✳️ شهید احمد بگلو یکی از دانشجوهای اعزامی دانشکده فنی در گردان ما بود كه در منطقه
به شهادت رسيد. سال شصت و شش با یك تیم شش نفره راهی شهرشان در مرند شدیم .
✳️ زمستان بود. به خانواده شان اطلاع داده بودیم. از وضعیت خانوادگی انها اطلاع دقیقی نداشتیم. قبل از ظهر رسیدیم و مورد استقبال خانواده قرار گرفتیم. سفره ناهار را پهن کردند؛
در سفره آش محلی گذاشتند و نان بربری.
✳️ آدم ملاحظه نگری بوده و هستم. بچه ها با نگاه به هم یه سوال تو چشماشون موج میزد! آیا این ناهار است ؟ پاسخ را با اشاره به آنان دادم . بله ! این ناهاره ! خانواده استطاعت ندارند ؛ اصلا به رو نیارید ! سیر بخورید! یکی دو تا از دوستان گفتند شاید ناهار نباشه ! فقط مقدمات ناهار باشه!
✳️ یه چشم غره برای آنها از ناحیه من کافی بود که بنا را بر ناهار بگذارند. سیر سیر خوردیم تا خانواده خوشحال بشوند . سفره را جمع کردند. نیم ساعت بعد یه سفره دیگه پهن کردند . انواع و اقسام غذاهای محلی از انواع کباب گرفته تا خورشت
جلویمان ردیف شد.
✳️ همگی با شکم سیر فقط به من نگاه می کردند😂😂 حالا چه کنیم؟؟؟ بنا به سفارش تو تا خرخره آش خوردیم من هم با یه جمله گفتم : من که با آداب و رسوم آنان آشنا نبودم. حالا یه مزمزه کنید😂😂😂😂😂
راوی:حاج کاظم فرامرزی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین
#شهید_احمد_بگلو
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/khaterat_razmandegan
کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله
https://ble.ir/khaterat_razmandegan