eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
255 دنبال‌کننده
36 عکس
48 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹روزقبل از آزادی قبل از ظهر ۲۴ مرداد بود با اردوگاه قدم می زدیم و برای برنامه ریزی می کردیم. قصد داشتیم با یک برنامه دقیق، برنامه های خوبی برای این تدارک ببینیم. پیشنهادات مختلف را با هم مرور می کردیم تا هر کاری را به مسئول خودش بسپاریم. در همین حال بودیم که یک دفعه صدای تلوزیون اتاق های ۲۰ و ۲۱ بلند شد و توجه همه را بخود جلب کرد. "سنذیع علیکم بعد قلیل بیانا مهما" یعنی بزودی اطلاعیه مهمی را پخش میکنیم!. باشنیدن این جمله پاهایمان میخ کوب شد، دوباره چه خبره؟ پس از چند بار تکرار این آگهی، بالاخره گوینده در صفحه تلوزیون ظاهر شد و شروع بخواندن نامه صدام، خطاب به رئیس جمهور وقت ایران کرد.. مغرور ومتکبر در این نامه کاملا خرد وشکسته شده بود، که روزی درمقابل دروبین ها را پاره کرده بود دوباره زبونانه آنرا پذیرفت و اعلام کرد که به مرزهای بین المللی عقب نشینی و برای تبادل اسرای دو کشور آمادگی دارد و برای اثبات حسن نیت خود، روز جمعه هزار نفر را یکطرفه آزاد خواهد کرد. و جمله ای بسیار مهم خطاب به رئیس جمهور وقت "" نوشته بود "ولقد تحققت کل ما اردتموه" یعنی، همه خواسته های شما محقق شد وشما به همه خواسته هایتان رسیدید. هرچند دقیقه یکبار این پیام از تلوزیون پخش می شد. با پخش این پیام حال و هوای اردوگاه عوض شد. از جای کنده شد، حال اسرا قابل توصیف نبود، روز بی نظیری که هیچ وقت تکرار نمی شود. به آقای رنجبر گفتم بی خیال هفته دفاع مقدس، هرچه زود تر باید مسئولین گروه های سرود را پیدا کنیم تا خودشان را برای در آماده کنند. فورا و را پیدا کردیم رفتیم و در آن حال هوا که هر کس بفکر برنامه خودش بود خیلی سریع جمع شده و به تمرین سرود پرداختند. طی یک بعد از ظهر چندین آماده شد؛ بچه ها همگی قلم بدست، آدرس و تلفن رد و بدل و خود را آماده رفتن می کردند. ظاهرا همه باور کرده بودند که این بار جدی است و این ده ساله شکسته خواهد شد. بعد از عصر گاهی و داخل باش، همه صحبت ها از قرار و مدارهای فی‌مابین بود. آن شب کسی خواب بچشم نداشت همه مشغول گفتگو بودند از هم که ده سال بود گریبان گیر ما بود خبری نبود. بالاخره آن شب طولانی صبح شد. بعد از آمارگیری صبحگاهی توسط سربازان عراقی، بچه ها طبق روال هر روز، فعالیت روزانه خود را شروع کردند. بچه های آشپز خانه هم مثل هر روز را تقسیم کردند. اسارت هم صرف شد. ساعتی نگذشته بود که بلندگوی اردوگاه روشن شد. ابتدا را خواستند و بلافاصله اعلام کردند که هیات وارد اردوگاه شده تا مقدمه آزادی هزار نفر را آماده نماید. راوی (قزوینی) 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات @Ganjineh_Esarat ✍روایت خاطرات @Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت @khaterate_azadegan