#اسارت
🔹ماجرای اسیر شدن
#شب_عملیات هر دو نفر از گروه ما که آموزش #خنثی_سازی #مین و اصطلاحا #تخریب دیده بودیم، را به گردانهای عملیاتی #لشکر_امام_حسین ع اعزام کردند.
#عملیات_رمضان در تیر ماه سال ۶۱، اولین عملیات برون مرزی ایران در محور شرق بصره بود. قرار بر این بود که ما و همه بچههای #تخریب_چی بعد از همراهی با #گردانهای_پیاده در عملیات، اولین ساعات صبح روز بعد جهت پاکسازی #میدان_مین به عقب برگردیم.
در گرگ و میش روشن شدن هوا، بعد از خواندن نماز صبح من و #عبدالحسین_کبیری با دو نفر دیگر از بچههای تخریب کنار #کانال_پرورش_ماهی به هم رسیدیم.
معمولا در اوقات عملیات فقط خودروهای #تدارکات و #آمبولانسها به خط اول رفت و آمد داشتند و در برگشت، غیر از زخمیها کسی را به خطوط پشت جبهه منتقل نمیکردند.
زیر آتش توپ و خمپاره و آتش و خون، هر یک از ما چهار نفر با راننده ها برای سوار شدن و رفتن به عقب در چانه زنی بودیم. ناگهان یک کامیون ایفای #عراقی با سرعت به ما نزدیک شد، راننده که یک ایرانی بود از ما سوال کرد؛ #اهواز ار کدام طرف بروم؟ ما تازه متوجه شدیم، کامیون غنیمتی و راننده از یگان جمع آوری #غنایم ارتش است.
یکی از همراهان به راننده گفت ما را سوار کن تا راهنمایی کنم. بالاخره هر چهار نفر سوار کابین جلوی کامیون شدیم و با راهنمایی آن دوست ما شروع به حرکت کردیم (البته اشتباهاً به طرف بصره😄😳)
بعد از حدود نیم ساعتی طی مسیر با فوجی از #نیروهای_دشمن که به طرف ما #تیراندازی میکردند، مواجه شدیم، بالاخره بعد از آتش گرفتن خودرو در نتیجه #شلیک #آرپیجی و متوقف شدن آن، به طرف ما آمدند و غیر از دو نفر که همان لحظه ،#شهید شدند من با یک نفر دیگر و #راننده را در شرایط مجروحیت و زخمی #اسیر کردند.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
@Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
@Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan
#اسارت
🔹اولین_بازجویی
پانزده ساله، در سال ۶۱، اولین سالی بود که مکلف به #روزه بودم که در #عملیات_رمضان #اسیر شدم.
بعد از اسیر شدن، ما 4 نفر را با یک وانت به پشت جبهه و بالاخره به پادگانی در حومه #شهر_بصره بردند و هر دو نفر را در یک #سلول انداختند.
ما که از خستگی عملیات و بیخوابی شب قبل، هر دو بخواب عمیقی رفته بودیم، بعد از چند ساعت از شدت #تشنگی در آن بعدازظهر تیر ماه #بصره از خواب بیدار شدیم، با سر و صدا و لگد زدن به در سلول، بالاخره #نگهبان به سراغ ما آمد و ما را یکی یکی برای بازجویی و سرویس بیرون برد.
با چشمها و دستانی از پشت بسته من را به #اتاق_فرماندهی #پادگان بردند، دستهایم را باز و در فاصله دوری از میز #فرمانده زیر خنکای #کولر_گازی کف اتاق نشاندند.
سوالات و #بازجویی فرمانده با حضور یک افسر عراقی مترجم و نگهبان شروع شد.
_ نام، نام پدر، نام پدر بزرگ، فامیل ... (عراقیها افراد را بدین صورت شناسایی میکنند ، مثلا من همیشه در لیستهای آنها، حسین، علیمحمد، تقی بودم)😁
_ کدام #گردان و کدام #لشکر؟
_ چند نفر در گردان شما بودند؟
_ چه آموزشهایی برای #تخریب دیدید؟
_ چند گردان عملیات کردند؟
و سوالاتی از این قبیل ...
فرمانده سوال میکرد و مترجم به #فارسی ترجمه.
ناگهان فرمانده از جا بلند شد و با #تکبر و غرور، قدم زنان بطرف من آمد و یک #سیلی محکم به گوش من زد!
بعد از جمع و جور کردن خودم از مترجم سوال کردم چرا میزند او گفت تو #دروغ میگویی یک بار گفتی فلان تعداد و یک بار فلان تعداد!
بالاخره این مرحله از بازجویی تمام و برای سرویس و وضو گرفتن با شرایط زار و سر و صورت خونی و گرد و خاک آلود مرا بردند.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#ضرب_و_شتم
🔹مسافر کریلا
سال ۶۱، در منطقه #شرق_بصره، #عملیات_رمضان با #جراحت_سخت و نیمه #فلج به #اسارت در آمدم.
#بعثیها ظاهراً بنا بر این داشتند که با #مجروحان رفتار ملایم تری داشته باشند لکن بمحض اینکه به حقیر دسترسی پیدا کردند، به زور بلندم کردند و به ناگاه و بدون دلیل مرا به باد #کتک گرفتند در حدی که، دیگر چیزی نفهمیدم تا #بیمارستان #شهر_زبیر، آن هم زیر دستگاههای #اتاق_عمل.
حالا چرا؟!؟
بمحض اینکه به پشت برگشتم و نوشته پشتم ( #مسافر_کربلا ) را دیدند، همه با هم هجوم آوردند و حسابی مشت و مالم دادند.
خدا رو شکر، اما علیرغم اینکه با مجروحیت شدید، دائما به #اغماء میرفتم اینبار حسابی رفتم اونور دنیا و امدم😂
لکن !!!
شیرینی و عظمت و #وعده_بحق و معجزه این شعار
حضور ۳۰ میلیونی #زوار و #مسافران_کربلای این سالهاست که با هر بار و بهر صحنه نگریستن، بمثابه نوش جامی پر از عسل ناب بر حلقوم ماست و تفسیر آن شکنجه ها حلاوت دیار معشوق ما #ابا_عبدالله_الحسین علیه السلام است.
راوی #سید_محمد_هاشمی
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#اسارت
🔹کاروان اسرا در بصره
محل نگهداری ما در گرمای #تیرماه بصره، فقط یک سالن با سقف کوتاه بدون هیچ گونه امکانات، در یک #پادگان بود.
طی آن ۹ روز، هر روز به تعداد ما افزوده میشد یعنی در هر مرحله #عملیات_رمضان، به هر تعداد #اسیر می گرفتند، آنها را به محل ما می آوردند.
شرایط خیلی ناهنجار بود. ۴۰۰ نفر اسیر مجروح، #زخمی، سنین متفاوت از ۱۲ ساله (تازه از خانواده جدا شده) تا پیرمرد ۶۵ ساله و بیشتر.
بوی درهم آمیخته #متعفن #خون و #عرق و ادرار هم ناگفتنی است.
روزانه فقط یک بار به مدت نیم ساعت ما را از آن سالن بیرون میبردند. هواخوری، توالت، #پانسمان_مجروحین و حتی #حمام کردن در همان نیم ساعت.
گفتم حمام!!
حدود ۱۵ تا ۲۰ نفر اسیر لخت میشدند و در یک صف مینشستند #سرباز_عراقی شلنگ #تانکر_آب را از روی سر همه رد میکرد، بعد از خیس شدن دوباره شلنگ را از روی سر همه برمی گرداند.
یالا، خلاص، روح و گروه بعدی..😂
یادمه در یکی از این نیم ساعتها، تعدادی از مجروحین، در مقابل #دکتر_عراقی صف کشیده بودند. هر کس تیری ترکشی و زخمی داشت در این صف نشسته بود.
دکتر، همان جا بچهها را #پانسمان و حتی #جراحی میکرد.
یکی از بچهها تیر #کلاشینکف در شانهاش مانده بود، دکتر با #تیغ_جراحی یک چاک روی شانهاش ایجاد و با پنس به دنبال #جسم_خارجی میگشت تا اینکه یک #فشنگ از شانه او خارج کرد.
یکی از روزها تعدادی #اتوبوس آوردند و همه ما را سوار بر اتوبوس کردند ظاهراً از قبل در #شهر_بصره اعلام شده بود، اسرا را به نمایش میگذارند. اتوبوسها با #اسکورت و #نگهبان، پشت سر هم در میان ازدحام و شلوغی مردم، در خیابانهای بصره جولان میدادند.
مردم که گویا حس پیروزی به آنها دست داده بود با پرتاب آب دهان و گوجه گندیده و تخم مرغ و نشان دادن چنگ و دندان از ما استقبال میکردند.
ما هم خدا را شکر میکردیم که با حضور نگهبانها به دست مردم نیفتادیم😄😳
راوی #حسین_نواب
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#مذهبی
🔹نماز شب
#عملیات_رمضان و #اسارت ما مقارن بود با اولین سال #تکلیف_شرعی. که متاسفانه با توجه به حضور در #جبهه و #احکام_مسافر، موفق به #روزه نشدیم.
پس از استقرار در #اردوگاه، کم کم به فکر جبران و قضای روزههای از دست رفته افتادیم.
علیرغم فشار از طرف #عراقیها و ممنوعیت، #نماز_جماعت، مراسم #دعای_کمیل، #ندبه، #توسل، #زیارت_عاشورا، #سینه_زنی #محرم، روزههای مستحبی، #نماز_شب و #ذکر و یاد خداوند ...، در آسایشگاهها برقرار بود.
در بین #اسرا افرادی بودند که سعی در حفظ این روحیه عبادی و مذهبی تا آخر اسارت را داشتند. مرحوم #ایرج_نوروزی (مهدی)، خوشرو، همیشه خندان و با صداقت، از معدود افرادی بود که همواره سعی در #با_وضو بودن، #قرائت_قرآن، #روزههای_مستحبی و نماز شب، داشت.
مهدی شبها برای خوردن سحری و یا نماز شب، علیرغم ممنوعیت، از خواب بیدار میشد و با مخفی شدن پشت ستون آسایشگاه، با خدای خود خلوت میکرد.
شبی از شبها، #نگهبان_عراقی از پشت پنجره او را دیده بود. داد میزند "تعال".
مهدی خود را بی توجه نشان داده و به #سجده میرود. بالاخره با سر و صدای نگهبان و بیدار شدن تعدادی از بچهها، مهدی به پشت پنجره رفت. نگهبان از داخل میله ها، با یک دست یقه مهدی را گرفته بود و با دست دیگر با مشت به سر و صورت مهدی میکوبید. و بدین صورت او را به خاطر بیدار بودن بعد از ساعت خاموشی تنبیه کرد.
اما مهدی تا آخر نسبت به #اعتقادات و انجام مستحبات پایبند و #مقاوم بود.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#اسارت
🔹اعدام اسیر ویتنامی
با وجود محدودیتهای فراوان #اسارت ورود هیئت #صلیب_سرخ به اردوگاه مایه یِ دلگرمی اسرا بود از طرفی در مدت حضور در #اردوگاه، عراقی ها برای حفظ آبرو فشارها را کاهش میدادند. مثلاً ساعات باز بودن اسایشگاهها بیشتربود و یا آب را بروی اسرا نمی بستند و فرصت بیشتری بود برای #استحمام و #شستن_لباس و #قدم_زدن و..... .
اولین بار که هیئت صلیب سرخ برای دیدار از اسرای #عملیات_رمضان به #اردوگاه_موصل_۲ قدیم (اردوگاه بزرگ) وارد شد، مقارن ابان ماه سال ۱۳۶۱ بود و بخاطر اشنایی من با #زبان-انگلیسی طرف صحبت آنها و #مترجم شدم .
در هرنوبت، معمولاً سه روز دیدار آنها طول میکشید. در این اولین دیدار همه یِ ما شماره و کارت شناسایی (Identity Number) و یا (رقم الصلیب) گرفتیم و با امضای یک نامه آبی و خالی بدون هیچ نوشته ای (Blue Letter) زنده بودن خود را به خانواده اعلام کردیم.
این نامه یِ بدون متن، بدون عبور از #سانسور_شیپ #استخبارات عراق به دست #هلال_احمر ایران و نهایتاً خانواده میرسید.
در روز پایانی که مشغول صحبت با رئیس هیئت که روانشناس بود و بودم، از ایشان پرسیدم که حالا که ما نزد صلیب سرخ جهانی ثبت نام(Register) شده ایم تا چه میزان #امنیت_جانی داریم؟
او در پاسخ خاطره اش را از جنگ #ویتنام برایم تعریف کرد و گفت : " من در دوران جنگ ویتنام ( از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ میلادی بین ویتنام جنوبی و آمریکا علیه ویتنام شمالی و ویت کنگ ها))، بتازگی وارد صلیب سرخ جهانی شده بودم و برای اولین بار در هیئت بازدید جنگ به اردوگاه نگهداری سربازان ویتنام شمالی (ویت کنگ ها) رفته بودم .
یک روز صبح که وارد اردوگاه شدم دیدم یک گروهبان #آمریکایی، یک اسیر ویت کنگ را به دور درختی طناب پیچ کرده و قصد کشتن او را با کلت کمری دارد !! به سمت آنها رفتم و از گروهبان آمریکایی سوال کردم چرا میخواهی یک اسیر را #اعدام کنی و در جواب گفت او بمن #احترام_نظامی نگذاشته!!!
گفتم البته خطا کرده ولی این اسیر را ما ثبت و شناسایی کردیم و تو حق نداری او را اعدام کنی، گروهبان آمریکایی با غرور و تکبر خاصی گفت این موضوع به تو مربوط نیست و حالا من او را تنبیه میکنم تا هم تو بدانی هیچکاره ای و هم سایر اسرا عبرت بگیرند!! و بلا فاصله با شلیک دو #گلوله به وسط پیشانی ، اسیر نگون بخت را اعدام کرد!!!
حالا تو (خطاب به من) وضعیت امنیت را ازین گفته های من درک کن." البته بعد هم بمن گفت که شما و عراقی ها هر دو #مسلمان و دارای #فرهنگ نسبتاً مشترک هستید و چنین خطری شما را کمتر تهدید میکند ولی در عین حال "اسیر" هستید!!
او در پایان تاکید کرد من این #خاطره را فقط برای تو گفتم و لازم نیست برای سایرین بازگو کنی!!
راوی #علیرضا_اخوان مهدوی
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#مقاومتی
🔹۱۷ روز زندان انفرادی
.......ادامه از قبل
آقای #سعید_پناهنده، در #عملیات_رمضان اسیر شده و به #زبان_عربی هم آشنایی داشتند. او به قول امروزی ها فعال اجتماعی و به مباحث #عقیدتی و احکام شرعی و فقهی و قرآنی آشنایی نسبتا خوبی داشته و #مسول_فرهنگی آسايشگاه ۲ بود.
لازم به توضیح استکه در دوران #اسارت، همزمان و طبق تقویم کشوری تمام مراسمات ملی مذهبی در حد مقدورات و بصورت مخفيانه انجام میگرفت. در هر آسايشگاه یک مسول ارشد #آسايشگاه بود که معمولا از میان عرب زبانان اهل #خوزستان انتخاب میشدند. و یک #ارشد_اردوگاه وجود داشت که معمولا از میان ارتشی ها انتخاب میشد. اگر ارشد اردوگاه به زبان عربی آشنا نبود ، یک عرب زبان خوزستانی هم بعنوان #مترجم برای او انتخاب میکردند و در اتاق ارشد اردوگاه که جدای از سایر آسايشگاه ها بود با هم زندگی میکردند.
در مسولیتهای غیر رسمی فیمابین اسرا، نیز هر آسايشگاه مسولین مختلفی داشت . از جمله یک مسول #فرهنگی که وظیفه هماهنگی انجام مراسمات را عهده دار بود. کل اردوگاه هم تحت رهبری مخفی شورایی از بزرگان روحانی بود که نسبت به بقیه اعلم و سخنان و راهنمایی های نافذتری را در بین اسرا داشتند.
بگذریم...
پس از اینکه آقا سعید با کابل و شلنگ، زیر آب سرد و از روی لباس خیس حسابی کتک نوش جان کرد، بالاخره عراقی ها خسته شدند و ما را تنها گذاشتند و رفتند.
حالا علت زندانی شدن آقا سعید...
معمولا با هماهنگی مسولان آسايشگاه ها، جابجایی هایی موقتی بصورت یک شبه بدلایل مختلف بین نفرات آسايشگاه ها انجام میگرفت.
رابطی که مسول هماهنگی جابجایی آن روز آقا سعید از آسايشگاه ۲ به آسايشگاه ۸ بود، گویا با دو نفر صحبت کرده بود که آن دو نفر هم به هوای اینکه نفر بعدی رفته، عملا کسی نرفته بود. در نتيجه آسايشگاه ۲ یک نفر کم داشت و آسايشگاه ۸ یک نفر زیاد...و عاقبت آن تنبیه و رندانی شدن آقا سعید!!😂😂
با ورود آقا سعید به #زندان و پیدا کردن یک هم سلولی برای سه روز از تنهایی چندین روزه درآمدم.
ادامه دارد .....
راوی #ابوالقاسم_تختی
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan