#بازجویی
🔹حسین، علی محمد، تقی
فضا اینقدر تنگ و فشرده بود که اکثراً نشسته بودند.
به ندرت کسی میتوانست در آن سالن کوچک دراز بکشد اگر یک نفر به هر دلیل سر پا میایستاد، خیلی سخت مجدداً میتوانست جایی برای نشستن پیدا کند. گرما و در هم آمیختگی بوی تعفن عرق و خون و جراحت هم در آن گرمای تیر ماه #بصره، مزید علت شده بود.
من که نشسته به خواب رفته بودم با صدای فریاد #سرباز_عراقی و همهمه بچهها از خواب بیدار شدم.
خوب به صداها گوش دادم، نیمه شب آمده بود و چند نفر را برای بازجویی صدا میکرد.
بقیه را پیدا کرده بودند ولی با آن صدای نکره و #لهجه_عربی که گوش ما هنوز به آن آشنا نبود، صدا میزد "حسین، علی محمد، تقی"
بچهها هم که از خواب بیدار شده بودند در تکاپو بودند زودتر نام برده را پیدا کنند و مجدداً بتوانند چرتی بزنند. پس از چند مرتبه تکرار اسم، به خود آمدم رفتم نوشته دست سرباز را مشاهده کردم و مطمئن شدم شخص مورد نظر او من هستم!!
اشاره کردم، من هستم.
پرسید انت؟
بعد هم به خاطر عصبانیت انتظار و فریاد زدنها با یک پس گردنی مرا از سالن بیرون انداخت.
چرا من؟
با توجه به کارم در #جبهه، نسبت به هرگونه احتمالی از جمله رفتن روی #مین و #قطع_عضو و.... ، توجیه شده بودیم. به همین دلیل برای امکان #شناسایی، بعد از حادثه پشت و قسمتهای مختلف پیراهن #نظامی که پوشیده بودم، پر بود از نوشتهها، " اللهم اجعلنی من جندک، #گروه_تخریب، #تیپ_امام_حسین ع و ... "
همین موجب شده بود که #عراقیها تصور کنند همه خرابکاریهای جبهه و شهرهایشان گردن من است.😳😂😭
و به دنبال آن انجام بازجویی ویژه!!
قبل از من دو نفر دیگر را یکی یکی به اتاق #بازجویی بردند
من هم دستها از پشت بسته، پشت در اتاق روی زمین نشسته بودم. از سوال و جواب چیزی نمیشنیدم فقط فریادهای رفقای تحت بازجویی زیر #کتک #بعثیها هول و اضطراب من را دوچندان میکرد.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan