eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
256 دنبال‌کننده
35 عکس
48 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹رنگرزی پارچه با توجه به یکسان و همرنگ بودن همه لباس‌های سهمیه ۶ ماهه برای ، یکنواختی و فقدان هم به معضلی برای ما تبدیل شده بود. حدود ۱۸۰۰ نفری هر کس را می‌دیدید یا عموماً جدیدترین لباس را پوشیده بود (که همه یکدست و یکرنگ بودند) و یا لباس‌های مندرس و وصله‌ای قبلی را. غیر از موضوع و تغییر شکل و اندازه لباس‌ها (قبلاً مطالبی با این عنوان مطرح گردید) و پارچه از نوآوری‌های دیگری بود که بچه‌ها برای تنوع بخشی به رنگ انجام می‌دادند. در یکی دو بار عراقی‌ها به عنوان انار می‌آوردند. صرف نظر از مقدار و کمیت آن، بچه‌ها پوسته را خشک کرده و غیر از -درمانی گوارشی (آسیاب شده آن 😂 با یک سنگ)، مقداری از پوسته خشک شده را همراه با پارچه یا لباس مورد نظر در یک حلب آب ریخته، پس از به جوش آمدن آب و زیر و رو کردن پارچه آن را به رنگ‌های مختلف طیف طوسی و مشکی رنگ می‌کردند. یکی دیگر از رنگ دهنده‌ها بود. بچه‌ها پوسته پیاز را به نوبت از آشپزخانه اردوگاه تهیه و در پروسه رنگرزی طیف رنگی متفاوتی از پوسته پیازی تا کرمی به لباس‌های خود می‌دادند. و بدینصورت نه تنها کمتر چیزی به عنوان ذباله از اردوگاه خارج میشد، بلکه از حداقلها، و حداکثری می کردند. راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
، 🔹شب یلدا اواخر آذرماه ۱۳۶۶ بود. سرباز عراقي به ارشد اردوگاه گفت مسئولان غذا براي گرفتن دسر به صف بشوند. معمولا هر آسايشگاه ۵ تا ۶ ظرف غذا داشت كه مي بايست براي گرفتن غذا در وقت هاي خاصي جلوي هر قاطع صف مي كشيدند و با نظارت سربازان عراقي به آشپزخانه رفته و غذا مي گرفتند... اما براي گرفتن فقط يك نفر حاضر مي شد. اواخر بود و معمولا در اين فصل يك روز در ميان ، به ما خرما (خارك يا رطب زرد رنگ كه نيمه رسيده بود و معمولا وقتي مي رسد طلايي و شيرين ميشه ..) مي دادند اما آن روز برعكس روال معمول " " دادند ( البته از نظر كيفيت خیلی ضعیف بود، ولی اسمش ميوه بود.....) تقربيا به هر دو نفر يك انار رسيد.... شب شد و پس از صرف شام مسئول توزيع غذا " انارها " را توزيع كرد و بچه ها هم مشغول خوردن شدند اما كه ظاهرا سرما خورده بود، ميلي به "انار " نداشت و دوستش هم ناچار بود صبر كند تا او حالش خوب بشه چون نمي شد انار رو نصف كنه و نصف اون رو براي ميرجليلي نگه داره ،(اصلا امكان ذخيره سازي غذا بخاطر نبود يخچال و وسايل سرمازا نبود). به همين خاطر او صبر كرد تا حال دوستش خوب بشه ... اين قضيه گذشت تا اینکه چند شب بعد متوجه شديم كه شب يلداست. بچه ها عنوان ميكردند كاش انارها رو براي امشب نگه مي داشتیم. هر چند اگر اين كار رو ميكرديم حتما با تنبيه عراقي ها مواجه مي شديم اما بهرحال افسوس خورديم كه چرا اين كار رو نكرديم ... در همين حين كه حرف " " بود محمدرضا رو كرد به ارشد آسايشگاه و گفت من انارم رو نخوردم اين رو بين بچه ها تقسيم کنيم . همين موقع بود كه هركسي چيزي مي گفت و اظهار مي كردند اين حق توست و يا اينكه مي گفتند " يه ده آباد به از صد ده خراب " و منظورشان اين بود كه يه نفر سير بخوره بهتره كه ۶۰ نفر از مزه اون چيزي نفهمند و يا اينكه برخي دوستان كه روحيه شوخ طبي داشتند مي گفتند: ما حاضريم تنهايي بخوريم و براي همه تعريف كنيم ... خلاصه قرار شد انار رو دون كنند و بين همه تقسيم كنند و همين طور هم شد تقربيا به هر نفر دو يا سه دانه انار رسيد و چندتا بيشتر هم به محمدرضا و دوستش كه گذشت كردند ( فكر كنم بچه هاي آسايشگاه دو قاطع ۲ كمپ ۹ هيچ وقت اين شب به يادماندني رو فراموش نكنند...) فردا كه آزاد باش دادند بچه هاي آسايشگاه با احساس خاصي از اين موضوع با بقيه صحبت مي كردند و قيافه مي گرفتيم كه ما " شب يلدا " انار خورديم ..... راوی #....خدابخشی ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan