#خدمت
🔹آبگرم و حمام
هر آسایشگاه بین ۱۰۰ تا ۱۲۰ نفر جمعیت داشت، از همه سنین. در این بین، روزانه افرادی برای #نماز_صبح نیاز به آب و #حمام داشتند.
بچهها یک دستشویی و حمام سرپایی (موقت)، گوشه آسایشگاه با کلاف فلزی و پتو پیچ شده، برای ساعات بسته بودن آسایشگاهها، درست کرده بودند.
#محمود_محمدی، برای خودش دکان و بازار خندهای درست کرده بود. ادعا میکرد از #ماهی خوشش نمیآمد، بچهها هم سر به سرش میگذاشتند و همیشه او را #محمود_ماهی صدا میزدند، او هم به دنبال آنها و فرار و پایه خنده بچهها ...
در هوای سرد #زمستان #موصل، محمود ماهی #المنتی (ترکیب تکه ای سیم برق و دو الکترود فلزی ) برای گرم کردن آب، تهیه کرده بود.
المنت، با آن شرایط نه تنها از نظر #ایمنی و برق گرفتگی خطراتی جدی برای او و دیگران داشت بلکه از نظر #عراقیها ممنوع و در صورت لو رفتن عواقب سنگینی در انتظار صاحب المنت بود.
او آخر شبها، یک تکه #کاغذ_و_مداد به دیواره دستشویی میچسباند و هر کس نیاز به آب پیدا میکرد، اسم خود را در لیست مینوشت. شبها از دو ساعت مانده به #اذان_صبح، آب را گرم و با بیدار کردن افراد از روی لیست به هر نفر نصف سطل #آب_گرم برای حمام و #غسل میداد.
و به این ترتیب محمود ماهی، خود را در معرض شناسایی و تنبیه قرار میداد تا اینکه بچهها بتوانند نماز صبح را با خیال راحت و طاهر اقامه کنند.
یادش بخیر
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#روزمرگی_ها
🔹آبگرمکن نفتی
پاییز سال ۶۱ اولین سال #اسارت و همزمان با اولین سال تاسیس #اردوگاه_موصل_یک بود و #موصل با توجه به شرایط اقلیمی، زودتر از مناطق مرکزی عراق سرمای #پاییزی را حس میکرد.
شرایط اردوگاه از نظر #امکانات_بهداشتی و آب تقریباً بهتر شده بود ولی هنوز #آب_گرم در حمامها نبود و بچهها مجبور بودند با آب سرد #حمام کنند، به طوری که بعد از صابون زدن سر و بدن به سختی امکان برطرف کردن کف صابون ارتشی رس کرده وجود داشت.
اواسط پاییز برای هر حمام یک #آبگرمکن "صنع فی العراق" (تولیدی عراق) آوردند. یک مخزن آب و یک مخزن نفت که مستقیماً به مشعل زیر مخزن آب (بدون کاربراتور) متصل بود.
البته عراقیها از این خدمت جدید بسیار راضیتر و خوشحالتر از #اسرا بودند. به طوری که سرباز عراقی سوال میکرد، از اینها در ایران هم دارید؟😳😳😅
تازه اول کار بود. لوله کشی حمامها فقط برای آب سرد پیش بینی شده بود و لازم بود برای هر حمام لوله کشی موازی برای آب گرم نیز اجرا گردد و ما تا پایان پاییز آن سال، دوش گرفتن با آب گرم را انتظار کشیدیم.
#لوله_کشی تمام شد. به آسایشگاهها ابلاغ کردند هر هفته یک بار و هر دفعه فقط ۲۰ لیتر #نفت، سهمیه هر آسایشگاه. (هر چند بعضی اوقات هفته به ۱۰ روز هم میرسید و با چانه زنی و رفت و آمد مسئول آسایشگاه بالاخره سهمیه نفت را میگرفتیم)
آبگرمکن روشن شد و آبگرم در لولهها جریان پیدا کرد. گروههای اول و دوم آسایشگاه ما به ترتیب با آب گرم حمام کردند ولی آبگرمکنهای #تکنولوژی عراقی که همه سهمیه نفت را در همان چند ساعت اول بلعیده بودند، فقط برای همان نفرات اول خوش شانس آب را گرم کردند و بقیه ماندیم برای نوبت بعدی 😳😂😂
حالا دیگر حساب کار دست #مسئول_خدمات و حمام آمده بود و میدانست که با این سهمیه اندک نفت، آب گرم را باید به صورت سهمیهای از آبگرمکن برداشت و به هر کابین تحویل میداد تا همه بتوانند در یک نوبت با آب گرم حمام کنند.
و اینگونه بود که ما توانستیم برای اولین بار با یک #سطل_آب ولرم، صابون رس کرده را برطرف و خود را شستشو دهیم.😂😂😄
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#روزمرگی_ها
🔹هیتر
سهمیه نفتی که #عراقیها به ما میدادند به قدری کم بود که از ۱۵۰ نفر شاید فقط ۲۰ نفر میتوانستند با آب گرم حمام کنند. لذا ما برای اینکه بتوانیم هفتهای یک بار حمام کنیم از المنت استفاده میکردیم.
#المنت از دو رشته سیم تشکیل شده بود که یک سر هر کدام به یک جسم فلزی مانند در روغن نباتی یا قاشق وصل میشد، یک جسم عایق مانند چوب هم بین این دو فلز قرار گرفته و با نخ محکم بسته میشد. حالا المنت یا #هیتر آماده بهرهبرداری و فقط کافی بود المنت را داخل آب و سر دیگر سیمها را به پریز برق بزنیم. با #آب_گرم حاصل از آن هم حمام میکردیم و هم #آبجوش و چای درست میکردیم. فقط مشکلی که بود عراقیها شدیداً با هیتر مخالف بودند و داشتن آن را جرم میدانستند. مسئول هیتر هم شبها یا هر وقت که لازم بود آن را روی هم سوار میکرد و بعد از اتمام کار دوباره قطعاتش را از هم جدا و هر تکه را جایی مناسب پنهان میکرد..
قرار شد کسی به صورت انفرادی اقدام به ساختن آن نکند بلکه هر اتاق یک مسئول هیتر داشته باشد و مسئول هیتر هر اتاق #ایثارگرانه، هم خطر را به جان میخرید و هم زحمت تهیه آب گرم برای همه را.
#فرمانده_عراقی، هر موضوعی را که میخواست برای همه عنوان کند، ارشد اتاقها را جمع میکرد و از این طریق اعلام میکرد و آنها هم مطالب را برای بچهها در سطح #آسایشگاه بازگو میکردند.
#علی_فرعون ارشد ما هر بار که از چنین جلساتی برمیگشت و میخواست مطالب عنوان شده را برای ما بازگو کند به قدری تهدیدهای فرمانده اردوگاه را با #طنز عنوان میکرد که صدای خنده بچهها تا آسایشگاه بغلی میرفت.😂😂
یک روز که از جلسه برگشته بود، گفت فرمانده عراقی خیلی عصبانی بود و گفته من مطمئن هستم شما هیتر دارید ما هم قسم خوردیم که اصلاً چنین چیزی نداریم. او گفت اگر هیتر ندارید پس چرا وقتی شما را داخل آسایشگاه و در را قفل میکنیم، کنتور برق ما مانند #ملخ_هلیکوپتر به قدری تند میچرخد که میخواهد از جا کنده شود!!😳😳
علی فرعون گفت در هر صورت ما زیر بار نرفتیم و با حالت تعجب اظهار بیاطلاعی کردیم ولی فرمانده عراقی قسم خورده و گفته والله العلی العظیم اگر از هر اتاقی هیتر پیدا کنیم سیم آن را به گردن ارشد آن اتاق میاندازیم و او را کشان کشان تا زندان میبریم. بعد هم خودش میداند چه بلایی به سرش میآوریم..
علی فرعون بعد از بیان تهدیدهای فرمانده اردوگاه، مسئول هیتر اتاق را صدا زد. من احتمال دادم میخواهد به او بگوید چون اوضاع فعلاً خیلی خراب است تا اطلاع ثانوی از هیتر استفاده نکنید.
خلاصه مسئول هیتر بلند شد و گفت بله.
علی فرعون گفت از فردا حق نداری سیم هیتر را از یک وجب بلندتر درست کنی!
مسئول هیتر گفت چرا؟
علی فرعون گفت معلومه !! برای اینکه دور گردن من جا نشه!!
این را که گفت صدای شلیک خنده بچهها بلند شد😂😂
راوی #صفرعلی_عالینژاد
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan