای_همه
#دوستی_با_طبیعت
#فرهنگ_در_دسترس
#صفحه_کمتر_قیمت_مناسبتر
🟫 #بریده_کتاب
📘 #بلوک_یاس
مادرم از آن زنهایی بود که همیشه میگفت: میخواهد جنگ یا صلح؛ شب باشد یا صبح؛ هیچ جایی برای یک زن بهتر از بودن و نفس کشیدن کنار شوهرش نیست.
🛒 برای تهیهی کتاب «بلوک یاس»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
⭕️ فردا میبینیمتون!
📚از ۱۷ تا ۲۷ اردیبهشت ماه، در مصلی تهران، غرفه انتشارات خط مقدم میزبان شما هستیم.
⏰️قرار ما ۱۰ صبح تا ۸ شب
📍 انتهای راهروی ۱۷، غرفۀ ۳۱۵
38.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨️ شما خاطرات همسر شهید سردار حسن شاطری را میشنوید...
#بریده_کتاب
#بلوک_یاس
🛒 برای تهیهی کتاب «بلوک یاس»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #رختشو
#بخش_اول
حنیف نویسنده پرکاری است. هم درزمینه داستان نویسی و هم پژوهش های ادبی. به دلیل رفاقت چندین ساله، اصولا ما هردو نوشته هایمان را قبل از چاپ دراختیار هم می گذاریم تا از نظر یکدیگر با خبر شویم. برای همین بنده قبل از چاپ رختشو، کتاب را خوانده ام. چند ویژگی رختشو برایم جالب و جذاب بود. اولین امتیاز کتاب، آمدن حبیبه از عراق به ایران وفرستادن پسرانش (عدنان وعباس) به جبهه جنگ است. جنگی که یک طرفش عراق (کشوری که حبیبه و بچه هایش ساکن آن بوده اند وبا شروع جنگ،از آن جا به ایران فرستاده شده اند و طرف دیگرش ایرانی است که از الان به بعد هم قرار است درآن زندگی کنند و هم درمقابل وطن قبلی شان، عراق بایستند و با آن بجنگند). به گمان و باور بنده نفس ایجاداین موقعیت داستانی شیرین و جذاب است وخواننده چنین داستانی را با اشتیاق شروع می کند. مخاطب از همان اول داستان طبیعی می داند که رزمنده های ایرانی( دست کم تعداد اندکی از آن ها) به این دو رزمنده مشکوک باشند و پیوسته آن ها را هم زیر نظر داشته باشند و هم به هردوبا دیده ترید بنگرند . ذات این شک وتردید، عنصری داستانی است که بالقوه می تواند خواننده را مشتاق و منتظر نگه دارد و کنجکاو، سطر به سطر جلو ببرد. انتخاب چنین موقعیت داستانی، انتخابی فراستمندانه است؛ حال این که از این امتیاز داستانی بالفعل و در عمل هم استفاده شده یا نه بحث دیگری است که باید اثر را خواند و دید.
ویژگی دوم کتاب، خواستگاری شیوا( دخترزیبای رییس خط آهن جنوب) از عباس( پسر حبیبه رختشو) است. این خواستگاری به دودلیل داستان را جذاب می کند.اول این که به جای خواستگاری عباس ازشیوا، شیوا قدم پیش می گذارد وابرازعشق می کند. اصولا درفرهنگ ما ایرانی ها این مرد وپسر است که برای بیان عشق پیشقدم می شود. درروزگار کنونی کمی فرق کرده وبا پیشرفت زمان، خواستگاری دختر ازپسرامری عادی شده، منتها یادمان باشد که زمان داستان، زمان جنگ است ؛ چیزی حدود نیم قرن پیش ودر آن دوره چنین انتخابی چندان مرسوم نبود. نکته دومی که این خواستگاری را جالب تر می کند، نردعشق باختن وسط جنگ ودرگیری وخون و خونریزی است. این ویژگی پارادوکسیکال داستانی نیز هوشمندانه انتخاب شده. منتها یادمان باشد و هست که انتخاب عنصریا عناصرزیبایی شناختی درهراثرهنری یک چیز است وپرداخت وبهره گیری هوشمندانه از آن، مطلبی دیگر. درآثارداستانی فراوان دیده ایم که ایده یا ایده هایی کاملا هنرمندانه و به یادماندنی پرداخت شده اند. ونیزبا سوژه یا ایده هایی هم روبروبوده ایم که درعین زیبایی و بکارت، هنرمندانه و هوشمندانه از آن ها استفاده نشده است.
- قاسمعلی فراست
🛒 برای تهیه کتاب «رختشو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin
✍️ #یادداشت
📘 #رختشو
#بخش_دوم
سومین ویژگی مثبت داستان، انتخاب زاویه دیدهای مختلف است. داستان با زاویه دید اول شخص (و از منظر شیوا) شروع میشود. فصل دوم، زاویه دید سوم شخص(و از منظر او) جلو میرویم و فصول بعد با زوایای دید و راویان دیگر. اما به نظر میرسد از هر شخصیت راوی، چنان که باید و شاید استفاده کامل نشده و نمیشود. اساسا نگاه، برخورد و زبان یک زن با نگاه و عمل و گویش یک مرد، متفاوت است. ضمن این که بین خود زنها و خود مردها هم برخوردها و گویشها یکسان نیست. هر زن زبان و رفتارخاص خود دارد، همان طور که هر مرد. و تازه اگر بپذیریم که رفتار و کردار چند زن و مرد (بیرون از داستان) می تواند عین هم باشد، این باور در داستان هیچ گونه جا و جایگاهی ندارد. بنابر این فرضیه داستانی، به نظر میرسد نویسنده باید برای خلق زبان و گویش خاص برای هر شخصیت داستانی تلاش بیشتری میکرد. در کتاب همیشه خواندنی مدار صفر درجه، اثر جاودان استادم احمد محمود، گویش همه شخصیت ها خوزستانی است؛ اما همین گویش واحد را وقتی از زبان هر شخص متفاوت میشنویم، به اختلاف چشمگیر جنس دیالوگ شخصیتها پی میبریم. نوذر( شخصیت مینیاتوری وکاملا صیقل خورده داستان) زبان خاص خود را دارد، همان گونه که بلقیس. و یاور زبان مخصوص خود را دارد همان طور که یارولی و...
- قاسمعلی فراست
🛒 برای تهیه کتاب «رختشو»، در دایرکت پیام دهید.
@KhateMoqadam_admin