#مقاومتی
🔹#چهار_برادر در #اسارت
آنها ۴ برادر غیر نظامی اهل #کرمانشاه بودند که همگی اول جنگ و در تاریخهای متفاوت #اسیر شده بودند. برادران_آقایی را میگم.
اولین روزهای جنگ یعنی دوم مهر ماه سال ۵۹، اکبر و جعفر با همدیگر اسیر و پس از یکهفته بازجویی و شکنجه، آنها را آوردند به زندان فیضلیه، اطراف بغداد.
من در همون زندان با آنها آشنا شدم.
آن دو از اسارت برادر دیگرشان، باقر هم خبر داشتند ولی از اسارت یحیی، برادر چهارم خبر نداشتند.
پنج ماه تمام، با اعمال شاقه در آن زندان بودیم. یادم می آید اولین تاتر اسارت را با امکانات بسیار محدود در همان زندان مرحوم جعفر، نوشته و اجرا کردند.
بالاخره ما را از زندان به ایستگاه راه آهن و سپس به شهر #موصل منتقل کردند.
در ایستگاه راه آهن یک سالن مخصوصی بود برای نگهداری موقت اسرا، که مطالب و #یادگاری اسرای قبلی روی دیوارهای آن نوشته شده بود. در بین مطالب، دومطلب قابل توجه بود.
اول اسیری با ذغال نوشته بود
"یریدون لیطفئو نورالله بافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون"
این آیه در آن ظلمت کده اسارت پرتو افشانی می کرد و بسیار امید بخش بود.
یاداشت دوم، نوشته یحیی آقایی بود که خبر از اسارت خود داده بود. یادم نیست اکبر بود یا مرحوم جعفر، گفت علی آقا برادر دیگر ما یحیی هم اسیر شده، حالا شدیم چهار برادر در اسارت.
به موصل یک آمدیم، باقر را قبل از ما آورده بودند #اردوگاه_موصل_یک.
و بعد مدتی با تقاضا از #صلیب_سرخ یحیی را نیز از #اردوگاه_رمادیه به اردوگاه ما آوردند.
حالا #چهار_برادر دورهم جمع شدند و همه ده سال اسارت را با هم بودیم مدت کمی هم در یک آسایشگاه بودیم و تقریبا هر روز همدیگر را می دیدیم ولی ما و دیگران فقط به فکر شرایط خودمان بودیم و هیچ وقت متوجه نشدیم که این آقایان از این که شاهد اسارت عزیزان خود هستند چقدر معذب بودند. و این یک طرف قصه بود از طرف دیگر پدر و مادر این عزیزان بودند که با تجاوز بعثی ها خانه و زندگی خود را از دست داده و بعنوان آواره جنگی در کرمانشاه سکنی گزیده بودند.
نامه ها توسط #صلیب_سرخ بین اسرا و خانو اده ها رفت و آمد داشت. از بین آنها فقط آقا جعفر، متاهل بود و یک دختر داشت و عکس های این دختر کوچولو، باعث آرامش #چهار_برادر بود. در نامه ها فقط خبرهای خوش را می نوشتند.
اما در غیبت #برادان_آقایی در تاریخ ۲۰ اسفند سال شصت سه، هواپیماهای جنگی عراق #کرمانشاه را بمباران، و پدر بزرگوار این عزیزان شهید محمد آقایی در این بمباران #شهید می شود، و از این به بعد مادر به تنهایی بار سنگین زندگی و فراق فرزندان را بدوش کشید.
در ۲۶ مرداد سال شصت نه، با همدیگر #آزاد شدیم ولی هنوز برادران آقائی از شهادت پدر خبر ندارند.
در #مرز_خسروی همشهریان، خبر شهادت پدر را به آنها می دهند و آنها ایام قرنطینه را با داغ پدر سپری کردند
واز طرف دیگر به مادر خبر دادند که عزیزانت آزاد شده و بزودی به دیدار شما، خواهند آمد.
متاسفانه قلب مادر طاقت نیاورده و با شنیدن خبر آزادی عزیزانش، دچار عارضه ایست قلبی و وقتی برادران به خانه می رسند دیگر مادر هم عروج کرده بود.
روح پدران و مادران رنج هجران عزیزان کشیده، شاد.
#علی_علیدوست (قزوینی)
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
@Ganjineh_Esarat
✍روایت خاطرات
@Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan
#آزادی
🔹 خداحافظی با اردوگاه
بعد از طی تشریفات اداری از طرف #صلیب_سرخ برای سوال از هر اسیر برای #پناهندگی_به_عراق، یا کشور ثالث، و یا #بازگشت_به_ایران با ابطال #کارت_اسارت، تعداد هزار نفر (اولین گروه) را از اردوگاه ما انتخاب کردند.
حالا جمعیت ۱۸۰۰ نفری اردوگاه دو دسته شده بودند. تعدادی پشت #درهای_بسته آسایشگاهها نظارهگر محوطه اردوگاه و هزار نفر، آزاد در محوطه اردوگاه. ولی همه مضطرب و نگران از چگونگی و واقعیت ماجرا.
بعضاً بین #دو_برادر یا دو دوست سالهای متمادی #اسارت جدایی افتاده بود و هر کدام نگران سرنوشت آن دیگری.
خیلی طول نکشید، با آمدن اتوبوسها ما را برای اولین بار با چشمها و دستانی باز، از اردوگاه خارج و سوار بر اتوبوسها کردند.
برای اولین و آخرین مرتبه، میتوانستیم فضای خارجی اردوگاه و #حلقههای_حفاظتی و انبوه کلافهای #سیم_خاردار را به خوبی مشاهده کنیم.
صبح روز بعد پس از طی مسیر از بین شهرها و روستاهای عراقی به #مرز_خسروی رسیدیم. از قبل چادرهایی برای اسکان موقت ما تدارک دیده بودند، ولی همه چیز برای ما #غیر_مترقبه و #غیر_قابل_اعتماد بود.
وسعت دید ما به طرف ایران با یک #خاکریز محدود شده بود ولی همچنان شاهد رفت و آمد خودروهای صلیب سرخ و خودروهایی با نوشته UN بر روی آنها، از بریدگی خاکریز به طرف ایران بودیم.
بالاخره ساعات انتظار به پایان رسید. مسئولین و سربازان عراقی بدرقه کنان، حرکت ستون اسرا که به طرف #مرز_ایران در حرکت بود، را مشایعت میکردند.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروههای ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..
❓سوالات و پیشنهادات
@Ganjineh_Esarat
✍روایت خاطرات
@Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
@khaterate_azadegan
🔹گروه جهادی سیدالاحرار
آزادگانی که بیش از سه دهه از بازگشت آنها به وطن می گذرد و هر کدام در گوشه ای از این دیار زندگی می کنند وقتی پای ارزشهای دوران #اسارت در میان باشد با یک اشاره کنار هم قرار می گیرند تا مثل همیشه سازنده باشند.
#گروه_جهادی_سیدالاحرار متشکل از 170 #آزاده_سرافراز میهن عزیزمان پس از زلزله #کرمانشاه در سال 97 برای کمک به #زلزله زدگان این استان تاسیس شد و بذر خدمتی که آن سالها کاشته شد امروز تبدیل به نهال تنومندی شده که عطر شکوفه های خدمتش همه جا پیچیده است.
#آزادگان عزیز این گروه عمدتا کسانی هستند که مدت اسارت زیادی را در کارنامه #ایثارگری خود دارند و همین مودت و محبت بین آنها مهمترین انگیزه اجتماع آنها در این گروه جهادی بوده است. این گروه جهادی وابسته به هیچ سازمان و نهاد دولتی وغیر دولتی نبوده و هزینه های آن بصورت کامل از محل خودیاری اعضا تامین و پرداخت می شود و در هر امر خیر پیشگام و پیشقدم هستند.
حضور در مناطق محروم برخی استانها همانند #سیستان_و_بلوچستان و #خوزستان و بنا به مورد کمک به نیازمندان سایر استانها بخشی از فعالیت این گروه از زمان تاسیس بوده است.
گروه جهادی سیدالاحرار در ایام خاصی همچون #اربعین در نقش « #موکب_سیدالاحرار» نیز ظاهر شده و با استقرار در مناطقی همچون #تنگه_مرصاد و #مرز_خسروی از زائرین عزیز استقبال نموده و خدماتی را به آنها داشته است.
در روزهای منتهی به ولادت #مولی_الموحدین #علی علیه_السلام #صحن_کوثر #حرم_مطهر_رضوی میعادگاه این شیفتگان خدمت بود و زائرین عزیزی که در این صحن حضور داشتند عطر و طعم چای این عزیزان را چشیدند.
با آرزوی موفقیت برای این عزیزان
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan