eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
258 دنبال‌کننده
36 عکس
49 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹حاج آقا ابوترابی طبق معمول هر روز، از آسایشگاه آمدم بیرون تا در محوطه قدم بزنم. معمولاً بعد از صرف ، همه از خارج می‌شدند تا آسایشگاه نظافت بشه. رسیدم به . در همین موقع رسید. زرد رنگ را درآورد و با پیراهن بلندی که معمولاً می‌پوشید، میخواست برای بازی وارد زمین بشه. داشتم با ایشان سلام و علیک می‌کردم که یک نفر آمد و به گفت: دیشب در سلول کرده. حاج آقا، به محض شنیدن این خبر، مثل کسی که خبر مرگ داداش یا نزدیکانش را به او داده باشند، دو دستی محکم زد تو سرش. من تعجب کردم که چرا حاج آقا اینقدر محکم زد تو سر خودش، چون همه ذوالفقار را می‌شناختیم، چه طور آدمی بود بطوریکه خیلی‌ها بعداً گفتند از او راحت شدیم. (شایع بود، او که مشکلات داشت و به شده بود.) ولی ایشان همون موقع که دو دستی زد تو سر خودش گفت بخدا از ما سوال می‌کنند. منظور ایشان این بود که چرا ما با برخوردمان او را طرد کردیم. راوی 👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan