#مقاومتی
🔹ارتشی، بسیجی، یه لشکر الهی (۳)
جای خواب من زیر پنجره بود. و پنجره بالای سر من نزدیکترین پنجره به شیر آب بیرون.
راهرو نسبتا عریض زیر بالکن طبقه دوم از یک طرف به دیوار آسایشگاه و بعد از عرض راهرو، بلافاصله به محوطه و شیر آبی که در زاویه دید #کیوسک_نگهبانی پشت بام بود.
#حسینی_نسب که سابقه ورزشکاری و بدنی قوی داشت چند روز بود به میلهها و #حفاظهای پنجره بالای سر من ور میرفت.
بالاخره توانست جوش میله را با هر زور و زحمت بود بشکند و میله قطور را با دست چند بار خم و راست کند.
شرایط باید خیلی عادی نشان داده میشد تا برای نگهبانی که مرتب پشت پنجرهها قدم میزد جلب توجه نکند.
ذخیره آب ته کشیده بود.
هوا روزها گرم و حتی بعضی اوقات #سرباز_عراقی، #برق را از خارج آسایشگاه قطع میکرد.
در فرصت مناسب، بعد از رد شدن سرباز عراقی از پشت پنجره مذکور، حسینی نسب، با یک حرکت #متهورانه، میله را خم و از لای میله های پنجره، با یک سطل خودش را گذاشت پای شیر آب. به طوری که از هول و استرسش سطل را به زمین کوبید و شیر آب را تا آخر باز کرد.
#نگهبان مستقر در کیوسک با صدای سطل متوجه شد و لوله آهنی که دم دستش بود را از بالا به طرف او پرتاب کرد که به کمر او اصابت کرد.
حسینی نسب بیچاره با رنگ پریده و ترسان، سطل نیم پر شده را برداشت و به طرف پنجره ....
میله خم شده را فورا به حالت اول درآورد و شرایط برای آمدن سربازان عراقی عادی شد.
چند سرباز عراقی به دو آمدند پای شیر آب. همه درها و پنجرههای اطراف را #کنترل کردند و خدا را شکر از دیدن پنجره با میله شکسته کور شدند و بخیر گذشت.
ماجرا ادامه دارد... (در ۴ قسمت)
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan