eitaa logo
خاطرات فراموش شده (رزمندگان)
1هزار دنبال‌کننده
615 عکس
271 ویدیو
1 فایل
مقام معظم رهبری: "نگذارید غبارهای فراموشی روی این خاطره های گرامی را بگیرد...... هدف ما ارائه و ترویج فرهنگ ارزش های دفاع مقدس می باشد با این نیت اقدام به راه اندازی کانال خاطرات فراموش شده نموده ایم @Alireza_enayati1346
مشاهده در ایتا
دانلود
سال نمای زندگی شهید مهدی طیاری ایلاقی: ۱۳۳۸؛ (۳ فروردین ماه) ولادت در روستای طوهان جیرفت. ۱۳۴۵؛ شروع تحصیلات ابتدایی در عنبر آباد. ۱۳۵۵؛ شروع به فعالیت های فرهنگی انقلابی در عنبر آباد ورود به هنرستان کشاورزی جیرفت .سال ۵۷ اخد مدرک دیپلم از هنرستان کشاورزی جیرفت. سال ۵۹با شروع جنگ تحمیلی اعزام به جبهه جنوب. سال ۶۱ ازدواج که حاصل این پیوند دختری به نام زهرا می باشد. ۱۳۶۳؛ فرماندهی سپاه جیرفت تا سال ۶۳٫ ۱۳۶۳؛ (اسفند ماه)شرکت در عملیات بدر با سمت فرمانده گروهان و مجروحیت در این عملیات.شرکت داشت سال۱۳۶۴؛ د رعملیات والفجر ۸ با سمت معاون گردان ۴۱۹ شرکت داشت. سال بعد ۱۳۶۵؛ ولادت تنها فرزندش زهرا. سال۱۳۶۵؛ (دی ماه) جان فشانی های زیاد در عملیات کربلای ۵ و مجروحیت منطقه کانال ماهی حاج قاسم سلیمانی در این عملیات گفت: اگر سه فرمانده مثل طیاری داشتم حاظر بودم کار سه لشکر را یک جا انجام دهم. دست طیاری را از طرف من ببوسید. ۱۳۶۶؛ (اسفند ماه) شرکت در عملیات والفجر ۱۰ با سمت فرمانده گردان ۴۱۹٫ ۱۳۶۷؛ (خرداد ماه) شرکت در عملیات بیت المقدس ۷ با سمت فرمانده گردان. سرانجام ۱۳۶۷؛ (۲۳ خرداد ماه)با ورود به قرار گاه تاکتیکی شیخ شاهی د رمنطقه شلمچه و شهادت شهید طیاری در شب اول عملیات بر اثر اصابت خمپاره.وروحش با آسمان پرکشید شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفای بیماران کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
❌  هشدار پلیس فتا به نات کوین باز ها 🔹سردار سرتیپ دوم وحید مجید رئیس مرکز پلیس فتا بیان کرد امروز صبح تا این ساعت جمعیتی قریب بر ۳۸۳ نفر در سطح کشور شکایاتی علیه برنامه تلگرام داشتند که با انجام بازی بیت کوین کل حساب های بانکی آنها تخلیه مالی شده است. 🔹 سردار مجید : کاربرای با نصب اپلیکیشن تلگرام بر روی تلفن همراه خود؛ دسترسی به کل اطلاعات می دهند و این امر باعث می شود کاربر با هک حساب مواجه شود. همچنین قابل ذکر است که پلیس فتا هیچ مسئولیتی در قبال برنامه های فیلتر شده در سطح کشور را ندارد و نصب و فعالیت هرنوع از این برنامه ها در کشور ایران ممنوع و تبعات آن بر عهده کاربر می باشد. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
مادر شهید صادقی: عرض کردم خدایا از تو مى خواهم عنایتى کنی تا فرزندم چشمانش را باز کند تا من مانند دوران حیاتش یک بار دیگر براى آخرین بار به چشمانش نگاه کنم. مع الوصف داراى روحیه بسیار بالایى بود. بخصوص هنگامى که به اتاق عمل برده مى شد. عسکهایى از او گرفته شده که نشان از روحیه بسیار قوى و مطمئن او دارد. مادر این شهیدان مى گوید: زمانی که على اکبر در بیمارستان بقیة الله تهران بسترى بود، چون تعداد عیادت کنندگان او زیاد بود براى رعایت حال دوستان و علاقه مندان او سعى مى کردم اکثرا از پشت شیشه اتاق، فرزندم را ببینم، گاهی هم دو سه دقیقه مختصر کنار او مى ایستادم و بر مى گشتم. پس از اینکه اکبر در بیمارستان به شهادت رسید و او را براى غسل به غسالخانه بردند باز هم وقتى براى دیدن او به غسالخانه رفتم، این فرصت را در اختیار دیگران گذاشتم. برادر شهید مى گفت: در موقع دفن پیکر، برادرم در آغوش من بود. وقتی مادرم بالاى قبر این مطلب را بیان نمود و آرزو کرد، على اکبر چشمانش را باز کند، من به چشمان برادرم که صورت او را از کفن باز کرده و روى خاک گذاشته بودم خیره شدم. حس غریبى به من مى گفت خوب به چشمان او ینگاه کنم. در این لحظات بسیار کوتاه با کمال شگفتى مشاهده کردم در همان لحظه که مادرم این کلمات را بیان مى کرد چشمان على اکبر از هم گشوده شد و به مادرم نگریست و بعد از لحظات کوتاهی دوباره بسته شد. ما پس از این ماجرا تا سالها این مطلب را فاش نکردیم، چون نگران این بودیم مبادا دیگران در صحت این قضیه شک نمایند و یا خیال کنند ساختگى است. تا اینکه یکى از بستگان ما که در کارهاى تبلیغاتى است وقتى متوجه این اعجاز شد عکس ها را از ما گرفت و در کنار هم گذاشت و به صورت یک پوستر چاپ کرد و بدین ترتیب این قضیه بر همگان آشکار شد. پاسدار شهید حاج على اکبر صادقى متولد ١٣۴٠ تهران بود که در مورخه ۶۶/٣/٩ در منطقه شاخ شمیران به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرا(س)، قطعه ٢٩، ردیف دوم مدفون است. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
هدایت شده از سید مسعود امامی
مجموعه آموزشی مرهم برگزارکننده کلاس‌های متنوع و کاربردی ☀️تابستان ۱۴۰۳ را با این مجموعه سپری کنید☀️ 💊تکنسین داروخانه 💻مهارت های کامپیوتر ICDL 🧾زبان انگلیسی 🖋خوشنویسی 🪔شمع سازی 🌸 گلدوزی برزیلی 🧸 عروسک سازی 🛏تکنسین ماساژ 🧴ماساژ و اصلاح بدن 🩺امدادگر ورزشی 👨🏻‍⚕پزشکیار ورزشی 🩸فوریتهای پزشکی 💉تزریقات 🎙فن بیان و سخنوری 💰مدیریت کسب و کار ▪️و... با ارائه گواهی از موسسات معتبر کشور 📍برگزاری دوره‌ها در مکان درخواستی شما 🌻🌻🌻🌻🌻 http://eitaa.com/joinchat/2831155233C945ea2ba4f
وقتی حاکم شرع ، حکم اعدام عده ای از اراذل و اوباش و داش مشتی‌ها و عرق خورهای تهران را به عنوان مفسد فی الارض صادر کرد یکی از آن داش مشتی ها گفت: خدا وکیلی حیف نیست گلوله ای خرج ما کنید؟ حال که رو پیشانی نحس ما نوشته شده که عاقبت مان با حکم مرگ درهم پیچیده شود.اذن بده دم آخری استخوانی حلال کنیم و آب پاکی رو سرمان بریزیم تا از این همه گناه و کثافت پاک بشیم. شیخ انقلابی گره بر ابرو انداخت و نگاهی عاقل اندر سفیه به آن هیکل نتراشیده و نخراشیده انداخت و گفت: یعنی چی ؟ گفت: منظورم جبهه است شنفتم عده ای اجنبی حروم زاده خاک پاک ایران مارو لگدمال قدم‌های نجس خودشون کردن خب قربون وجنات مبارکتون بشم ما رو بفرست سروقت اون حرومی ها اگه کشته شدیم خب به مرادتون رسیدی وحکم خودتو اجرا کردی اگه عمرمون به دنیا بود خدا رو چه دیدی شاید اون اوستا کریم که حواسش به بنده هاش هست گوشه چشمی هم به ما کرد و دست گنه کارماروهم گرفت و از این منجلابی که توش ولو می خوریم بیرون کشید. دیدندبدفکری نیست! با اینکه به این تیپ و قیافه وشکل وشمایل رضا نبود.آخه چطور میشه به یه مشت داش مشتی وخلاف کار اعتماد کرد؟ شیخ دل به دریا زد و اتوبوسی آورد جلو زندان وهمه آن اراذل واوباش را بار اتوبوس کرد ویه راست بردجبهه. رزمندها و بچه بسیجی‌ها وقتی دیدند مشتی داش مشتی و خلاف‌کار با هیبت‌های جور واجور آمدندجبهه انگشت به دهان شدند. اکبرگوریل، حسین عزراییل، علی تریاکی،کریم شیره ای، اصغر پا پتی، هاشم تیغی، قاسم خله، احمد استخون، مهدی خندان،… آدم‌های با. قیافه‌ها و شکل و شمایل عجیب و غریب صورت‌های پشمالو و بازوهای خال کوبی شده صورت هایی که یادگاری دار چاقو و تیغ و قمه بودند . در گروه سید مجتبی هاشمی همه تیپ آدمی حضور داشتند، از بچه های لات تهران و آبادان و… تا افراد تحصیل کرد های مثل" اصغر شعله ور "که فارغ التحصیل از آمریکابود. از افراد بی نمازی که در همان گروه نمازخوان شدند تا افراد نمازشب خوان. اکثر نیروهائی هم که جذب گروه می شدند علاقمند پیوستن به گروه شاهرخ بودند. وقتی شاهرخ در مقر بود و برای نمازجماعت می رفت همه بچه ها به دنبالش بودند. آن ایام سید مجتبی امام جماعت ما بود. دعای توسل و دعای کمیل را از حفظ برای ما می خواند و حال معنوی خوبی داشت. در شرایطی که کسی به معنویت نیروها اهمیت نمی داد، سید به دنبال این فعالیتها بود و خوب نتیجه می گرفت. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
سید علی اکبر ابوترابی‌فرد قبل از پیروزی نهضت اسلامی، یک مبارز انقلابی بود. ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم در جبهه حق علیه باطل حاضر شد و در سال ۱۳۵۹ به اسارت دشمن بعثی درآمد و بیش از ده سال سختی های اسارت را تحمل کرد و با وجود تمام سختی ها، در مقاومت به الگویی برای رزمندگان مبدل شد او با سعه صدر،بردباری بسیار بالا و با تمسک به اهل بیت(علیهم السلام) شمعی در محفل رزمندگان ایرانی بود و امید و ایمان را در آنها تقویت می کرد حسین مندنی‌زاده در خاطره‌ای از ایشان روایت می‌کند: _ توی حیاط اردوگاه نشسته بود.هرکس می‌آمد و حرفی پیش می‌کشید؛ یکی از برنامه‌های فرهنگی اردوگاه می‌گفت، یکی از مشکلش می‌گفت، یکی به روش او در رهبری اردوگاه انتقاد می‌کرد. او هم با حوصله به حرف‌هایشان گوش می‌داد.توی این گیرودار بسیجی جوانی سر رسید.به حاج‌آقا گفت «چند دقیقه‌ای کارتون دارم». حاج‌آقا گفت «درخدمتم آقاجون». جوان که سرش را پایین انداخته بود گفت «پیرهنم گشاد بود،شکافتمش و دوباره اندازه کردم. بردم پیش خیاط اردوگاه. خیاط می‌گه باید یک ماهی صبر کنم.من جز آن پیرهن لباسی ندارم. اگه می‌شه شما بگید پیرهن رو زودتر بدوزه». حاج‌آقا کمی فکر کرد و گفت «باشه، پیرهن رو بیار تا بگم برات بدوزن» یک هفته تمام، وقتی همه خواب بودند، حاج‌آقا بیدار می‌نشست و پیراهن را با دقت می‌دوخت. یکروز صبح، جوان را در محوطه اردوگاه پیدا کرد و پیراهن را دستش داد جوان هیچ وقت نفهمید خیاط آن پیراهن خود حاجی بوده است. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
بعد از ازدواج با این‌که چیزی نگذشته بود، هر وقت به حرم مطهر حضرت رضا (علیه السلام) مشرف می‌شدیم بعد از خواندن زیارت­‌نامه و نماز زیارت، سید حسین کنار ضریح مطهر می‌رفت و در آن حال منقلب می‌شد و گریه زیادی می‌کرد. یک‌دفعه به او گفتم: «چرا این‌قدر گریه می‌کنی؟» گفت: «از امام رضا (علیه السلام) فرزند سالم و صالح می‌خواهم.» ....بعد از تولد فرزندمان برای اولین دفعه که به حرم مطهر مشرف شدیم همان جریان پیش آمد. این اتفاق دو مرتبه دیگر هم رخ داد و من از سید حسین علت گریه‌اش را ­پرسیدم و او در جواب به من گفت: «حالا شهادت می­‌خواهم.» آخرین نوبتی که با هم به زیارت رفتیم از حرم که برگشتیم صاحب‌خانه گفت: «آقایی آمد و این کتاب (نوای عاشورا) را آورد و گفت: «به آقای کاظمی بگو این را آقایی آورده که همیشه با هم به مسجد می­‌رفتید و با هم قرآن می‌خواندید.» در آن لحظه هرچه فکر کردیم چنین آقایی را با چنین مشخصات نشناختیم و بعد به من الهام شد که ایشان جواب را از امام رضا (علیه السلام) گرفتند که در سفر بعدی به فیض شهادت نائل آمدند. راوی: همسر گرامی شهید کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیین شهادت است تا فرهنگم در رزم مگویید که من دل تنگم من زاده سنگر و تفنگم ای دوست تا هست برای دین می جنگم شهید سید علی مصطفوی در مورخ ۱۳۴۴/۶/۲۳در خانواده ای مذهبی در روستای بیاضه متولد گردید دوره ی ابتدایی را در شهر بافق یزد گذراند تا این که در زمانی که در دوم هنرستان مشغول تحصیل بود به جبهه اعزام گردید و در عملیات خیبر شرکت نمود و بعد به خدمت سربازی اعزام شد بعد از دوران خدمت در جهاد سازندگی مشغول به کار شد و در تاریخ ۱۴ ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۷به جبهه اعزام گردید و در ۱۳۶۷/۳/۲۳در عملیات بیت المقدس۷ در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسیدودر گلزار شهدای یزد به خاک سپرده شد. خاطراتی اززبان مادر شهید سید علی مصطفوی: بارها به من گفته بود شما چهار فرزند پسر دارید باید یکی رادر راه اسلام فدا کنی یک روز وسط هفته مارابه خلد برین یزد برد جلوی آرامگاه شهدا توقف کرد واز ما خواست از ماشین پیاده نشویم به طرف مزار شهدا رفت ودر یک مکان ایستاد و اطراف را نگاه کرد وبر گشت بد ازشهادتش فهمیدیم انجا که رفته بود محل دفنش بوده است در جای دیگر مادر ایشان می فرمایند علی مردی با تقوا وهمیشه به فکر خدا بود در کارهای منزل به من کمک میکرد چون که خوب بودخدا او را قبول کرد این مادر می فرماید ما ازخدا طلب صبر نموده وامیدواریم که خدا این شهید را از ما قبول نماید وبه ما توفیق دهد که درزندگی طوری باشیم که شهیدان در قیامت ما را شفاعت‌ نمایند. شادی روحش وپدر گرامیش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
برای خواستگاری از فاطمه زهرا(سلام الله) به محضر رسول خدا(صلوات الله) رسیدم. آن بزرگوار با روی گشاده از من استقبال کردند و با چهره ای خندان فرمودند: با من کاری داشتی؟ من از نزدیک بودن خویش به رسول خدا(صلوات الله) سخن گفتم و از توفیقاتی که برای پیش قدم شدن در اسلام و فداکاری و جهاد در راه خدا نصیبم شده بود، یاد کردم. رسول خدا فرمودند: یاعلی، همه اینها را قبول دارم. تو درنظرمن، برترازاین ها هستی؟ عرض کردم: ای رسول خدا، حال که این چنین لطفی در حق من دارید، آیا اجازه میدهید از دخترتان، فاطمه، خواستگاری کنم؟ رسول خدا فرمودند: یا علی، قبل از تو افراد دیگری نیز از دخترم فاطمه خواستگاری کرده اند؛ اما هرگاه با وی درباره این موضوع سخن گفتم و تقاضای خواستگاران را با وی مطرح کردم، علامت نارضایتی را در چهره او دیدم. اما اکنون که تو چنین درخواستی داری، منتظر باش تا من نزد دخترم بروم و تقاضای تو را نیز به او بگویم. برمیگردم و نتیجه را به تو اطلاع میدهم. رسول خدا نزد دخترشان، فاطمه، رفتند. او به احترام پدر برخاست و عبای پدر را از دوشش گرفت و کفش هایش را از پا خارج کرد. آنگاه آب آورد تا رسول خدا وضو بگیرند. سپس پاهای پدر را نیز شست و در کنار وی نشست. فاطمه عرض کرد: در خدمت شما هستم ای رسول خدا. چه می‌فرمایید؟ رسول خدا فرمود: تو علی بن ابی طالب را خوب میشناسی، از قرب و منزلت او خبر داری، برتری های او بر دیگران را میدانی و از سوابق او در اسلام آگاه هستی از سوی دیگر، میدانی که من از خدای خود خواسته ام که بهترین و محبوب ترین بندگانش را برای ازدواج با تو انتخاب کند. اکنون علی برای ازدواج با تو نزد من آمده و از تو خواستگاری کرده است. میخواهم بدانم نظر تو درباره این خواستگاری چیست؟ فاطمه با شنیدن سخنان پدر سکوت اختیار کرد؛ اما برخلاف خواستگاری های قبل، آثار ناخشنودی در چهره او مشاهده نشد. رسول خدا از جای برخاستند و با خوشحالی فرمودند: الله اكبر! سکوت فاطمه نشانه رضایت اوست. در این هنگام، جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: ای محمد، فاطمه را به همسری علی بن ابی طالب انتخاب کن که خداوند فاطمه را برای علی پسندیده است و علی را برای فاطمه. به این ترتیب بود که رسول خدا و به خواستگاری من پاسخ مثبت دادند و افتخار همسری فاطمه را نصیب من ساختند. برگرفته ازکتاب: علی از زبان علی حجت‌الاسلام محمدیان کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
شهید ورامینی به همسرش وعده کرد که بعد از دو سال به او می‌پیوندد مادر شهید ناصر ورامینی می گوید: ناصر در سن ۲۰ سالگی ازدواج کرد، ۴ ماه بود که ازدواج کرده بود و خانمش باردار بود که دوباره به جبهه اعزام شد. هر چه من و همسرش اصرار داشتیم که مانع رفتن او شویم ، قبول نکرد و گفت : من دیگه بر نمی گردم نگران نشوید ، اگر من شهید شدم ، خدا سعادتی نصیبتان کرده است. خانمش در پاسخ به ناصر گفت : ما همیشه به تو افتخار می کنیم. گفتم : مامان تو تازه ازدواج کردی و خانمت هم باردارهست، پیش خانمت باش گناه دارد، دختر مردم است و .... همسرش را بوسید و رو به من گفت : مامان من شهید می شوم ، ازدواج کردم تا یادگاری از خودم داشته باشم ، فرزند من دختر هست و اسمش هم بزارید فاطمه . رو به به خانمش گفت: نگران نباش ، دو سال بعداز شهادت من وقتی که دوران شیردهی دخترش فاطمه تمام شد، به او به خواهد پیوست. ناصر شهید شد و فاطمه به دنیا آمد ودوران شیردهی تمام شد، تا اینکه شهید ناصر ورامینی به خواب همسرش آمد و لباس عروسی به همسرش داد وگفت:حالا وقتش و بیا!!! من و پدر ناصر و عروسم با کاروانی از شیراز راهی قم شدیم که درمسیر اتوبوس تصادف کرد و عروسم ۱۰ روز توی بیمارستان بود وسرانجام به ناصر پیوست. صبح زود سر مزار ناصر رفتم گفتم :ناصر تو از خدا بخواه خانمت خوب بشه بیاد پیش دخترت ، شب به خوابم آمد و گفت: مادر این قدر اصرار نکن ما با هم عهد بستیم و من پیمانم را نمی شکنم و میهمان من خواهد بود. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
این متن یک مقدار طولانی است ولی یک بار خواندن آن خالی از لطف نیست: اوايل دهه شصت تنها شامپوی موجود،شامپوی خمره ای زرد رنگ داروگر بود.تازه آن را هم باید از مسجد محل تهیه می كردیم و اگر شانس یارمان بود و از همان شامپوها یك عدد صورتی رنگش كه رایحه سیب داشت گیرمان می آمد حسابی كیف می كردیم. سس مایونز كالایی لوكس به حساب می آمد و پفک نمکی و ویفر شكلاتی یام یام تنها دلخوشی كودكی بود. صف های طولانی در نیمه شب سرد زمستان برای ۲۰ لیتر نفت! بگو مگوها سر كپسول گاز كه با كامیون در محله ها توزیع می شد، خالی كردن گازوئیل با ترس و لرز در نیمه های شب. جیره بندی روغن، برنج و پودر لباسشویی و.. نبود پتو در بازار ، تازه عروسان را برای تهیه جهیزیه به دردسر می انداخت و پوشیدن كفش آدیداس یك رویا بود. همه اینها بود، بمب هم بود و موشك و شهید و..اما كسی از قحطی صحبت نمی كرد،یادم هست با تمام فشارها وقتی وانت ارتشی برای جمع آوری كمك های مردمی وارد كوچه می شد بسته های مواد غذایی، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازیر بود. همسایه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهربانی بود، خب درد هم بود. و اما امروز... امروز فروشگاه های مملو از اجناس لوكس خارجی در هر محله و گوشه كناری به چشم می خورند وهرچه بخواهید و نخواهید در آنها هست. از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوی خارجی، لباس و لوازم آرایش تا موبایل و تبلت و.. داروهای لاغری تاصندلیهای ماساژور، نوشابه انرژی زا تا بستنی با روكش طلا! و حال،این بدنهای ما، تكیه زده بر صندلی های نرم اتومبیل های گران قیمت از شنیدن كلمه قحطی به لرزه افتاده به سوی بازارها هجوم می بریم. مبادا تی شرت بنتون گیرمان نیاید! مبادا زیتون مدیترانه ای نایاب شود! صورت های دستکاری شده جراحی های بیهوده دلهای اجاره ای و.. متاسفانه اشتهایمان برای مصرف، تجمل، فخرفروشی و له كردن دیگران سیری ناپذیر شده است. ورشكسته شدن انتشارات،تعطیلی مراكز ادبی فرهنگی و هنری برایمان مهم نیست؛ ولی از گران شدن ادكلن موردعلاقه مان سخت نگرانیم! می شود كتابها نوشت.. خلاصه اینكه این روزها لبخند جایش را به پرخاش داده و مهربانی به خشم فقط كافیست یک ذرّه احساس كنیم كه یكى مخالف نظر ماست آنوقت چنان نابودش می كنیم كه انگار هیچ خدایی رو بنده نیستیم. قحطی امروز که ما ایرانیان در این روزگاران آن را به وضوح لمس می کنیم: قحطى اخلاق است! قحطی همدلیست! قحطى رفاقت است! قحطی عشق است! قحطی انسانیت است! ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻤﺎﻥ تشنه‌ی آگاهیست فلاکت واقعی یا خودتحقیری؟! ما در رسانه های یهودی دروغگوی غرب متهم به فلاکت دنیا هستیم در حالیکه: 1⃣ تقریبا به تعداد خانوارها حدود ۲۰ میلیون خودرو در کشور داریم 2⃣با دو روز تعطیلی راه‌های شمال کشور قفل می‌شود(بنزین ارزان در باک خودرو برای سفر و تفریح)! 3⃣ در مصرف لوازم آرایشی و بوتاکس در جهان اول هستیم! 4⃣پنج میلیون نفر در یک ساعت برای چهار هزار خودرو ثبت نام می‌کنند؛یعنی مردم ایران، با پول همین قرعه‌کشی میتوانند شرکت بنز آلمان رو خریداری کنند! 5⃣ در یک ماه دسامبر ۲۰۲۱ بیش از هزار و چهارصد باب ملک در ترکیه توسط ایرانی‌ها خریداری شده است!و ایرانیها در ماه سپتامبر گذشته نزدیک ۲۰۰ هزار نفر سفر به ترکیه داشته اند! اما باز میگن بدبختیم! 6⃣ به گزارش انجمن بین‌المللی جراحی زیبایی (isips)در سال ۲۰۱۳ بیش از ۲۴ میلیون عمل جراحی در دنیا انجام شده است که ایران با بیش از ۲۰۰ هزار جراحی زیبایی جز ده کشور اول جهان می‌باشد؛یعنی ایران یک درصد جمعیت جهان رو داراست اما ۸ درصد عمل جراحی را داشته است! 7⃣در حال حاضر مردم ایران روزانه بیش از ۱۲۶میلیون لیتر بنزین مصرف میکنند یعنی مصرفی بیش از سه برابر مصرف پرجمعیت ترین کشور دنیا یعنی چین! 8⃣میگن ما بدبختیم ولی مصرف برقمون ۶ برابر میانگین جهانی است! 9⃣ ما بدبختیم ولی مصرف گازمون با جمعیت ۸۰ میلیونی حدود ۷ برابر میانگین جهانی و معادل ۱۲ تا کشور ثروتمند اروپایی است! 🔟 ما بدبختیم اما در مصرف آب شیرین درجه یک دنیا در رتبه اول هستیم! ✍️ اما طبق آمار جهانی فقر در ایران بعد انقلاب به زیر ۸ دهم درصد هم رسیده است و این یعنی ایران جز ده کشور با کمترین میزان فقر در جهان است؛اما طبق گفته رسانه های دشمن ایران فقیر ترین مردم جهان با درصد بالای فلاکت است. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
تنها رزمنده ای که خمینی کبیر ایشان را بغل وبر پیشانی وی بوسه میزنه: مرتضی جاویدی در بیست و دوم تیر سال ۱۳۳۷ در روستای جلیان فسا (استان فارس) در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. همزمان با تحصیل به کارهای مختلفی چون دامپروری و کشاورزی مشغول گردید. وی تحصیلات خود را در سال ۱۳۵۶ با مدرک دیپلم تجربی با موفقیت به پایان رساند. مرتضی پس از اخذ مدرک دیپلم تجربی عازم خدمت نظام‌وظیفه گشت، اما پس از مدت کوتاهی به دستور امام خمینی(ره) محل خدمت خود را ترک نمود. . وی پس از پیروزی انقلاب با انگیزه ای متعالی به جمع سپاه پاسداران پیوست و به عضویت این نهاد مردمی در آمد. تمام دوران حضور در سپاه در صحنه های خطر در داخل و خارج از کشور همیشه پیش قدم بود. شهید جاویدی پس از شروع جنگ تحمیلی به خوزستان رفت در عملیات والفجر مقدماتی، گردان فجر و گردان ۹۴۱ در مجاورت یکدیگر عملیات داشتند. یک شب قبل از شروع عملیات «شهید کیهان پور» به شهادت رسید و در حین عملیات هم «جلیل اسلامی» فرمانده گردان فجر مجروح شد. «مرتضی» به ناچار در حالیکه گردان ۹۴۱ را هدایت می کرد، هدایت گردان فجر را هم به عهده گرفت و از همان تاریخ به بعد فرمانده گردان فجر شد. گردان فجر تقریباً در تمام عملیاتها، از جمله والفجر ۱، ۲، ۴، ۸، خیبر، بدر، کربلای ۴ و ۵ و ۸ و ۱۰، بیت المقدس ۷، والفجر ۱۰ و... شرکت کرد و در همه جا به تکلیف الهی خود عمل نمود و «مرتضی» گردان را برای خدمت به اسلام می خواست. در عملیات والفجر ۲، پادگان عظیم حاج عمران و... توسط رزمندگان دلیر اسلام به تصرف درآمده بود و در این راستا گردان فجر از سه طرف در تپه بردزرد محاصره‌ی شدید نیرو‌های بعثی بود و تنها یک راه عقب‌نشینی وجود داشت که این گردان به مدت چهار روز با ده‌ها شهید و زخمی و اسیر با دشمن زبون در جنگ بود و هراسی به خود راه نمی‌داد. ساعتی از روز پنجم گذشته، صدای بی سیم فرماندهان منطقه عملیاتی از جمله شهید صیاد شیرازی، سرلشکر محسن رضائی و جمع دیگر از فرماندهان عملیاتی مبنی بر این که: برادر جاویدی، گردان شما در محاصره‌ی شدید دشمن می‌باشد. عقب‌نشینی کنید. این شهید بزرگوار پاسخ به آنان داد که: «نمی‌گذارم اُحُد دیگر تکرار شود». پس از پیروزی این عملیات، اکثریت فرماندهان و رزمندگان نزد حضرت‌ امام به تهران رفتند و سرلشکر رضایی موضوع را با حضرت امام در میان می‌گذارد و امام این شهید را در بغل می‌گیرد و بر پیشانی اش بوسه می‌زند. شهید صیاد شیرازی می گوید در تمام دورانی که همراه رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام می رسیم، فقط یک بار دیدم که امام رزمنده ای را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید، و آن کسی نبود جز شهید مرتضی جاویدی. مجاهدات این شهید عزیز منحصر به گردان فجر نبود بلکه قبل از تأسیس گردان فجر از ابتدا در جنگ حضور همه جانبه داشت و در مناطق عملیاتی مختلف از جمله: عملیات ثامن الائمه (شکست حصر آبادان) - طریق القدس (آزادی بستان) فتح المبین، بیت المقدس و آزادی خرمشهر، کرخه نور و کردستان و همه جای جبهه های نبرد فداکاری های زیادی نمود. مرتضی جاویدی بین عراقی‌ها به «اشلو» معروف شده بود! از بس که خودش را به سنگرهایشان می‌رسانده و به عربی با آنها صحبت می‌کرده و می‌گفته است: «اشلونک؟» یعنی حالت چطوره؟! بعد که می‌رفته، می‌فهمیده‌اند از نیروهای ایرانی بوده و خودش را عراقی جا زده که از آن‌ها اطلاعات منطقه را بگیرد. «شهید مرتضی جاویدی» سرانجام پس از مبارزات و مجاهدات خستگی ناپذیر در هفتم بهمن ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در مقام فرماندهی گردان فجر به آرزوی همیشگی خود رسید و سپس پیکر مطهرش در زادگاهش به خاک سپرده شد. شهید صیاد شیرازی در یکی از سفرهایش به شیراز، سراغ مزار مرتضی را می‌گیرد تا می‌رسد به شهر فسا و بعد روستای جلیان. همراهان شهید صیاد می‌گویند از فاصله‌ی ۵۰ متری مزار، از ماشین پیاده می‌شود، لباسش را مرتب می‌کند و با احترام کامل نظامی با قدم آهسته به سمت مزار می‌رود و آنجا دست به گوشه‌ی کلاه نظامی می‌چسباند و برای شهید فاتحه می‌خواند. شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عج و شفا بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
لاریجانی به جنتی گفته یک دقیقه بیا پیوی کار لازم دارم😂😂😂😂😂😂😂
فضول باشی درست حدس زده بود 😂😂😂😂😂😂😂
سلام با بررسی صلاحیت‌ها انتخابات ریاست جمهوری حال وهوای دیگری به وجود می آید دشمنان این کشور با تمام توان خود وبا بهره گیری از امپراطوری رسانه ای بذر ناامیدی ویاس را در دل مردم دارند می کارند. اینکه انتخابات نمایشی است از قبل فرد مورد نظر انتخاب شده است رئیس جمهور را تعیین می‌کنند رئیس جمهور کاره ای نیست و...‌‌‌ پس باید ما این کلام رهبری را نصب العین خویش قرار بدهیم: " بسیار مهم پیش رو،مکمل حماسه ملت در بدرقه شهیدان خدمت است" این فرمایش معظم له یعنی سوای اینکه هر شخصی از فردی طرفداری وحمایت میکنه،همه ما باید برای بالا رفتن تلاش کنیم...... عزت زیاد ✍ عنایتی(داش علی) کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
فضول باشی میگه: توی تلگرام  پزشکیان رئیس جمهور شده توی ایتا     جلیلی تو جلسات  هم  قالیباف رئیس جمهوره کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
📌 ادامه بی‌اخلاقی های یک گروه خاص/ یاشار سلطانی و صبا آذرپیک با شکایت چه کسانی روانه زندان شدند؟ پس از انتشار خبر بازداشت یاشار سلطانی و صبا اذرپیک برای اجرای حکمی قطعی از پیش صادر شده، در ادامه بداخلاقی های انتخاباتی، جریان رسانه‌ای خاصی مدعی شد بازداشت این افراد با فشار محمدباقر قالیباف و بر اساس شکایت وی صورت گرفته است. پیگیری های اما نشان می‌دهد در پرونده آذرپیک ۷شاکی و در‌ پرونده سلطانی ۱۷شاکی وجود دارد که قاليباف جز شاکیان هیچ یک از این دو پرونده نیست. شاکیان پرونده آذرپیک: زهرا شیخی مبارکه، سیدمحسن دهنوی، سیدمحمد مهدی احمدی، بانک شهر، معصومه حسن پور، علی رضا رزم حسینی، مصطفی سالاری در پرونده مرتبط با یاشار سلطانی که ۶متهم دارد، ۱۷شاکی دارد از جمله: -مصطفی منتظرالمهدی -سیدمحمد احمدی -سیدهادی میرمحمدعلی-فروشگاه‌های زنجیره‌ای رفاه-معاونت حقوقی ریاست جمهوری- سازمان صدا و سیما-سازمان بسیج شهرداری تهران-سید حسن میرمحمد علی-امیراسلام-سجاد کاظمی-اشکان طرخورانی-سازمان توسعه تجارت ایران می باشند کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
تلنگر: *کلاغی که مامور خدا بود* اقای شیخ حسین می‌فرمود: یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه. دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن. سفره ناهار چیده شد. ماست، سبزی، نوشابه، نون. دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که... یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله ای انداخت تو دیگ آبگوشتی... دل همه برد ، حالا هرکه دلش میشه بخوره. گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار، خیلی بهمون سخت گذشت. توکوه گشنه، همه ماست و سبزی خوردیم ،کسی هم نوشابه نخورد. خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن کلاغ کردن گاهی هم میخندیدن ولی اصلش ناراحت بودن. وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن، دیدیم دیگ که خالی کردن یه عقرب سیاهی ته دیگه. و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود. *اگر آقای انصاریان اون عقرب را ندیده بودن هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون گرفت* *حالت نگرفت، جونت نجات داد* خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده چیه. 🔴امام عسکری فرمودند: هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آن که نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است. الإمامُ العسكريُّ عليه السلام :ما مِن بَلِيّةٍ إلاّ و للّه ِ فيها نِعمَةٌ تُحيطُ بِها .[بحار الأنوار : چقدر به خدا حسن ظن داریم؟!!! کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
گروهبان یکم شهید محمدرشید احمدی بسیار رشید و شجاع بود، در کمال شجاعت و دلیری با همه به نرمی سخن می‌گفت و در بین دوستان و آشنایان به حسن اخلاق شهرت داشت. در روزهایی که گروهک‌های ضدانقلاب شهر سنندج را به تصرف خود درآورده بودند و رزمندگان مستقر در باشگاه افسران را روزها در محاصره قرار داده بودند، سوار بر تانک به دل دشمن زد و صف ضد انقلابیون را درهم شکست. سال 1338 در میان کوههای سربه فلک کشیده کردستان در روستای هویه از توابع شهرستان سنندج متولد شد. با سپری شدن دوران طفولیت در مدرسه ثبت‌نام گردید و با موفقیت تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را پشت سرنهاد. در اوقات فراغت همچون دیگر بچه‌های روستا کمک کار خانواده بود. در اواخر سال 1356 به استخدام نیروی زمینی ارتش درآمد و پس از گذراندن دوره‌ی آموزش مقدماتی همزمان با ماه‌های پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 با درجه‌ی گروهبان دومی برای طی نمودن دوره‌های تخصصی به مرکز آموزش توپخانه و موشکی در اصفهان اعزام گردید و در بیست و هشتم فروردین ماه سال 1358 به لشکر 28 پیاده‌ی کردستان انتقال پیدا کرد و در گردان 358 توپخانه‌ی لشکر سازماندهی شد. در ابتدای خدمت به عنوان راننده‌ی خودرو گردان انجام وظیفه می‌کرد و پس از مدت کوتاهی از حضورش در گردان داوطلبانه به سپاه پاسداران مأمور شد و در آن‌جا وظیفه‌ی آموزش نظامی رزمندگان سپاه را عهده‌دار گردید، سرانجام این دلاور مرد در عملیات آزادسازی باشگاه افسران، در هشتم اردیبهشت ماه سال 1359 در درگیری با گروهک‌های ضد انقلاب به شهادت رسید.چون در آن شرایط امکان تحویل پیکر پاکش به خانواده وجود نداشت، به همراه همرزمش، شهید عدنان مردوخی در همان باشگاه افسران سابق دفن گردید. امروز مزارش برای همیشه تاریخ از رشادت و فداکاری دلاور مردان این مرز و بوم حکایت می‌کند. .... شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
برنامه تبلیغاتی امروز نامزدهای انتخابات برنامۀ «با مردم» با حضور قاضی‌زاده هاشمی، ساعت ۱۸:۳۰ شبکه یک . برنامۀ «صف اول» با حضور محمدباقر قالیباف، ساعت ۱۷:۳۰ شبکه خبر. برنامۀ «گفت‌وگوی ویژۀ خبری» با حضور مسعود پزشکیان، ساعت ۲۲ شبکه خبر. کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
از شدت درد، چهره‌اش سرخ شده بود؛ باز دست از شوخی‌های لطيفش برنمی‌داشت. روز به روز كمرش خميده‌تر می‌شد؛ باز می‌رفت و كارهای "از پا افتاده‌ها" را انجام می‌داد. روزی كه دل درد شديد گرفت، مجبور شدند شبانه او را به بيمارستان شهر ببرند. دو ماه بعد، يك اسكلت نيمه جان را از داخل ماشين درآوردند و گذاشتند روی تخت بهداری اردوگاه و با غرور گفتند: به ايران بنويسيد كه ما بيمارتان را عمل كرديم! پزشكيار ايرانی، يواشكی به بچه‌ها گفت: داخل شكم "مجتبی" پر از غده‌های سرطانی شده. مجتبی هم زير چشمی نگاه می‌کرد. تو صورت او لبخند بود و تو چشم‌های بچه‌ها اشك. فكر می‌كردند خبر ندارد. همان روز اول، پزشكان عراقی به او گفته بودند: "همه‌ی روده‌هات سرطانی شده. اميدی به معالجه نيست". يك روز دوان دوان از بهداری زد بيرون. دلش گرفته بود. مؤذن خوش صدای اردوگاه را پيدا كرد. سر و صورتش را بوسيد. كشيدش گوشه‌ای و گفت: "آقا بالا! يه مرتبه‌ی ديگه برام اذان بگو! دلم گرفته. می‌خوام با شنيدن اذان دلشاد بشم. می‌دونم كه به زودی شهيد می‌شم و آرزوی ديدن امام خمينی تو دلم می‌مونه." حاج آقا ابوترابی هميشه به مجتبی سر می‌زد. روزهای آخر كه خيلی درد می‌كشيد، بچه‌ها گفتند: "حاج آقا! وقتی به عيادت مجتبی می‌رويم، سرش را زير پتو می‌کند و با ما حرف می‌زند." حاج آقا كه به سراغش رفت، سرش را آورد بيرون. ـ مجتبی جان! چرا سرت را زير پتو می كنی؟ ـ از شدت درد نمی خوام بچه‌ها چهره‌ی منو اين‌طور ببينند. من هميشه با صورت خندان با اونا برخورد می‌کردم. اگر بچه‌ها منو اين‌طور، گرفته ببينند خنده از چهره‌هاشون گرفته می‌شه. اون‌وقت دشمن خوشحال می‌شه. بعد هم وصيت‌هايش را شروع كرد: "حاج آقا جون! آرزو داشتم امام را ببينم. اولين روزی كه به ايران برگشتی سلام مرا به آقا برسان و بگو "مجتبی احمد خانی" گفت، من سعادت ديدار با تو را نداشتم. بعد هم به مادرم بگوييد مجتبی گفت در شهادت من گريه نكنيد." چند روز بعد؛ يعنی ۱۸ خرداد ۶۶، تخت مجتبی برای مريض بعدی خالی شد و اردوگاه شد ماتم سرا. دو سال بعد مثل همين روز، سه روز بود كه اردوگاه شده بود اشك و آه. داغ ديدار امام خمينی به دل همه‌ی بچه‌ها ماند. راوی: آزاده سرافراز صفرعلی پيرمراديان کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
۲۱خرداد سالگرد عملیات مظلومانه وغرور آفرین پس از عزل بنی‌صدر گرامی باد در جنوب ، همان جبهه سلمانیه و محمدیه؛ حد فاصل رودخانه ­ی کارون و جاده­ ی اهواز به آبادان. ما حدوداً سه و نیم تا چهار کیلومتر پیشروی کردیم. ما برای آن عملیات، اسم دیگری گذاشته بودیم، ولی خورد به حکم امام که بنی­ صدر را عزل کردند. ما هم اسم آن عملیات را گذاشتیم «فرمانده‌ی کل قوا، خمینی روح خدا». این عملیات (که در تاریخ ۲۱ خرداد سال ۶۰ انجام گرفت) اولین عملیات موفقیت‌آمیز بود .... در این عملیات از آن دویست و چند نفر، بیش از صد نفر شهید شدند. هشت شبانه‌روز دشمن پاتک می‌کرد ولی بچه ­ها ایستادگی کردند و ... عزل بنی‌صدر، یک روحیه‌ی خوبی برای این عملیات به ما داد. اولین عملیاتی بود که ما اسیر گرفتیم از عراقی­ها و گردان زرهی صلاح‌الدین را به طور کامل غنیمت گرفتیم. همین عملیات هم باعث شد که به نیروهای سپاه و بسیج اهمیت بدهند. همه‌ی دنیا منتظر بودند كه آثار منفی­ عزل بنی‌صدر را در جبهه‌ها ببینند. اتفاقاً بعد از عزل بنی‌صدر وضعیت بهتری هم در آرایش جبهه‌ها و هم در پیشرفت‌های ما حاصل شد. و عملیات های بعدی و فتوحات جبهه از بعد از این عملیات شروع شد. راوی: کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
شب عملیات از گروهان ما، دسته ما که همگی آر.پی.جی‌زن بودیم. به عنوان خط شکن انتخاب شدیم که وارد عمل شویم. لحظه وداع دوستان هم شیرین هم با صفا و هم سخت بود. نماز مغرب و عشاء را که هر کس فکر می‌کرد آخرین نمازش باشد و برای بنده نیز دیگر پس از آن لذت چنین نمازی تکراری نشده. خواندیم و حرکت کردیم. کوله پشتی‌ها با گلوله‌های آر.پی.جی آماده پر شده بود. ابتدای ستون برادران تخريب چی حرکت می‌کردند و ما پشت سر آن‌ها. پیام‌های مختلف از نفرات پیشین دهان به دهان همچون؛ ذکر خدا یادت نره، آیه وجعلنا، میدان مین، حرکت بر روی نوار سفید در معبر، به انتهای ستون منتقل می‌شد. بنده و برادر ابوالحسنی از دانشجویانی که او را استاد صدا می‌زدیم پشت سر هم بودیم. گاهی با روشن شدن منورهای زمین‌گیر می‌شدیم. ناگهان.... از قسمتی از منطقه عملیات لو رفت و دشمن متوجه حضور ما شد و بارش تیربار و دوشکا و خمپاره‌ها آغاز شد. چند دقیقه نگذشته بود که دوستانی که اطرافم بودند بر زمین افتادند. نفر جلوتر از ناحیه پا صدمه دیده بود و ناله می‌کرد و نفر پشت سرم که برادر ابوالحسنی بود گلوله‌ای به پیشانیش اصابت کرده بود و در همان لحظه به شهادت رسید بود. در یک لحظه متوجه شدم خرج‌های موشک آر.پی.جی بر روی کوله پشتی‌ام آتش گرفته سریعاً آن‌ها را از خودم دور کردم. تعدادی از بچه‌ها مجروح شده بودند و هنوز خنثی کردن مین‌ها به آخر نرسیده بود و آتش دشمن هم امان نمی‌داد. در حقیقت کار گره خورده بود. در این هنگام برادر خاکباز یکی از معاونان گروهان که چند روزی از جشن نامزدی ازدواجش نگذشته بود وقتی.... دید راه بسته شده به راه افتاد و به بچه‌ها گفت بیایید، خودش را بر روی مین و سیم خاردارها انداخت و گفت از روی کمر من عبور کنید. بدین صورت راه باز کرد. منطقه از نور منورها مثل روز روشن بود و سنگرها یکی پس از دیگری به هوا می رفت. درحالی‌که دست و صورتم از آتش خرج‌ها سوخته بود اما مانع کارم نبود. در این بین پیک گردان آمد و گفت: چون تو راه را بلدی برو عقب و اطلاع بده که بچه‌ها همه زخمی شده‌اند، نیرو بفرستند. وقتی به عقب آمدم مرا هم به اورژانس منتقل کردند. فداکاری و از جان گذشتگی امثال شهید خاکباز همیشه گره‌گشای کارها بود. روح همه شهداء شاد و راه‌شان مستدام باد. راوی: رزمنده دلاور امیر تاجیک برگرفته از کتاب :"نسیمی از بهاران" کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
تلنگر: روزی برای نادرشاه کبکی آوردند که یکی از پاهایش لنگ بود. فروشنده قیمت کبک را ۳۰۰ سکه طلا تعیین کرده بود که موجب تعجب همگان گردید! نادر علت قیمت بالای کبک را پرسید و فروشنده چنین پاسخ داد: “این کبک با سایر کبک‌ها تفاوت دارد! هنگامی که برای کبک‌ها دام پهن میکنیم، این کبک را نزدیک دام رها میکنیم تا با صدای خوشی که دارد سایر کبک‌ها را به سوی دام بکشد. تا امروز توانسته‌ایم با کمک این کبک، کبک‌های بسیاری را شکار کنیم” نادر دستور داد تا کبک را بخرند! هنگامی که کبک را به دست نادر دادند ناگاه تیغی بر گردن کبک زد و سر از تنش جدا کرد! فروشنده که شاهد این ماجرا بود با شگفتی علت را پرسید. نادر پاسخ داد “هرکس دوستان خود را بفروشد باید سر از تنش جدا کرد...” کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan