eitaa logo
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
1.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
669 ویدیو
1 فایل
مقام معظم رهبری: "نگذارید غبارهای فراموشی روی این خاطره های گرامی را بگیرد...... هدف ما ارائه و ترویج فرهنگ ارزش های دفاع مقدس می باشد با این نیت اقدام به راه اندازی کانال خاطرات فراموش شده نموده ایم ارتباط با ادمین کانال @Alireza_enayati1346
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه های عزیز تا آخر هفته خوش باشید😂😂😂😂😂😂😂 مدارس اصفهان تا آخر هفته غیرحضوری شد /ادارات اصفهان فردا هم تعطیل است 🔹مدیرکل مدیریت بحران استانداری از ادامه تعطیلی ادارات دستگاههای اجرایی، بانکها و بیمه ها بجز شعب منتخب و کشیک بانک و بیمه و بخشهای امدادی و درمانی و خدمات رسان روز سه شنبه مورخ ۲۷ آذرماه، غیر حضوری شدن فعالیت آموزشی تمامی مقاطع تحصیلی آموزش و پرورش دانشگاهها و موسسات آموزشی در مرکز استان و شهرستانهای استان اصفهان تا روز پنج شنبه ۲۹ آذرماه و تعطیلی مهدهای کودک ها، پیش دبستانی ها و مراکز استثنایی بعلت مدیریت مصرف انرژی و آلودگی هوا خبر داد. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
پرسیدند چرا به سوریه میروی؟ جواب داد : برای چه 1400 سال است که داریم روضه میگیریم؟ 🔻برای اینکه به ائمه و شیعیان توهین نشود! برای اینکه اصالت اسلام باید حفظ شود.... کاری که امام حسين علیه السلام در کربلا کرد زنده نگه داشتن دین پیامبر بود و با اسلامی که معاویه علم کرده بود جنگید 🔻من که هیچ زن و بچه و همه هفت جد و آبادم فدای یه کاشی حرم بی بی زینب س کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
✅ موسی در یک مغازه با برادرهایش شریک بود. کمی که پول جمع کرد برای خودش یک بقالی کوچک در نورآباد باز کرد. 🔻 همان روز اول بعد از چیدن اجناس، گفت یک شریک خوب برای خودم پیدا کردم! با ناراحتی گفتم تو اگر شریک می خواستی، چه کسی نزدیکتر و بهتر از برادرهایت!گفت با یکی از برادر نزدیکتر. 🔻می خواهم با امام زمان(عجل الله) در مغازه شریک شوم.تصمیم گرفتم از هر ۴۰ تومن که در می آورم، ۱ تومان را برای امام زمان(عجل الله) کنار بگذارم. 🔻 سه روز در هفته مغازه را تعطیل می کرد و برای تبلیغ و راهنمایی مردم به روستاهای اطراف می رفت، با همان سهمی که کنار گذاشته بود برای مردم فقیر هدیه می خرید و می گفت این هدیه از طرف امام زمان برای شماست. 🔻با اینکه سه روز مغازه اش تعطیل بود و ما عیال وار بودیم، اما کارش چنان برکتی داشته که زیاد هم می آوردیم!!! کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
قرائت سوره واقعه فراموش نشه
قرائت فراموش نشه ثواب قرائت امشب برسد به روح شهید موسی رضا زاده کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
گزارش به خاک هویزه خاطرات سردار یونس شریفی نوشته:قاسم یاحسینی انتشارات سوره مهر قسمت هفتاد وچهارم:
گزارش به خاک هویزه خاطرات سردار یونس شریفی نوشته: قاسم یاحسینی انتشارات سوره مهر قسمت هفتادوپنجم: حدود پانزده دقیقه از او اصرار و از من انکار بود. خیلی تلاش کرد تا با ما به عملیات بیاید. وقتی دید من زیر بار نمی‌روم، رفت و جناب سروان پرویز را با خودش آورد. سروان گفت: "اگر شما مصلحت می‌دانید، می‌توانید این سرباز را با خود ببرید. از نظر من اشکالی ندارد." در پاسخ جناب سروان گفتم: "این سرباز ارتشی است و گروه ما همه پاسدار هستند. در این مأموریت به بیش از ده نفر هم نیاز نیست؛ نمی‌شود او را با خودمان ببریم." حبیب التماس کرد، طوری که حتی بچه‌های خودمان به من گفتند که او را ببریم، اما به آنها گفتم: "این ارتشی است و اگر خدایی نکرده در حین مأموریت برایش اتفاقی بیفتد، چه کسی مسؤولیت آن را قبول می‌کند؟" حبیب خیلی ناراحت شد و رفت و گوشه‌ای نشست. نماز مغرب و عشایمان را خواندیم و در تاریکی شب، بسم‌الله گفتم و به طرف دشمن رها شدیم. بعد از خاکریز، زمین کشاورزی بود و در آن هندوانه کاشته بودند و آثار کشت هندوانه، اینجا و آنجا معلوم بود. از دیدن هندوانه‌ها خیلی دلم به درد آمد. صدام را نفرین کردم که چگونه کشاورزان بیچاره و محروم را خانه‌خراب کرده است. وقتی به یاد کودکی‌ام می‌افتادم و آتش که خرمن پدرم را خاکستر کرده بود، حال و روز کشاورزان هندوانه‌کار را با تمام وجود لمس و درک می‌کردم. می‌دانستم که چقدر رنج و عذاب کشیده‌اند. شیخ شویش سیگاری بود، اما مأموریت ما طوری بود که هیچ‌کسی نباید سیگار می‌کشید زیرا ممکن بود دشمن متوجه شود. به نیروهایم گفتم که در کمال سکوت باید راه بروند و حتی عطسه هم نکنند سیگار کشیدن هم ممنوع است. همین طور که داشتیم حرکت می کردم، از ۵۰ متری خود در دل شب فریاد زدم که یکی دارد می‌دود و مرتب اسم مرا صدا می‌زند:  «آقای شریفی، کجایی؟»  بلافاصله به گروه گفتم که روی زمین بنشینید. به عیدان ساکی گفتم: - «فکر کنم همین سرباز باشد که خیلی سمج بود. برو و بیاورش.» سرباز در دل تاریکی شب داشت به طرف دشمن می‌رفت. عیدان رفت و حبیب را آورد. حبیب تا مرا دید، با شرم و خجالت تفنگش را به طرفم دراز کرد و گفت:  «آقای شریفی، یا با این ژسه همین جا مرا بکش یا با خودت ببر.»  بچه‌ها آمدند و گفتند که او را با خودمان ببریم. گناه دارد این همه اصرار می‌کند و ما دلش را بشکنیم. ناچار او را با خودمان بردیم. وقتی به او گفتیم با ما بیاید، چنان خوشحال شد که اگر بال داشت، پرواز می‌کرد. حدود نیم ساعت زمین کشاورزی را طی کردیم تا به اول باتلاقی‌ها رسیدیم. راهنمای ما شیخ شویش بود که آشنایی زیادی هم با منطقه نداشت.  هنوز ده پانزده قدم از باتلاق عبور نکرده بودم که حدس من به وقوع پیوست و سید ناصر صدر سادات برید و نتوانست به راه‌پیمایی ادامه دهد. او بچه شهر بود و نمی‌توانست مثل ما روستاییان مسافت زیادی را، آن هم در آن سرما و زمین باتلاقی، طی کند.  کنار همان جا به خدا گفتم:  - «خدایا، قربان حکمتت بروم! این حبیبه را تو برای من فرستادی.» به حبیب گفت: " حبیب، مین سید را بگیر. سید نمی‌تواند با ما بیاید." حبیب با خوشحالی گفت: "آقای شریفی، دیدی به دردت خوردم!" پایان قسمت هفتاد وپنجم کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
گزارش به خاک هویزه خاطرات سردار یونس شریفی نوشته: قاسم یاحسینی انتشارات سوره مهر قسمت هفتادوپنجم:
گزارش به خاک هویزه خاطرات سردار یونس شریفی نوشته: قاسم یاحسینی انتشارات سوره مهر قسمت هفتادوششم: مین را از سید صدر سادات گرفتم و به حبیب دادم. او احساس کرد که برای جمع ما مفید است. سید را سبک کردیم و خودمان به راه افتادیم. رفتیم تا جایی که به سیم خاردار رسیدیم. شیخ شویش گفت: "یونس! به بچه‌ها بگو این سیم خاردار را بگیرند و جلو بیایند!" سیم خاردار را گرفتیم و جلو رفتیم. در شب سرد زمستانی، راه رفتن در آب خیلی سخت و دشوار است، افزون بر اینکه یک مین هجده کیلویی نیز حمل کنی و هنگام راه رفتن، تا مچ پایت داخل گل و شل فرو رود. گاه عمق آب تا بالای کمرمان می‌رسید. دو، سه ساعتی راه رفتیم تا بالاخره به منطقه خشک رسیدیم. میان آن خشکی، تا رودخانه هویزه نیز مسیری بود که باید پیاده طی می‌کردیم. بچه‌ها به دلیل ساعت‌ها پیاده‌روی در آب و حمل مین ضدتانک خیلی خسته شده بودند. شام هم نخورده بودیم و حسابی گرسنه‌مان بود. ساعت حدود دوازده شب بود و کسی به فکر این ماجرا نیفتاده بود که بچه‌ها پس از راه‌پیمایی گرسنه می‌شوند و نیاز به غذا و آذوقه دارند. تنها کسی که در میان ما به این موضوع فکر کرده بود، فرهاد براهنه بود. فرهاد را مدت زیادی نبود که می‌شناختم. او بچه یکی از روستاهای کنار کرخه کور بود. یک روز من برای شناسایی با موتورسیکلت داشتم عبور می‌کردم که فرهاد را دیدم که با اسب عبور می‌کند. راستش را بخواهید به او مشکوک شدم. او را متوقف کردم. از اسب پیاده شد و گفت که به بازار رفته و خرید کرده است. در همین حین که داشت با ما صحبت می‌کرد، بچه‌ها آمدند و او را شناختند و به من هم معرفی کردند. بعد از آن، جزء گروه ما شد. آن شب، تنها کسی که به فکر خوراک بچه‌ها بود، همین فرهاد ما بود. فرهاد که بدنی ورزیده و قوی داشت، علاوه بر مین ضدتانک و کوله‌پشتی خودش، یک کوله‌پشتی اضافه هم با خودش آورده بود که تا آن لحظه کسی نمی‌دانست داخل آن چیست. به آنجا که رسیدیم و داشتیم از گرسنگی و خستگی از حال می‌رفتیم، فرهاد کوله‌پشتی‌اش را باز کرد و دیدیم خدا بده برکت، پر است از کنسرو، کمپوت، کشمش، تن ماهی و نان خشک. فرهاد اول ما را دست انداخت و گفت: "شما باید برای خودتان غذا و خوردنی می‌آوردید. من برای خودم آورده‌ام!" من با لحن تحکم‌آمیزی به فرهاد گفتم: "به بچه‌ها غذا بده!" فرهاد هم دستورم را اجرا کرد و کوله‌پشتی‌اش را میان بچه‌ها گذاشت تا آنها غذاهای داخل آن را مصرف کنند. نیم ساعتی بچه‌ها خوردند و استراحت کردند. سیر که شدند، جانی گرفتند و آماده‌ی عملیات شدیم. پایان قسمت هفتاد وششم کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
یادش بخیر یک دسته رزمنده... در پشت صحنه جنگ، روز و شب نداشتند و فعال و قبراق و با عشق کار می کردند و کمتر تصویری از آنها نشر پیدا می‌کرد. بوسه‌ای، هدیه به پیشانی و دستان همان پابه‌سن‌هایی که خاموش آمدند و بی‌صدا رفتند...... کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با حسین باش پادشاهی کن بچه ها اونور منتظرتان هستم با صدای شهید مدافع حرم، حسن عبدالله زاده شبتون به نگاه شهدا به امید فردای بهتر کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
13.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام صبح‌ سه‌شنبه شما همراه با سلامتی وعاقبت به خیری مثل شهدا باشه آرامش را زمانى تجربه خواهیم كرد . كه ترسها و نگرانيها ،کینه ها ، رنجش ها ، و توقعات بی جا از دیگران را كنار بگذاریم. شرح کلیپ:معماری چشم نواز ایرانی کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
شهید توفیق احمدی، از شهدای اهل تسنن روستای باشماق شهرستان سقز بود که به‌دست مزدوران ضدانقلاب به شهادت رسیده بود و پیکر مطهرش پس از 37 سال با کمک مردم بومی در روستای نرگسله شهرستان دیواندره کشف و شناسایـی شد. شهید «توفیق احمدی» عضو بسیج بود که عازم منطقه مریوان شد پس از درگیری با ضد انقلاب در اول شهریور ماه 1363 در سن 20 سالگی به‌دست مزدوران ضدانقلاب (کومله - دموکرات) به فیض شهادت نائل آمد با توجه به نفوذ ضد انقلاب و ترس هراسی که در منطقه ایجاد کرده بودند جنازه شهید توسط همرزمانش مخفیانه در روستای نرگسله دفن کردند. به‌لطف الهی، بر اساس اطلاعات دقیق و همکاری خوب مردم با صفای بومی منطقه و با تلاش گروه‌های تفحص شهدا پیکر مطهر این شهید کشف شد. مسئولین شهر سقز با حضور در منزل خانواده شهید احمدی، خواهر او، عایشه احمدی یعنی تنها بازمانده شهید را بعد از 37 سال از چشم انتظاری در آوردند روحش شاد کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
ثواب قرائت امروز یک صفحه قرآن کریم برسد به روح شهید توفیق احمدی ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan