eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
255 دنبال‌کننده
36 عکس
48 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹حسین، علی محمد، تقی فضا اینقدر تنگ و فشرده بود که اکثراً نشسته بودند. به ندرت کسی می‌توانست در آن سالن کوچک دراز بکشد اگر یک نفر به هر دلیل سر پا می‌ایستاد، خیلی سخت مجدداً می‌توانست جایی برای نشستن پیدا کند. گرما و در هم آمیختگی بوی تعفن عرق و خون و جراحت هم در آن گرمای تیر ماه ، مزید علت شده بود. من که نشسته به خواب رفته بودم با صدای فریاد و همهمه بچه‌ها از خواب بیدار شدم. خوب به صداها گوش دادم، نیمه شب آمده بود و چند نفر را برای بازجویی صدا می‌کرد. بقیه را پیدا کرده بودند ولی با آن صدای نکره و که گوش ما هنوز به آن آشنا نبود، صدا می‌زد "حسین، علی محمد، تقی" بچه‌ها هم که از خواب بیدار شده بودند در تکاپو بودند زودتر نام برده را پیدا کنند و مجدداً بتوانند چرتی بزنند. پس از چند مرتبه تکرار اسم، به خود آمدم رفتم نوشته دست سرباز را مشاهده کردم و مطمئن شدم شخص مورد نظر او من هستم!! اشاره کردم، من هستم. پرسید انت؟ بعد هم به خاطر عصبانیت انتظار و فریاد زدن‌ها با یک پس گردنی مرا از سالن بیرون انداخت. چرا من؟ با توجه به کارم در ، نسبت به هرگونه احتمالی از جمله رفتن روی و و.... ، توجیه شده بودیم. به همین دلیل برای امکان ، بعد از حادثه پشت و قسمت‌های مختلف پیراهن که پوشیده بودم، پر بود از نوشته‌ها، " اللهم اجعلنی من جندک، ، ع و ... " همین موجب شده بود که تصور کنند همه خرابکاری‌های جبهه و شهرهایشان گردن من است.😳😂😭 و به دنبال آن انجام بازجویی ویژه!! قبل از من دو نفر دیگر را یکی یکی به اتاق بردند من هم دست‌ها از پشت بسته، پشت در اتاق روی زمین نشسته بودم. از سوال و جواب چیزی نمی‌شنیدم فقط فریادهای رفقای تحت بازجویی زیر هول و اضطراب من را دوچندان می‌کرد. راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan