#مذهبی
🔹نماز شب
#عملیات_رمضان و #اسارت ما مقارن بود با اولین سال #تکلیف_شرعی. که متاسفانه با توجه به حضور در #جبهه و #احکام_مسافر، موفق به #روزه نشدیم.
پس از استقرار در #اردوگاه، کم کم به فکر جبران و قضای روزههای از دست رفته افتادیم.
علیرغم فشار از طرف #عراقیها و ممنوعیت، #نماز_جماعت، مراسم #دعای_کمیل، #ندبه، #توسل، #زیارت_عاشورا، #سینه_زنی #محرم، روزههای مستحبی، #نماز_شب و #ذکر و یاد خداوند ...، در آسایشگاهها برقرار بود.
در بین #اسرا افرادی بودند که سعی در حفظ این روحیه عبادی و مذهبی تا آخر اسارت را داشتند. مرحوم #ایرج_نوروزی (مهدی)، خوشرو، همیشه خندان و با صداقت، از معدود افرادی بود که همواره سعی در #با_وضو بودن، #قرائت_قرآن، #روزههای_مستحبی و نماز شب، داشت.
مهدی شبها برای خوردن سحری و یا نماز شب، علیرغم ممنوعیت، از خواب بیدار میشد و با مخفی شدن پشت ستون آسایشگاه، با خدای خود خلوت میکرد.
شبی از شبها، #نگهبان_عراقی از پشت پنجره او را دیده بود. داد میزند "تعال".
مهدی خود را بی توجه نشان داده و به #سجده میرود. بالاخره با سر و صدای نگهبان و بیدار شدن تعدادی از بچهها، مهدی به پشت پنجره رفت. نگهبان از داخل میله ها، با یک دست یقه مهدی را گرفته بود و با دست دیگر با مشت به سر و صورت مهدی میکوبید. و بدین صورت او را به خاطر بیدار بودن بعد از ساعت خاموشی تنبیه کرد.
اما مهدی تا آخر نسبت به #اعتقادات و انجام مستحبات پایبند و #مقاوم بود.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#معنوی
🔹زیارت کربلا
عشق به #زیارت_کربلا در بین #رزمندگان جبهه ها موج میزد. همیشه در مراسم #دعای_توسل، #زیارت_عاشورا و #کمیل و ...، خیلیها بی تاب و مشتاق زیارت حرم #اباعبدالله_الحسین (ع) بودند..
حالا سالها بود که در کشور #عراق زندگی میکردیم ولی در دست دشمن #اسیر و همچنان محروم از #زیارت!😢
بارها بچهها از طریق مسئولین و فرماندهان عراقی درخواست زیارت را مطرح نموده بودند ولی هیچ وقت نتیجهای حاصل نشده بود. از برکت حضور حاج آقا #ابوترابی در بین اسرا و اردوگاهها بارها گفتهایم و شنیدهایم. یکی از مهمترین برکات حاج آقا، درخواست و دریافت جواب مثبت زیارت کربلا و نجف از مسولین عراقی بود.
قرار بر این گذاشتند که نفرات هر دو آسایشگاه را به عنوان یک گروه حدودا ۲۵۰ نفره، طی یک ۲۴ ساعت به زیارت برده و برگردانند. بالاخره نوبت به آسایشگاه ما رسید. بعد از آمار عصرگاهی و داخل باش، برای اولین بار شب هنگام درب آسایشگاه باز شد. پس از شمارش و #آمار چند باره ما را به بیرون از محوطه اردوگاه هدایت و سوار بر اتوبوسها کردند. مقصد اول زیارت #حضرت_امیرالمومنین (ع) در #نجف و سپس زیارت کربلا..
حال و هوای عجیبی در طول سفر بر فضای اتوبوس حاکم بود. در آن سکوت و تحت نظر نگهبانان داخل اتوبوس، فقط صدای هقهق و نجوای بچهها با خدای خود و امیرالمومنین (ع) به گوش میرسید تا اینکه تحت تدابیر امنیتی و اسکورت به فضای قرق شده #حرم رسیدیم.
ابتدا ما را در صفوف ۵ نفره در فضای صحن نشانده و شمارش و آمار مجدد...
به یاد دارم زمانی که در صفوف ۵ نفره در صحن نشسته بودیم، فقط #صدای_هقهق آهسته بچهها و صدای پرواز دستهای از کبوتران که به صورت هماهنگ در بالای سر ما دور میزدند، شنیده میشد.
بالاخره اجازه دادند در یک صف به داخل حرم شرفیاب شویم. زمان حضور در حرم کمتر از نیم ساعت و بدون هیچ توجیه و تشریفات و دعا و اذن دخولی!!😭😭
ولی لذت و #معنویت آن زیارت در دفعات مکرر زیارت بعد از اسارت هیچ وقت تکرار نشد..
ادامه دارد......
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#مقاومتی
🔹۱۷ روز زندان انفرادی
.......ادامه از قبل
سه روزی که آقا سعید با من هم #سلول بودند برای من به یک کلاس درس از مباحث مختلف #عقیدتی و احکام و قرائت بعضی دعاها از جمله #زیارت_عاشورا و #دعای_توسل و آیاتی که از حفظ داشتند تبدیل شده بود. از این ميان، #نماز_غفیله را از ایشان به یادگار دارم که برام خیلی شاخص بود.
بر خلاف روزهای دیگر، آن سه روز برای من خیلی زود گذشت و خط چین شمارش روزهای گذشته ام در #زندان بر روی دیوار #سلول به آرامی پر میشد. سلولی به مساحت حداکثر 4 متر مربع سراسر بتن سیمانی و نمناک و سرد و تنها روشنایی آن کورسویی از پنجره مشبک 30 *40 بالای درب سلول بود.
شمارش روزهای زندانی خود را با آمار صبحگاهی تنظیم کرده بودم. بعد از آمار صبح روز نهم یا دهم بود که آقا سعید با سپری کردن محکومیت سه روزه آزاد شد و مجددا به آسايشگاه برگشت. بازم من ماندم و تنهایی در سلول... تا آن زمان از میان اسرای اردوگاه موصل 2 رکورد مدت زمان زندانی را شکسته بودم.
به نوعی #زندانی_سیاسی تلقی میشدم که گویا محکومیتی بیشتر از سایر تخلفات به زعم عراقی ها داشته است. بحث با افسر استخباراتی و #بعثی گویا چیز کمی از نظر آنها نبوده، در حالی که من فقط دو سوال پرسیدم، چرا اینقدر برای آنها گران بود...؟؟!! نمیدانم..
از روز هفتم دیگه #ضابط_خلیل به زندان نمی آمد. آخرین باری که آمد زمانی بود که آقا سعید را به زندان آوردند. سرباز کاظم هم فقط چند روز اول بود و دیگر خبری از او نبود. ولی گروهبان نجیب به همراه سایر سربازها برای #آمارگیری می آمدند.
"جمعه "، یکی دیگر از سربازان اردوگاه موصل 2 بود که خیلی از اسرا در طول دوران اسارت خود صورت مبارکشون با دست های خشن و سنگین او نوازش داده شده است. او فردی متعصب، قیافه ای خشن و زمخت با خالکوبی های روی بدن و صورت و تیپ عشایر بادیه ای، داشت. من هم در طول دوران اسارتم سه #سیلی از او نوش جان کردم که یکبارش در زندان بود.
ضربه ای که میزد با تمام قدرت و ناگهانی بود که امکان هر گونه واکنشی را از طرف میگرفت. فقط سرگیجه و وزوز گوش و گاهی هم پارگی پرده گوش را برای اسرا به همراه داشت.
ادامه دارد .....
راوی #ابوالقاسم_تختی
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan