#نوآوریها
🔹رنگرزی پارچه
با توجه به یکسان و همرنگ بودن همه لباسهای سهمیه ۶ ماهه برای #اسرا، یکنواختی و فقدان #تنوع_بصری هم به معضلی برای ما تبدیل شده بود. #اردوگاه حدود ۱۸۰۰ نفری هر کس را میدیدید یا عموماً جدیدترین لباس را پوشیده بود (که همه یکدست و یکرنگ بودند) و یا لباسهای مندرس و وصلهای قبلی را.
غیر از موضوع #خیاطی و تغییر شکل و اندازه لباسها (قبلاً مطالبی با این عنوان مطرح گردید) #رنگرزی_لباس و پارچه از نوآوریهای دیگری بود که بچهها برای تنوع بخشی به رنگ #لباس انجام میدادند.
در #فصل_پاییز یکی دو بار عراقیها به عنوان #دسر انار میآوردند. صرف نظر از مقدار و کمیت آن، بچهها پوسته #انار را خشک کرده و غیر از #مصرف-درمانی گوارشی (آسیاب شده آن 😂 با یک سنگ)، مقداری از پوسته خشک شده را همراه با پارچه یا لباس مورد نظر در یک حلب آب ریخته، پس از به جوش آمدن آب و زیر و رو کردن پارچه آن را به رنگهای مختلف طیف طوسی و مشکی رنگ میکردند.
یکی دیگر از رنگ دهندهها #پوسته_پیاز بود. بچهها پوسته پیاز را به نوبت از آشپزخانه اردوگاه تهیه و در پروسه رنگرزی طیف رنگی متفاوتی از پوسته پیازی تا کرمی به لباسهای خود میدادند. و بدینصورت نه تنها کمتر چیزی به عنوان ذباله از اردوگاه خارج میشد، بلکه از حداقلها، #استفاده_بهینه و حداکثری می کردند.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#اسارت، #ایثار
🔹شب یلدا
اواخر آذرماه ۱۳۶۶ بود. سرباز عراقي به ارشد اردوگاه گفت مسئولان غذا براي گرفتن دسر به صف بشوند.
معمولا هر آسايشگاه ۵ تا ۶ ظرف غذا داشت كه مي بايست براي گرفتن غذا در وقت هاي خاصي جلوي هر قاطع صف مي كشيدند و با نظارت سربازان عراقي به آشپزخانه رفته و غذا مي گرفتند...
اما براي گرفتن #دسر فقط يك نفر حاضر مي شد. اواخر #فصل_پاييز بود و معمولا در اين فصل يك روز در ميان ، به ما خرما (خارك يا رطب زرد رنگ كه نيمه رسيده بود و معمولا وقتي مي رسد طلايي و شيرين ميشه ..) مي دادند اما آن روز برعكس روال معمول "#انار " دادند ( البته از نظر كيفيت خیلی ضعیف بود، ولی اسمش ميوه بود.....) تقربيا به هر دو نفر يك انار رسيد....
شب شد و پس از صرف شام مسئول توزيع غذا " انارها " را توزيع كرد و بچه ها هم مشغول خوردن شدند اما #محمدرضا_ميرجليلي كه ظاهرا سرما خورده بود، ميلي به "انار " نداشت و دوستش هم ناچار بود صبر كند تا او حالش خوب بشه چون نمي شد انار رو نصف كنه و نصف اون رو براي ميرجليلي نگه داره ،(اصلا امكان ذخيره سازي غذا بخاطر نبود يخچال و وسايل سرمازا نبود).
به همين خاطر او صبر كرد تا حال دوستش خوب بشه ...
اين قضيه گذشت تا اینکه چند شب بعد متوجه شديم كه شب يلداست. بچه ها عنوان ميكردند كاش انارها رو براي امشب نگه مي داشتیم. هر چند اگر اين كار رو ميكرديم حتما با تنبيه عراقي ها مواجه مي شديم اما بهرحال افسوس خورديم كه چرا اين كار رو نكرديم ...
در همين حين كه حرف " #شب_يلدا " بود محمدرضا رو كرد به ارشد آسايشگاه و گفت من انارم رو نخوردم اين رو بين بچه ها تقسيم کنيم .
همين موقع بود كه هركسي چيزي مي گفت و اظهار مي كردند اين حق توست و يا اينكه مي گفتند " يه ده آباد به از صد ده خراب " و منظورشان اين بود كه يه نفر سير بخوره بهتره كه ۶۰ نفر از مزه اون چيزي نفهمند و يا اينكه برخي دوستان كه روحيه شوخ طبي داشتند مي گفتند: ما حاضريم تنهايي بخوريم و براي همه تعريف كنيم ...
خلاصه قرار شد انار رو دون كنند و بين همه تقسيم كنند و همين طور هم شد تقربيا به هر نفر دو يا سه دانه انار رسيد و چندتا بيشتر هم به محمدرضا و دوستش كه گذشت كردند ( فكر كنم بچه هاي آسايشگاه دو قاطع ۲ كمپ ۹ هيچ وقت اين شب به يادماندني رو فراموش نكنند...)
فردا كه آزاد باش دادند بچه هاي آسايشگاه با احساس خاصي از اين موضوع با بقيه صحبت مي كردند و قيافه مي گرفتيم كه ما " شب يلدا " انار خورديم .....
راوی #....خدابخشی
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan