تنها رزمنده ای که خمینی کبیر ایشان را بغل وبر پیشانی وی بوسه میزنه:
مرتضی جاویدی در بیست و دوم تیر سال ۱۳۳۷ در روستای جلیان فسا (استان فارس) در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. همزمان با تحصیل به کارهای مختلفی چون دامپروری و کشاورزی مشغول گردید. وی تحصیلات خود را در سال ۱۳۵۶ با مدرک دیپلم تجربی با موفقیت به پایان رساند.
مرتضی پس از اخذ مدرک دیپلم تجربی عازم خدمت نظاموظیفه گشت، اما پس از مدت کوتاهی به دستور امام خمینی(ره) محل خدمت خود را ترک نمود. .
وی پس از پیروزی انقلاب با انگیزه ای متعالی به جمع سپاه پاسداران پیوست و به عضویت این نهاد مردمی در آمد. تمام دوران حضور در سپاه در صحنه های خطر در داخل و خارج از کشور همیشه پیش قدم بود.
شهید جاویدی پس از شروع جنگ تحمیلی به خوزستان رفت
در عملیات والفجر مقدماتی، گردان فجر و گردان ۹۴۱ در مجاورت یکدیگر عملیات داشتند. یک شب قبل از شروع عملیات «شهید کیهان پور» به شهادت رسید و در حین عملیات هم «جلیل اسلامی» فرمانده گردان فجر مجروح شد. «مرتضی» به ناچار در حالیکه گردان ۹۴۱ را هدایت می کرد، هدایت گردان فجر را هم به عهده گرفت و از همان تاریخ به بعد فرمانده گردان فجر شد.
گردان فجر تقریباً در تمام عملیاتها، از جمله والفجر ۱، ۲، ۴، ۸، خیبر، بدر، کربلای ۴ و ۵ و ۸ و ۱۰، بیت المقدس ۷، والفجر ۱۰ و... شرکت کرد و در همه جا به تکلیف الهی خود عمل نمود و «مرتضی» گردان را برای خدمت به اسلام می خواست.
در عملیات والفجر ۲، پادگان عظیم حاج عمران و... توسط رزمندگان دلیر اسلام به تصرف درآمده بود و در این راستا گردان فجر از سه طرف در تپه بردزرد محاصرهی شدید نیروهای بعثی بود و تنها یک راه عقبنشینی وجود داشت که این گردان به مدت چهار روز با دهها شهید و زخمی و اسیر با دشمن زبون در جنگ بود و هراسی به خود راه نمیداد. ساعتی از روز پنجم گذشته، صدای بی سیم فرماندهان منطقه عملیاتی از جمله شهید صیاد شیرازی، سرلشکر محسن رضائی و جمع دیگر از فرماندهان عملیاتی مبنی بر این که: برادر جاویدی، گردان شما در محاصرهی شدید دشمن میباشد. عقبنشینی کنید. این شهید بزرگوار پاسخ به آنان داد که: «نمیگذارم اُحُد دیگر تکرار شود».
پس از پیروزی این عملیات، اکثریت فرماندهان و رزمندگان نزد حضرت امام به تهران رفتند و سرلشکر رضایی موضوع را با حضرت امام در میان میگذارد و امام این شهید را در بغل میگیرد و بر پیشانی اش بوسه میزند. شهید صیاد شیرازی می گوید در تمام دورانی که همراه رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام می رسیم، فقط یک بار دیدم که امام رزمنده ای را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید، و آن کسی نبود جز شهید مرتضی جاویدی.
مجاهدات این شهید عزیز منحصر به گردان فجر نبود بلکه قبل از تأسیس گردان فجر از ابتدا در جنگ حضور همه جانبه داشت و در مناطق عملیاتی مختلف از جمله: عملیات ثامن الائمه (شکست حصر آبادان) - طریق القدس (آزادی بستان) فتح المبین، بیت المقدس و آزادی خرمشهر، کرخه نور و کردستان و همه جای جبهه های نبرد فداکاری های زیادی نمود.
مرتضی جاویدی بین عراقیها به «اشلو» معروف شده بود! از بس که خودش را به سنگرهایشان میرسانده و به عربی با آنها صحبت میکرده و میگفته است: «اشلونک؟» یعنی حالت چطوره؟! بعد که میرفته، میفهمیدهاند از نیروهای ایرانی بوده و خودش را عراقی جا زده که از آنها اطلاعات منطقه را بگیرد.
«شهید مرتضی جاویدی» سرانجام پس از مبارزات و مجاهدات خستگی ناپذیر در هفتم بهمن ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در مقام فرماندهی گردان فجر به آرزوی همیشگی خود رسید و سپس پیکر مطهرش در زادگاهش به خاک سپرده شد.
شهید صیاد شیرازی در یکی از سفرهایش به شیراز، سراغ مزار مرتضی را میگیرد تا میرسد به شهر فسا و بعد روستای جلیان. همراهان شهید صیاد میگویند از فاصلهی ۵۰ متری مزار، از ماشین پیاده میشود، لباسش را مرتب میکند و با احترام کامل نظامی با قدم آهسته به سمت مزار میرود و آنجا دست به گوشهی کلاه نظامی میچسباند و برای شهید فاتحه میخواند.
شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عج و شفا بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#سردار_شهید_مرتضی_جاویدی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
سلام
با بررسی صلاحیتها انتخابات ریاست جمهوری حال وهوای دیگری به وجود می آید
دشمنان این کشور با تمام توان خود وبا بهره گیری از امپراطوری رسانه ای بذر ناامیدی ویاس را در دل مردم دارند می کارند.
اینکه انتخابات نمایشی است
از قبل فرد مورد نظر انتخاب شده است
رئیس جمهور را تعیین میکنند
رئیس جمهور کاره ای نیست و...
پس باید ما این کلام رهبری را نصب العین خویش قرار بدهیم:
"#حماسه_انتخاباتِ بسیار مهم پیش رو،مکمل حماسه ملت در بدرقه شهیدان خدمت است"
این فرمایش معظم له یعنی سوای اینکه هر شخصی از فردی طرفداری وحمایت میکنه،همه ما باید برای بالا رفتن #مشارکت_حداکثری تلاش کنیم......
عزت زیاد
✍ عنایتی(داش علی)
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#انتقاد_منصفانه_روشنگری_عادلانه
#اخلاق_حاکم_باشد
#انتخابات_پرشور
#انتخاب_اصلح
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
فضول باشی میگه:
توی تلگرام پزشکیان رئیس جمهور شده
توی ایتا جلیلی
تو جلسات هم قالیباف رئیس جمهوره
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#انتقاد_منصفانه_روشنگری_عادلانه
#اخلاق_حاکم_باشد
#مشارکت_حداکثری
#انتخابات_پرشور
#انتخاب_اصلح
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
📌 ادامه بیاخلاقی های یک گروه خاص/ یاشار سلطانی و صبا آذرپیک با شکایت چه کسانی روانه زندان شدند؟
پس از انتشار خبر بازداشت یاشار سلطانی و صبا اذرپیک برای اجرای حکمی قطعی از پیش صادر شده، در ادامه بداخلاقی های انتخاباتی، جریان رسانهای خاصی مدعی شد بازداشت این افراد با فشار محمدباقر قالیباف و بر اساس شکایت وی صورت گرفته است.
پیگیری های اما نشان میدهد در پرونده آذرپیک ۷شاکی و در پرونده سلطانی ۱۷شاکی وجود دارد که قاليباف جز شاکیان هیچ یک از این دو پرونده نیست.
شاکیان پرونده آذرپیک: زهرا شیخی مبارکه، سیدمحسن دهنوی، سیدمحمد مهدی احمدی، بانک شهر، معصومه حسن پور، علی رضا رزم حسینی، مصطفی سالاری
در پرونده مرتبط با یاشار سلطانی که ۶متهم دارد، ۱۷شاکی دارد از جمله: -مصطفی منتظرالمهدی -سیدمحمد احمدی -سیدهادی میرمحمدعلی-فروشگاههای زنجیرهای رفاه-معاونت حقوقی ریاست جمهوری- سازمان صدا و سیما-سازمان بسیج شهرداری تهران-سید حسن میرمحمد علی-امیراسلام-سجاد کاظمی-اشکان طرخورانی-سازمان توسعه تجارت ایران می باشند
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#اخلاق_حاکم_باشد
#مشارکت_حداکثری
#انتخابات_پرشور
#انتخاب_اصلح
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
تلنگر:
*کلاغی که مامور خدا بود*
اقای شیخ حسین #انصاریان میفرمود:
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه. دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن. سفره ناهار چیده شد. ماست، سبزی، نوشابه، نون. دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که... یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله ای انداخت تو دیگ آبگوشتی... دل همه برد ، حالا هرکه دلش میشه بخوره. گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار، خیلی بهمون سخت گذشت. توکوه گشنه، همه ماست و سبزی خوردیم ،کسی هم نوشابه نخورد. خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن کلاغ کردن گاهی هم میخندیدن ولی اصلش ناراحت بودن.
وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن، دیدیم دیگ که خالی کردن یه عقرب سیاهی ته دیگه. و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود.
*اگر آقای انصاریان اون عقرب را ندیده بودن هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون گرفت*
*حالت نگرفت، جونت نجات داد*
خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده چیه.
🔴امام عسکری فرمودند:
هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آن که نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است.
الإمامُ العسكريُّ عليه السلام :ما مِن بَلِيّةٍ إلاّ و للّه ِ فيها نِعمَةٌ تُحيطُ بِها .[بحار الأنوار :
چقدر به خدا حسن ظن داریم؟!!!
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
گروهبان یکم شهید محمدرشید احمدی
بسیار رشید و شجاع بود، در کمال شجاعت و دلیری با همه به نرمی سخن میگفت و در بین دوستان و آشنایان به حسن اخلاق شهرت داشت. در روزهایی که گروهکهای ضدانقلاب شهر سنندج را به تصرف خود درآورده بودند و رزمندگان مستقر در باشگاه افسران را روزها در محاصره قرار داده بودند، سوار بر تانک به دل دشمن زد و صف ضد انقلابیون را درهم شکست. سال 1338 در میان کوههای سربه فلک کشیده کردستان در روستای هویه از توابع شهرستان سنندج متولد شد. با سپری شدن دوران طفولیت در مدرسه ثبتنام گردید و با موفقیت تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را پشت سرنهاد. در اوقات فراغت همچون دیگر بچههای روستا کمک کار خانواده بود. در اواخر سال 1356 به استخدام نیروی زمینی ارتش درآمد و پس از گذراندن دورهی آموزش مقدماتی همزمان با ماههای پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 با درجهی گروهبان دومی برای طی نمودن دورههای تخصصی به مرکز آموزش توپخانه و موشکی در اصفهان اعزام گردید و در بیست و هشتم فروردین ماه سال 1358 به لشکر 28 پیادهی کردستان انتقال پیدا کرد و در گردان 358 توپخانهی لشکر سازماندهی شد.
در ابتدای خدمت به عنوان رانندهی خودرو گردان انجام وظیفه میکرد و پس از مدت کوتاهی از حضورش در گردان داوطلبانه به سپاه پاسداران مأمور شد و در آنجا وظیفهی آموزش نظامی رزمندگان سپاه را عهدهدار گردید، سرانجام این دلاور مرد در عملیات آزادسازی باشگاه افسران، در هشتم اردیبهشت ماه سال 1359 در درگیری با گروهکهای ضد انقلاب به شهادت رسید.چون در آن شرایط امکان تحویل پیکر پاکش به خانواده وجود نداشت، به همراه همرزمش، شهید عدنان مردوخی در همان باشگاه افسران سابق دفن گردید. امروز مزارش برای همیشه تاریخ از رشادت و فداکاری دلاور مردان این مرز و بوم حکایت میکند.
.... شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#شهید_محمد_رشید_احمدی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
برنامه تبلیغاتی امروز نامزدهای انتخابات
برنامۀ «با مردم» با حضور قاضیزاده هاشمی، ساعت ۱۸:۳۰ شبکه یک .
برنامۀ «صف اول» با حضور محمدباقر قالیباف، ساعت ۱۷:۳۰ شبکه خبر.
برنامۀ «گفتوگوی ویژۀ خبری» با حضور مسعود پزشکیان، ساعت ۲۲ شبکه خبر.
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#انتقاد_منصفانه_روشنگری_عادلانه
#من_رای_میدهم
#اخلاق_حاکم_باشد
#انتخابات_پرشور
#مشارکت_حداکثری
#انتخاب_اصلح
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
۲۱خرداد سالگرد عملیات مظلومانه وغرور آفرین
#فرماندهی_کل_قوا_خمینی_روح_خدا
پس از عزل بنیصدر گرامی باد
در جنوب #دارخوئین، همان جبهه سلمانیه و محمدیه؛ حد فاصل رودخانه ی کارون و جاده ی اهواز به آبادان. ما حدوداً سه و نیم تا چهار کیلومتر پیشروی کردیم.
ما برای آن عملیات، اسم دیگری گذاشته بودیم، ولی خورد به حکم امام که بنی صدر را عزل کردند. ما هم اسم آن عملیات را گذاشتیم «فرماندهی کل قوا، خمینی روح خدا».
این عملیات (که در تاریخ ۲۱ خرداد سال ۶۰ انجام گرفت) اولین عملیات موفقیتآمیز بود .... در این عملیات از آن دویست و چند نفر، بیش از صد نفر شهید شدند.
هشت شبانهروز دشمن پاتک میکرد ولی بچه ها ایستادگی کردند و ...
عزل بنیصدر، یک روحیهی خوبی برای این عملیات به ما داد. اولین عملیاتی بود که ما اسیر گرفتیم از عراقیها و گردان زرهی صلاحالدین را به طور کامل غنیمت گرفتیم.
همین عملیات هم باعث شد که به نیروهای سپاه و بسیج اهمیت بدهند. همهی دنیا منتظر بودند كه آثار منفی عزل بنیصدر را در جبههها ببینند. اتفاقاً بعد از عزل بنیصدر وضعیت بهتری هم در آرایش جبههها و هم در پیشرفتهای ما حاصل شد.
و عملیات های بعدی و فتوحات جبهه از بعد از این عملیات شروع شد.
راوی:#سرلشکر_پاسدار_سید_رحیم_صفوی
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
شب عملیات از گروهان ما، دسته ما که همگی آر.پی.جیزن بودیم. به عنوان خط شکن انتخاب شدیم که وارد عمل شویم. لحظه وداع دوستان هم شیرین هم با صفا و هم سخت بود. نماز مغرب و عشاء را که هر کس فکر میکرد آخرین نمازش باشد و برای بنده نیز دیگر پس از آن لذت چنین نمازی تکراری نشده. خواندیم و حرکت کردیم. کوله پشتیها با گلولههای آر.پی.جی آماده پر شده بود. ابتدای ستون برادران تخريب چی حرکت میکردند و ما پشت سر آنها. پیامهای مختلف از نفرات پیشین دهان به دهان همچون؛ ذکر خدا یادت نره، آیه وجعلنا، میدان مین، حرکت بر روی نوار سفید در معبر، به انتهای ستون منتقل میشد. بنده و برادر ابوالحسنی از دانشجویانی که او را استاد صدا میزدیم پشت سر هم بودیم. گاهی با روشن شدن منورهای زمینگیر میشدیم. ناگهان....
از قسمتی از منطقه عملیات لو رفت و دشمن متوجه حضور ما شد و بارش تیربار و دوشکا و خمپارهها آغاز شد. چند دقیقه نگذشته بود که دوستانی که اطرافم بودند بر زمین افتادند. نفر جلوتر از ناحیه پا صدمه دیده بود و ناله میکرد و نفر پشت سرم که برادر ابوالحسنی بود گلولهای به پیشانیش اصابت کرده بود و در همان لحظه به شهادت رسید بود. در یک لحظه متوجه شدم خرجهای موشک آر.پی.جی بر روی کوله پشتیام آتش گرفته سریعاً آنها را از خودم دور کردم. تعدادی از بچهها مجروح شده بودند و هنوز خنثی کردن مینها به آخر نرسیده بود و آتش دشمن هم امان نمیداد. در حقیقت کار گره خورده بود. در این هنگام برادر خاکباز یکی از معاونان گروهان که چند روزی از جشن نامزدی ازدواجش نگذشته بود وقتی....
دید راه بسته شده به راه افتاد و به بچهها گفت بیایید، خودش را بر روی مین و سیم خاردارها انداخت و گفت از روی کمر من عبور کنید. بدین صورت راه باز کرد. منطقه از نور منورها مثل روز روشن بود و سنگرها یکی پس از دیگری به هوا می رفت. درحالیکه دست و صورتم از آتش خرجها سوخته بود اما مانع کارم نبود. در این بین پیک گردان آمد و گفت: چون تو راه را بلدی برو عقب و اطلاع بده که بچهها همه زخمی شدهاند، نیرو بفرستند. وقتی به عقب آمدم مرا هم به اورژانس منتقل کردند. فداکاری و از جان گذشتگی امثال شهید خاکباز همیشه گرهگشای کارها بود. روح همه شهداء شاد و راهشان مستدام باد.
راوی: رزمنده دلاور امیر تاجیک
برگرفته از کتاب :"نسیمی از بهاران"
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
تلنگر:
روزی برای نادرشاه کبکی آوردند که یکی از پاهایش لنگ بود. فروشنده قیمت کبک را ۳۰۰ سکه طلا تعیین کرده بود که موجب تعجب همگان گردید! نادر علت قیمت بالای کبک را پرسید و فروشنده چنین پاسخ داد:
“این کبک با سایر کبکها تفاوت دارد! هنگامی که برای کبکها دام پهن میکنیم، این کبک را نزدیک دام رها میکنیم تا با صدای خوشی که دارد سایر کبکها را به سوی دام بکشد. تا امروز توانستهایم با کمک این کبک، کبکهای بسیاری را شکار کنیم”
نادر دستور داد تا کبک را بخرند! هنگامی که کبک را به دست نادر دادند ناگاه تیغی بر گردن کبک زد و سر از تنش جدا کرد! فروشنده که شاهد این ماجرا بود با شگفتی علت را پرسید. نادر پاسخ داد “هرکس دوستان خود را بفروشد باید سر از تنش جدا کرد...”
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
شهید عباسعلی کریم آبادی اینقدر نورانی بود که وقتی وارد اتاق می شد من چراغ را خاموش می کردم دوستان همرزم اعتراض می کردند که چراغ را روشن کن !!! من می گفتم تا وقتی منور هست چراغ لازم نیست .
خداوند بدلیل معصومیت ایشان نوری در چهره او قرار داده بود که بهش می گفتیم " منور "
وقتی ایشان به درجه رفیع شهادت نایل آمد دوستان برای اعلام خبر شهادت به خانواده ایشان مراجعه کردند پدرشان گفته بود:
قبل از اینکه چگونگی شهادت او را بیان کنید چند سوال می پرسم
۱. عباس آیا سر به تن دارد ؟ گفتیم نه
۲. آیا دو دست دارد ؟ گفتیم نه
پدرشان با یک اطمینان خاطر گفت : خیالم راحت شد
پرسیدیم چطور؟؟!!
گفت : دلیل انتخاب نام عباسعلی این بود قبل از اینکه او بدنیا بیاید خواب آقا ابوالفضل العباس (علیه السلام) را دیدم و به همین دلیل نام او را عباسعلی گذاشتم و من اطمینان داشتم که او نیز همانند آقا ابوالفضل العباس (علیه السلام) به شهادت می رسد .
راوی جانبازتخریبچی اویس زکی خانی
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#شهید_عباسعلی_کریم_آبادی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
دریافت اینترنت رایگان
بسته اینترنت هدیه همراه اول 20 گیگابایت 30روزه ویژه پیامرسانهای داخلی شامل: ایتا، بله، روبیکا، تلوبیون، سروش، گپ، آی گپ و...
به منظور فعالسازی کد دستوری
*100*673#
را شماره گیری نمایید.
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد گرم. فصل تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت:
آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
راوی:همسر شهید
برگرفته از کتاب:خاکهای نرم کوشک
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#سردار_شهید_عبدالحسین_برونسی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
هر چه را به هر کسی دادهاند، از سحر دادهاند.
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
عرفا میگویند: اگر توانستی، سحر برخیزی و یک لیوان آب بخوری و دوباره بخوابی این کار را بکن و همین مقدار، از برکت سحر استفاده نما.
وقت گدایی در خانه کریم سحر است، زیرا آنگاه، لئیمان خوابند، نه کسی میفهمد، نه آبرویی میرود، و نه کسی دست خالی برمیگردد.
در آن ساعات، چشمان همه گناهکاران عالم خواب و چشم اولیاء الهی بیدار است.
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
شهیده «خدیجه عباسکی» در تاریخ یک آبان ماه ۱۳۲۲ در جزیرهای که گران مایهترین داراییاش آب بود به نام جزیره شیف از توابع استان بوشهر چشم به جهان گشود.
مردمان این جزیره، تنها داراییشان «آب» و گرمی خلقشان و مهربانی وجودشان بود، شهید «خدیجه عباسکی» دارای ۵ پسر و ۴ دختر بود، وی با فقر و نداری همسرش سازگار و در جهت کسب امرار و معاش و روزی خانواده، تلاش و مجاهدت فراوان از خود نشان میداد.
وی الگوی زندگیاش را از سیره مکرم رسول خاتم(صلواتالله) گرفته بود و میدانست که رسول الله (صلواتالله) کار و تلاش را عبادت دانسته، ۹ جزء از ۱۰ جزء عبادت را، تلاش برای به دست آوردن روزی خانواده معرفی کردهاند، همچنین جدّیت و تلاش در طلب معیشت را موجب آمرزش گناهانی دانستهاند که حتی نماز و صدقه هم آنها را نمیآمرزد.
یکی از روزهای شرجی تابستانی ۱۳ تیرماه ۱۳۶۷ بود که خورشید با صورت گِرد خود، سوگوارانه زمین و زمینیان را مینگریست و با پنجههای طلایی خود، پرتوهایی آتشین را بر سر و روی آنان فرو میریخت، زمینیان نیز در اندوه و حسرت دیدار یارانشان بودند که آمریکا هواپیمایشان را منهدم ساخته بود.
شهید «خدیجه عباسکی» برای جمع آوری چوب و هیزم، همسرش را تا عباسک یاری و همراهی میکرد تا با پخت نان و غذا، قوتی برای فرزندانش فراهم کند در اثر انفجار مین آبی در ساحل عباسک، جان را به جانان تسلیم نمود و شهادت، که برترین مرگ بود را از آن خود ساخت، مزار او در قبرستان جزیره شیف در فرود یادمانی زیبا و چشم نواز است
شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#شهیده_خدیجه_عباسکی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
نمی دانم سید مرتضی میریان را می شناسید یا نه؟
با او در یکی از ماموریت ها در گردان صابرین بودم. او در خط پدافندی حد فاصل نهر عرایض تا انتهای گمرک خرمشهر در سال ۶۶ سمت فرماندهی گردان ما را داشت و من هم فرمانده یکی از گروهان هایش بودم.
فرمانده بودم؛
ولی بیشتر با قناسه مانوس شده بودم.
در طول این ماموریت سه ماهه، به اندازه تمام عمرم احساس مفید بودن داشتم.
در طول این مدت در تمام خط ، از نهر عرایض تا دهنه کارون، مرتباً جا عوض می کردم و از بالای عوارض مصنوعی، دید کاملی نسبت به کل منطقه داشتم و خط را برای دشمن زهرمار کرده بودم.
قناصه، سلاحی دوربین دار و دقیق برای شکار نفرات دشمن که از قدرت مانور بالایی برخوردار است
اهمیت قناصه این بود که توی خط، همه اعمال و حرکات دشمن را تحت تاثیر خود قرار می داد.
افسران مخابرات هنگام چک کردن خطوط و سیم های تلفن،
تانکرهای کوچک آب در هنگام پرکردن مخزن های خط،
ماشین های مهمات،
انواع فعالیت های مهندسی دشمن،
رفت و آمد و جابه جایی های روزانه مانند توزیع غذا و....
قناصه می توانست فعالیت همه این ها را به تنهایی مختل کند.
راوی:شهید مصطفی بختیاری
توضیح: دراگونوف یا قناصه تفنگ تکتیرانداز نیمهخودکار و دوربیندار ساخت شوروی که با فشار غیرمستقیم گاز باروت مسلح میشود و از فشنگهای ۵۴×۷٫۶۲ استفاده میکند.
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#شهید_مدافعحرم_مصطفی_بختیاری
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
از آخرين پيچ پنهان کوهستان که گذشتيم ، غرش تيربار عراقي شروع شد. تا يک منور پرتاب کنيم و گراي تيربار به دست آرپي جي زن بيايد و شليک کند سه چهار دقيقه طول کشيد. با اولين شليک آرپي جي، تيربار و تيربارچي تکه تکه شد ولي تا اين لحظه چندين نفر از بچه ها زخمي روي زمين افتادند .
من و مجيد بالاي سر اولين مجروح نشستيم . مجيد رو به من کرد و سريع کوله پشتي را باز کرد تا … ناگهان صداي سنگين و ضعيفي از ته سينه اش بيرون آمد : آخ قلبم ! و در آغوش من افتاد !
گفتم : مجيد چي شده ؟
چيزي نگفت . دوباره گفتم مجيد چي شده ؟
چيزي نگفت . از روي پاهايم بلندش کردم و روي زمين نشاندمش و قيچي را از داخل کوله پشتی ام برداشتم و جلوي پيراهنش را پاره کردم جاي هيچ زخمي نبود . سريع پشت پيراهنش را شکافتم ديدم کمرش به اندازه پهناي دو انگشت سوراخ شده و تير تا نزديک قلب پيش رفته است ! دست و پايم را گم کردم . دور و برم را نگاه کردم مجروح زيادي روي زمين بود . به خود آمدم .
مجيد گفت : تنفسم بده ، تنفسم بده .
روي سينه اش افتادم و نفس مصنوعي را شروع کردم و به کمک يک پزشکيار ، کمر و سينه مجيد را بستم .
مجيد جان چيز مهمي نيست من پيشت هستم .
به چهره اش که نگاه کردم صورتش سفيد و نوراني شده بود ، چشماتش از از حدقه در آمده بود و قدش کشيده شده بود .
گفت : سردمه ، سردمه .
من هم سريع لباس گرم خود را در آوردم و روي مجيد انداختم ، تا اينکه آرام شد . سراغ مجروح هاي ديگر رفتم ، چند دقيقه اي گذشت ، به طرف مجيد آمدم و گفتم : مجيد جان حالت چطوره ؟
مجيد جان تنفس نمي خواهي ؟
چيزي نشنيدم .
گفتم آقا مجيد سردت نيست ؟
چيزي نگفت !
چراغ قوه را برداشتم ، چشمان آرام و بسته اش را باز کردم و در چشمانش نور انداختم ، هيچ عکس العملي نشان نداد !
چند لحظه بعد مطمئن شدم که او از همه چيز بي نياز شده است .
با خود کار روي پيراهنش نوشتم :
شهيد مجيد رضايي از بهداري لشکر امام حسين (علیه السلام)
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#شهید_مجید_رضایی
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan
زمستان سال ۱۳۶۱ از پادگان توحید به منطقه پل ذهاب اعزام شدیم. بعد از تقسیم نیروها، قرار شد گروهان ما به صورت نیروهای پیش قراول به روستای دار بلوط عزيمت کند. حدود ساعت ۹ شب حرکت کردیم قسمتی از مسیر را با اتوبوس طی کردیم و قسمتی را بایستی پیاده میرفتیم. بعد از ۳ ساعت پیادهروی به محل مورد نظر رسیدیم. جابجایی نیروها که با خوشحالی زائد الوصف نیروهای قبلی همراه گشته بود باعث ایجاد سروصدا و در نتیجه مطلع شدن دشمن از حضور نیروهای جدید شد. لذا پذیرایی از همان ساعات اولیه آغاز شد. جابجایی تا نزدیک صبح به طول انجامید. سنگرها درون خانههای مخروبه ساخته شده بود و ریزش آوار بر روی آنها بر استحکام آنها افزوده بود.
از آنجایی که از همان ساعات اولیه مورد لطف عراقیها قرار گرفته بودیم و هر روز چندین مرتبه با خمپارهها از ما پذیرایی میکردند. متأسفانه روحیه بچهها کسل شده بود. تنها با دعا و زیارت عاشورا سعی در حفظ روحیه خود داشتند. خطوط پدافندی معمولاً خسته کننده بود و نیروها بیشتر اشتیاق به حضور در عملیات داشتند. شرایط سختی بود. وضعیت بهداشتی و بیماریهای گوارشی که روز به روز رو به افزایش بود و هر روز از تعداد نیروها کاسته میشد. شاید به توان حق داد به کسی که درصدد راه نجاتی باشد. خاطره جالبی که در این موقعیت داشتیم. در این وضعیت، نوبت مسئول گروهان ما رسید.
....ایشان را به درمانگاه صحرایی انتقال دادیم. ایشان با اشاره ابراز میکردند که قادر به صحبت کردن نیستند. پزشک معالج خیلی زیرک و باهوش بود. به ایشان گفت: صحبت نمیتوانی بکنی مشخصات خودت را روی کاغذ بنویس. ایشان شروع به نوشتن کرد. تا نام پدرش را نوشت. پزشک تعمداً نام پدر او را برعكس خواند ایشان فوراً جواب داد نه این نیست. نام پدرم فلانی است. صحنه بسیار جالب که باعث خوشحالی اطرافیان شد. البته منطقه و شرایط بسیار سخت بود آنقدر بگویم که از گروهان ما ۱۲ نفر تا پایان مأموریت باقی ماندند.
راوی: رزمنده دلاور اسماعیل اردستانی
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan