#معنوی
🔹عنایت اهل بیت (ع)
چهارم اسفند سال ۹۲ برای اولین بار بعدِ ۲۸ سال به دیدن #سید_عباس_خرمی رفته بودم (همان سید بزرگواری که از اعضای #حزب_الدعوة عراق و #حزب_بعث سخت در تعقیبش بود و پاییز ۶۴ اومدن سراغش تو #اردوگاه_موصل_یک، اما بحمدالله در مبادلهٔ اسرای مجروح به ایران آمده بود چون پاش از ناحیه قوزک موقع اسارت قطع شده بود)
آن روز خبر سلامتی سید را به مرحوم #دکتر_حسین و تعدادی از رفقا دادم (در آن زمان از سید بیخبر بودند) جالب اینجاست که هیچ کدام به اندازه دکتر احساس خوشحالی ننمودند. از آن موقع به بعد هر وقت به دکتر زنگ میزدم و جویای حال می شدم بعد از سلام و احوال پرسی بلافاصله میگفت آقا منصور آقا سید ما چطوره سلام منو بهش برسون ؛ تا اینکه یه روز رفتم خدمت دکتر و ازش پرسیدم نظرتان درمورد شِفا یافتن سید عباس خرمی چیه؟
(دکتر حسین) گفت، آقای جدیدی سید بسیار آدم دوست داشتنی و محترمیه ؛ شش ماه بیمار من بود هرچند روزی یه بار معاینهاش میکردم، فتق شماره سه داشت و هیچ راهی جز عمل #جراحی براش وجود نداشت. از طرف دیگه هم احساس امنیت برای سید نمیکردم. میترسیدم بره بیمارستان و لو بره چون کاملا می شناختمش .
تا اینکه یه روز صبح بعدِ سوت آمار آقای #بهروز_غلامحسینی (#پرسنل_بهداری) گفت دکتر نمیدونم چه خبره تعداد زیادی جلو در بهداری صف کشیدن ؛ اومدم بیرون دیدم بله آقا بهروز درست میگه حدود ۲۰۰ نفر تو صف ایستادند ؛ او ادامه داد، آقا منصور اگه یادتون باشه وقتی #سوت_آمار صبح زده می شد بچهها مثل تیر به سمت دستشویی می دویدند، چون قریب به ۱۶ الی ۱۷ ساعت درهای آسایشگاه به روشون بسته بود و نیاز مبرم به دستشویی داشتند.
تا منو دیدند یکی گفت دکتر یه دست رو سَرَم بکش دیگری گفت دکتر یه دست رو سینه و چشمم بکش. تعجب کردم گفتم نکنه اول صبح دیوانه شدید یا اینکه منو مسخره میکنید!! یکی گفت نه به خدا ؛ نه دیونه شدیم ؛ نه تو را مسخره می کنیم سید عباس #شِفا پیدا کرده! ؛ من اصلا باورم نشد به خودم گفتم یه شکم پاره چطور ممکنه بدون عمل خوب بشه ؛ چون همهٔ پزشکان دنیا میگن که فلان مریضی با فلان #دارو خوب میشه یا با فلان عمل جراحی. اصلاً اعتقادی به این چیزها ندارند ؛
ادامه دارد .....
راوی #منصور_جدیدی
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#معنوی
🔹عنایت اهل بیت (ع)
...... ادامه از قبل
سید را صدا زدم اومد گفتم این حرفا چیه میزنی ؟ #شِفا یافتن چیه ؟ گفت دکتر جان من دیشب کلی اذیت شدم! من اصلاً باورم نمیشد شفا پیدا کرده باشه گفتم رو زمین دراز بکش هر دو دستت را زیر سرت بذار و بلند شو. چندبار این کار را انجام داد گفتم حالا بایست و چندبار بشین و بلند شو دیدم هر چی گفتم انجام داد و احساس درد نکرد؛ بعد رو زمین دراز کشید معاینش کردم دست رو آن قسمت پارگی شکم که می دونستم کجاست کشیدم اثری از آن پیدا نکردم سمت دیگه دست کشیدم دیدم نه هیچ آثاری از فتق وجود ندارد!!
بی اختیار نشستم کنار دیوار و هر چی که از #پزشکی می دونستم از یادم رفت ؛ و در حالی که یکی دو تا از پرسنل #درمانگاه_سالمندان (محل دیدار من با دکتر) هم شاهد صحبت دکتر بودن، اینجور صحبتش را ادامه داد، بعد #معاینه از سید پرسیدم خُب آقا سید عزیز دیشب چه اتفاقی براتون افتاد؟ بفرمائید..
او (سید عباس) گفت، دکتر حسین دیشب قبل از نماز صبح در عالم خواب دیدم درِ #بهداری باز شد و دو نفر وارد شدند. یکیشون که چفیه سبزی دور گردنش انداخته بود، ابتدا پیش شما اومد گفت دکتر حسین مواظب اسرا باش بعد اومد بالای سر من. در حالی که دراز کشیده بودم پرسید چته ؟ گفتم دلم درد میکنه دست مبارکش را رو دلم گذاشت گفتم میخوای چیکار کنی ؟ به این مضمون فرمود میخوام خوبت کنم من که اون آقا را نمیشناختم بهش گفتم من باید برم عمل کنم ؛ درهمان حال که دست مبارکش را روی پارگی شکمم کشید درد یهو قطع شد؛ خواستند تشریف ببرند از اون آقایی که همراش بود پرسیدم این آقا کیه؟ گفت نشناختیش؟ گفتم نه ؛ فرمود این آقا #اباعبدالله_الحسین (ع) است که مادرش دیروز سفارش شما را بهش نمود ؛😳😢😢
و چنین به سخنان دل نشین ادامه داد من #پزشک_بهداری اردوگاه بودم و خستگی درکارِ مداوای دوستان برام معنا و مفهومی نداشت چه قبلِ شِفا یافتن سید و چه بعدِ آن و در مدت ۸ سال اسارتم تعداد زیادی عمل جراحی ( در آوردن #ترکش از بدن همبندان در اردوگاه ) انجام دادم که الحمدلله همه با موفقیت انجام شد از جمله ترکشی که از شکم #مسعود_پرویز_حمیدی در آوردم ؛و با آن همه کمبود #وسایل_پزشکی و دارو، خوشبختانه برای هیچ کدام از همبندان آزاده مشکلی بوجود نیامد ؛ میدونی چرا منصور جان ؟ گفتم نه ؛
با چهره ای خندان گفت، آخه مرد حسابی من در اردوگاه #نمایندهٔ_امام_حسین( ع )بودم و مورد تایید آن حضرت
روحش شاد و یادش گرامی ، انشالله از #شفاعت امام حسین ع بهره مند گردد به ذکر #صلوات برمحمد و ال محمد
از زبان #سید_عباس_خرمی و مرحوم #دکتر_حسین
راوی #منصور_جدیدی
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan