#مقاومتی
🔹ارتشی، بسیجی، یه لشکر الهی (۴)
پس از یک هفته بچه ها دیگر تاب و تحمل را از دست داده بودند، درهای آسایشگاهها را شکستند و بیرون آمدند.
جنب و جوش به #اردوگاه برگشته بود سرویس بهداشتی، حمام، #رخت_شویی و ...
اما هنوز از #غذا و خوراکی خبری نبود.
سربازان عراقی که از این #شورش دسته جمعی، ترسان از محوطه اردوگاه خارج و به مقرشان پناه برده بودند، نگهبانهای روی پشت بام و خارج از اردوگاه را چند برابر کردند.
شب به یاد ماندنی سردی بود. درهای آسایشگاهها تا صبح باز، اردوگاه در دست بچههای خودی و شیفت های نوبتی بچه ها برای نگهبانی در برابر #هجوم ناگهانی عراقیها.
#علی_جوزدانی را دیدم با پتو برای خودش بالاپوشی گرم درست کرده بود و به نگهبانهای آسایشگاهها سرکشی میکرد.
عصر فردای آن روز وقتی زندگی در #گرسنگی و #بیرمقی در جریان بود، ناگهان در اصلی اردوگاه باز شد و تعداد زیادی از سربازان عراقی با #چوب و #چماق و #کابل و میله و نبشی آهنی و... ، با فریاد و نعره کشان به داخل اردوگاه حمله ور شدند.
هر کس از طرفی فرار میکرد ولی تقریباً هیچکس از زیر #ضربات آنها نه...😭
خیلی از بچهها #مجروح و #ضرب_دیده، چند نفر با چشم از حدقه درآمده و حتی دو نفر شهید شدند.
بعد از #سرکوب بچهها و جمع کردن همه در یک گوشه اردوگاه، #فرماندهان ارشد و مسئولین #اسرا از #بغداد، وارد اردوگاه شدند.
با دستور افسر ارشد عراقی، بالاخره #ارتشیها و #بسیجیها از یکدیگر جدا و در همین حال ماشینهای غذا، نان و چلو و مرغ مفصل هم وارد اردوگاه شد😊
پایان ماجرا... (آخرین قسمت)
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan