eitaa logo
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
690 دنبال‌کننده
586 عکس
334 ویدیو
106 فایل
دل آدمي بزرگتر از اين زندگيست و اين راز تنهايي اوست... یاد مربی موحد، مجاهد، سردار جبهه تربیت و سازندگی، فقیه صاحب مکتب تربیتی، صفای اهل صفا، سالک خالص، ستاره آسمان گمنامی، سمبل اندیشه‌های ناب، بی‌تاب بوتراب و تطهیر شده با جاری قرآن...
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مجید حیدری نیک
را نشدني مي‌دانسته‌اند و هميشه كوشيده‌اند رابطه‌هايي را ولو در جهان سوم تكيه‌گاه خود قرار بدهند. در حالي‎كه امام اين تكيه‌گاه را مي‌خواهد در خود ملت و با درك تنهايي و ضرورت حادثه و عشق به اسلام فراهم كند و اين سه عامل همان‌هايي هستند كه من در اول «مسئوليت و سازندگي» از آن حرف زده‌ام.» «همين است كه در چنين چهارچوبي ضعف‌ها را انحراف نمي‌شناسيم و كار خودمان را تكميل مي‌دانيم... و دفاع از اين همه را نه براي وجاهت خودمان، كه براي استحكام مي‌خواهيم و اين است كه در برابر آن‎هايي كه كسي در برابرشان نيست، ايستاده‌ايم و آن‎ها را كه از پاي مي‌افتند و خسته مي‌شوند، برپا مي‌داريم... و آبرو و خون خود را هم اگرچه از دست بدهيم، به‎دست آورده مي‌دانيم.»
هدایت شده از مجید حیدری نیک
او در برخوردهای سیاسی‌اش هم به‎دنبال سازندگی بود و می‌گفت فرق است بین کسی که می‌پرسد نظر شما درباره امام و انقلاب چیست و کسی که حکم می‌دهد نظر تو درباره امام و انقلاب چنین است. جواب اول را چون سؤال پرسیده بود می‌داد، اما در برابر دومی سکوت می‌کرد و دفاعی هم نمی‌کرد تا او بفهمد نباید قبل از تحقیق حکم داد و باید اول پرسید و تحقیق کرد و او را به سؤال می‌رساند و مسیرش را تصحیح می‌کرد و اگر در برابر قاضی قرار می‌گرفت، رسم قضاوتش را با مبنای اسلامی تصحیح می‌کرد. معتقد بود این مدیحه‌سرایی‌ها که امروز مد شده و نه امام را خوش می‌آید و نه خدا را، ما را از آن برکنار مي‌بینید. این را نزدیکان امام می‌دانستند و بعدها که امام در میان جمع آن‌چنان محکم با مدح فخرالدین حجازی از خودش برخورد کرد، همه دریافتند که امام تا چه حد از این مدح‌ها بیزار است. او در تمام برخوردهایش بحث تکلیف برایش مطرح بود، نه شخص خودش. وقتی روزی به او گفتند که فلانی که شما را بسیار متهم کرد و آزار داد، تق کارش درآمده و معلوم شده که چنین است، چنان عمیقا غصه‌دار شد و اشکش جاری كه می‌گفت: «من خوشحال نشدم که اگر می‌شدم نشانه نفسانیت و شرک من بود.» و می‌گفت که در تمام سال‌ها در جوار حرم رضوی دعاگوی متهم‌کنندگانش بوده تا راه خویش را بیابند. سال‌هایی گذشت تا موج سنگین تهمت‌ها فروکش کند و شیخ همچنان به سازندگی مشغول بود و کسانی که داور پرونده گشوده شده صفایی بودند، وقتی او را مبرا از تهمت‌ها دیدند به سکوت اکتفا کردند و اگر در گوشه و ‌کنار کسی از آن‌ها می‌پرسید، می‌گفتند که ایشان آدم خوبی است و وقتی می‌پرسیدند پس چرا بیانیه نمی‌دهيد و جبران گذشته نمی‌کنید، می‌گفتند احتیاط می‌کنیم و به قول شیخ نمی‌دانستند که گاهی احتیاط در ترک احتیاط است و... اما شیخ در همان دوره هجوم که به انقلابی نبودن هم متهم بود، قدم‌های بزرگی برای انقلاب برداشت. «اين كه من براي انقلاب چه كرده‌ام و يا پيش از انقلاب چه كرده‌ام، داستانش بماند، كه مثل ويولون زدن آن رند است كه صبح صدايش در‌مي‌آيد... ولي كسي كه اين سؤال را مي‌كند بايد اين را مشخص كند كه انقلاب چه كارها دارد. و آن‎چه كه من نوشته‌ام و كرده‌ام چه رابطه‌اي با اين كارها داشته است...» «همان‎طور كه در ميان اين نوشته‌ها آمد، هر حركتي به زمينه‌اي در شور و احساس مردم نياز دارد و اين‎جاست كه بايد تلقي مردم از خودشان عوض شود تا بتوانند اسلام و حكومت اسلامي را تحمل كنند... و همچنين به نفراتي نياز دارد كه اين‎بار را به دوش بگيرند تا سر حد ايثار كار كنند و مزد و سپاس نخواهند و بدهكار هم باشند.» «اما اين‎كه من بروم تظاهرات يا فشنگ پر كنم، گرچه برايم راحت است، ولي كار مطلوب من نيست. كسي كه مي‌تواند طبابت كند و يا طبيب بسازد، به تزريقاتش اكتفا نمي‌كنند. كار تو كار گُنده نيست، كار مانده است و كارهاي مانده همان كارهاي اصولي هستند. اين كارهاي عادي مشتري زيادي هم دارد.»
هدایت شده از مجید حیدری نیک
پس از تهمت‌ها هزاران سنگ کوچک و بزرگی که دشمنان خارجی انقلاب بر سر راه انقلاب انداختند، یکی‌اش تحمیل جنگی خانمان‌سوز بود كه انقلاب را با چالش‌های اساسی در زمینه‌های مختلف روبه‎رو کرد؛ چنان‌كه سختی‌های مسیر برخی ضعف‌ها را آشکار ساخت و کاستی‌هایی در مسیر انقلاب نمایان شد؛ ضعف‌هایی که عده‌ای را به توجیه کشاند و سعی کردند هرچه را که کوچکترین ضعفی را نشان می‌دهد، بپوشانند و برخی که از قبل منتظر چنین فرصتی بودند، ضعف ‌را در بوق کردند تا انقلاب را تضعیف کنند و انتقام محرومیت‌هایی که خود عاملش بودند را از انقلاب بگیرند و آن‌ها می‌پنداشتند که شیخ هم منتظر چنین فرصتی بوده است تا خویش را به قیمت تضعیف انقلاب اثبات کند. شیخ اما جمله‌ای محوری داشت که از بس گفته بود دیگر به قول خودش ضرب‌المثل شده است: «در برابر ضعف‌ها و مشکلات توجیه حماقت است، تضعیف جنایت است و تکمیل رسالت ما است.» در جواب نامه‌ای که نهضت آزادی به امام نوشته بود و نسخه‌ای از آن را برای استاد صفایی هم فرستاده بود، نوشت: «مادام كه حكومتى از اهدافش چشم نپوشيده و تخفيف نداده، حتى در زير فشارهاى سياسى و دخالت‏هاى جاسوسى و نظامى و تحميل جنگ و صلح قد خم نكرده و به جايى وابسته نشده، مادام كه اهداف دست نخورده‏اند، بايد با حكومت همراه بود، حتى اگر تو را كنار گذارده باشد. بايد در كنار مشغول بود و نياز ميان‏دارها را تأمين كرد. اگر حكومتى از هدف چشم نپوشيد بايد تمامى نارسايى‏هايش را به دوش كشيد و بدون توقع دست به كار شد و عذر اين‎كه نمى‏گذارند، نياورد؛ كه براى كارگرِ بدونِ چشم‎داشت هميشه ميدان كار هست و ما تجربه‏ها كرده‏ايم.» در این دوره شیخ بر همین اساس عمل کرد و دنبال تکمیل و رفع ضعف‌ها بود و البته نقد ضعف‌ها و نه توجیه آن‌ها و مطرح کردن حق و کوبیدن باطل مقدمه این رسالت بود، البته برای آن هم معیاری داشت: «باید باطل را آن‎گونه بكوبى كه حق تقويت شود و باطل ديگر تغذيه نكند و حق را آن‎گونه مطرح كنى كه باطل‏ها سر بر ندارند و خوراك مطبوعاتى و تبليغاتى براى خود جمع نكنند و بر آتش دل تو، كباب عروسى شيطان را باد نزنند.» در این دوره شیخ حتی تهمت‌هایی را که پیش‌تر به او زده بودند به کمک انقلاب آورد. حجم عظیم تهمت‌ها و فشارها برای هیچ‎کس شکی باقی نگذاشته بود که او از نمد انقلاب کلاهی ندارد و شیخ همین را دستاویزی برای شنیدن بی‌حب و بغض حرف‌هایش قرار داد؛ آن‌جا که در نقد نامه‌ای که نهضت آزادی به امام نوشته می‌گوید: «حرف‏هايى هست كه از زبان من كه در اين نمد كلاهى ندارم بهتر جذب و يا لااقل شنيده مى‏شود؛ چون نه شأنى دارم و نه وابسته و ضعيف هستم كه به‎خاطر عزت و وجاهت به تظاهر و ريا و يا تقيه و مماشات روى بياورم.»
هدایت شده از مجید حیدری نیک
حرف آخر صفایی در قالب دسته‌بندی‌های سیاسی رایج هیچ دوره‌ای نمی‌گنجید. صفایی راه سومی بود که بسیاری آرزو دارند چنین جریانی شکل بگیرد؛ بسیاری از کسانی که نمی‌خواهند حرف‌های‎شان در جبهه‌ای خاص تعبیر شود؛ کسانی که دلبسته اسلام و انقلابند و البته توجیه‌گر ضعف‌ها نبوده و تضعیف‌کننده انقلاب هم نیستند؛ آن‌ها پی رسالت تکمیل هستند؛ اگر نقد می‌کنند یا ضعف‌ها را می‌گویند، دل‌شان برای تکمیل و رفع نقایص می‌سوزد و حرف‌شان برای تضعیف نیست. این جریان می‌تواند تا سال‌ها بقای انقلاب را تضمین کند و صفایی بهترین الگو برای این جریان می‌تواند باشد. جریانی‎که به‎دنبال جذب حداکثری و دفع حداقلی است. صفایی در برخورد با گروه‌هایی هم که در مشی سیاسی با آن‌ها اختلاف داشت، به‎دنبال سازندگی بود. شاید هیچ‌کس مشی سیاسی و اجتماعی نهضت آزادی را همچون استاد صفایی ریشه‌ای نقد نکرده باشد. شیخ عمیق و به تعبیری کوبنده اندیشه‌های نهضت آزادی را نقد می‌کند، اما تصریح می‌کند به دیانت و خیرخواهی بازرگان اعتقاد دارد و تشریح می‌کند که هدفش کوبیدن نهضت نبوده است. «مطرح شدن موازين و اصول و ديدگاه‏هاى من با تمام حرف‏ها و حديث‏ها مى‏تواند براى جريان فكرى و تشكيلات نهضت آزادى دريچه‏اى تازه به سوى مسائل باشد. و در تحليل‏هاى جديدى از آزادى و انقلاب و جمهورى و حكومت اسلامى و شورا و استبداد و قاطعيت و درگيرى با تيپ‏ها و گروه‏ها و گروهك‏ها و كشورها و قدرت‏ها و داستان صلح و جنگ و دستاويز رحمت و رأفت و سلم و يا خشونت و جدال و بغض، حرفى تازه به همراه بياورد و اى بسا كه باعث پيوند و انسجام پراكندگى‏ها و ناهماهنگى‏ها باشد؛ چون آن‎ها كه از بند نام و ننگ گذشته‏اند اين دستور آخر سوره آل عمران را فراموش نمى‏كنند: «يا ايها‎الذين آمنوا اصبرا صابروا و رابطوا. آن‎جا كه يك دسته هستند، اصبروا و آن‎جا كه دسته‏ها شكل مى‏گيرند، صابروا و در نهايت پيوند و مرابطه و از داخل هماهنگ ساختن و رابطه برقرار كردن دستور كسانى است كه تقوا و فلاح و رويش مى‏خواهند.» عبدالعلی بازرگان بعدها با دیدار شیخ به صداقتش ایمان می‌آورد و از علاقه‌مندان شیخ می‌شود
هدایت شده از مرتضی دانشمند
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات من از آقای صفائی خاطره ۱۳ حکومتِ شیطان(بررسی نثر معاصر عربی) چند تا از خاطراتی که بنده از استاد دارم مرتبط با مساله زبان، زبان‌شناسی، هنر و از جمله ادبیات معاصر عرب است. چند بار پیش آمد که مطالبی را مثلا به عنوان مقاله می‌نوشتم و برای نظرخواهی نزد استاد می‌بردم. یک بار مقاله‌ای را درباره تحول در حوزه به عربی نوشتم و به شیخ نشان دادم. مقاله پنج شش صفحه بود و این‌گونه آغاز می‌شد‌: ما مِن احد جاء الی الحوزه العلمیه و رای الاوضاع الحاکمه علیها الا تاسف تاسفا شدیدا... شیخ نوشته را تا آخر خواند و نقطه‌نظرهایی را بیان کرد. آن روز کتابی از "مصطفی محمود"؛ نویسنده مصری که عمری را شُیوعی(مارکسیت)زیسته و سپس مسلمان شده بود با عنوان "الشیطان یحکم"(حکومت شیطان) در دست من بود. شیخ آن را گرفت و صفحه‌ای از آن را به من نشان داد که این چنین آغاز می‌شد؛ تَتَباری اجهزه الاذاعه و التلفزیون علی شیئ واحد و هو سرقه الوقت... دستگاه‌های رادیو و تلویزیون با هدفی واحد- ربودن زمان از مخاطبان- بر یکدیگر پیشی می گیرند... دقیقا همان بلایی که هم اکنون فضای مجازی بر سر مخاطبان می‌آورند. شیخ پس از خواندن پاراگراف آغازین گفتند: ببین چگونه با ضربه آغاز می شود. یادم هست همیشه ایشان لحظه‌ای پس از یادآوری یا بیان نکته‌ یا طرح پرسشی از مخاطب، با نگاهی کنجکاو و مهربان از پشت عینک،‌ تثبیت آن مطلب را تاکید می کردند چنان که گویی پس از زبان،‌ادامه مباحثه با نگاه پی‌گیری می‌شد. بنده پس از اظهار نظر ایشان و مرور بیشتر بر نثر معاصر عربی احساس کردم نثر بنده در مقاله تحول در حوزه بیشتر متاثر از نثر کتاب‌های درسی حوزه همچون مکاسب شیخ انصاری(ره) و مانند آن است. یک بار دیگر که نزد ایشان سخن از ادبیات عرب بود کتاب "تاریخ الادب العربی" از جرجی زیدان را معرفی و توصیه به خواندن کردند که به بررسی نظم و نثر عربی از زمان جاهلی تا پس از اسلام و عصر اموی و عباسی می‌پردازد. یکی از ابعادی که در کارنامه علمی- ادبی استاد جای کار دارد نظریه پردازی و نقطه‌نظرهای ایشان در باره هنر، ادبیات و مباحث زیبایی شناختی است. بررسی این بُعد از کارنامه استاد از چند جهت می‌تواند دارای اهمیت باشد. یکی از آنها در استناد سخن یا کلام به معصوم است که اگر کسی بخواهد متنی را به معصوم نسبت دهد یا نفی‌کند و مجعول بداند یکی از شیوه‌ها بررسی سبک سخن معصوم‌‌(ع) و مقایسه آن با سبک‌های دیگر است. شیخ یکی از عواملی را که در سبک اثر و نثر نویسنده دخیل می‌داند شرایط سیاسی- اجتماعی آن دوره است. یادم هست در یکی از درس‌های ایشان که مروری کلی بر علم معانی بیان داشتند به کلمه "مُستَشزِرات" اشاره می‌کردند که به عنوان شاهد مثال برای تنافر حروف در کتاب‌های بیانی از آن یاد می‌شود. غدائره مستشزرات الی العُلی در آن کتاب‌ها گفته شده که این کلمه به معنی مرتفعات است. یعنی گیسوان او به سمت بالا رفته است. شیخ می گفتند(و شاید در بعضی از کتابهایشان به آن اشاره کرده‌اند) که این کافی نیست که بگوییم: در این بیت این کلمه تنافر دارد بلکه باید بدانیم چه عاملی باعث شده با این که کلمه مرتفعات در دسترس شاعر بوده از کلمه مستشزرات استفاده کند. یکی از ویژگی‌های ادبی هنری شیخ ریزبینی و موشکافی واژگانی کلمات و واژگان قرآن است. این دقت نظر به همان اندازه که قابل تقدیر و تامل است قابل بازکاوی و بازنگری است. به عنوان مثال ایشان در توضیح واژگانی کلمه "فی" در آیه شریفه لاصلبنکم فی جذوع النخل که از تهدید فرعون سخن می‌گوید، سخن عالمان نحوی که "فی" را به معنی علی گرفته‌اند نقل کرده و می افزایند چرا قرآن از خود واژه علی استفاده نکرده بلکه فی را به معنای علی به کار برده است. این نشان از سیاست پنهان و پشت پرده فرعون دارد چنان که گویی گفته باشد من شما را لابه‌‌لای شاخه‌های نخل به صلیب می‌کشم. در جای دیگری ظاهرا در "وارثان عاشورا" ایشان روایتی را با استفاده از همین سبک و سیاق بررسی می‌کنند. حکایت همچنان باقی مرتضی دانشمند
هدایت شده از سید. م
🖋 استاد علی صفایی حائری نباشیم از آن‌هایی که دست های پر دیگران آن‌ها را از رسول و قائدشان دلگیر کرده باشد و شترهای بی حساب به خاطر تألیف قلب تازه مسلمان‌ها، باعث کفر انصار گشته باشد. 📚 درس‌هایی از انقلاب/قیام/ص ۱۳ 🌿 @einsad
هدایت شده از مهدوی
حاج آقا عزیزالله حیدری ✴️💟 استاد صفایی روزی در اثر سیره رسیدگی اش به افراد و اهتمامش به حل مشکلات دیگران، دچار قرض شدیدی شد. ✴️💟 به منزلشان که رفتیم، قدری در فکر بود. سپس برخاست و رفت. ✴️💟 بعضی از دوستان گفتند: استاد گفته اند: اگر خیلی مستأصل شدم، خانه را می فروشم. ✴️💟 در همین موقع یکی از دوستان که معمولاً خودش کمک می گرفت، وارد شد. ✴️💟 وقتی پرس و جو کرد و مشکل حاج شیخ را شنید، گفت: من پولی دارم و حالا به آن نیاز ندارم. ✴️💟 استاد بعد از ساعتی برگشت و خبر گشایش داده شد. ✴️💟 یکی از بچه‌ها پرسید: کجا رفتید؟ ✴️💟 پاسخ داد: حرم حضرت معصومه سلام الله علیها ✴️💟 پرسیدند: برای گشایش در قرضتان؟ ✴️💟 حاج شیخ جواب داد: نه! برای این مسأله در مسیر، سر قبر مادرم رفتم. ✴️💟 من این مسائل کوچک را از اهل بیت علیهم السلام نمی خواهم. ✴️💟 از آنها باید خودشان را خواست. 📚📚 مشهور آسمان ص ۸۵ 💐 میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر و روز زن مبارک باد. 🆔 @cheshmeyejarie
هدایت شده از چشمه جاری
✴️✅ یک آقایی تعریف کرد که یک بار شهید محسن حق بین نزد استاد صفایی آمده و گفته بود:چگونه است که وقتی نزد دیگران هستیم، از ما تعریف می کنند و به به و چه چه می گویند! ✴️✅ اما وقتی که نزد شما می آییم، خود را بدهکار هم می بینیم و کوله باری از گناه بر دوش خود احساس می کنیم؟ ✴️✅ استاد فرمود: گاهی می خواهی ماشین را بفروشی در اینجا پیوسته تعریف می کنی که تازه رنگ زده ام. فلان قطعه اش را عوض,کرده ام و ... ولی وقتی می خواهی سفر کنی، از عیب احتمالی هم نمی گذری. ✴️✅ در تعبیر دیگر می گفت: گاهی می خواهی پیش دکتر بروی، آن وقت مرض های احتمالی را هم می گویی؛ چرا که قصد تو درمان است ✴️✅ ما نمی خواهیم خودنمایی و خودفروشی کنیم، تعریف و تمجید با مقصد تربیت و خودسازی، هماهنگ نیست. 📚 مشهور آسمان ص ۴۷ 🆔 @cheshmeyejarie
✅ فرازی از نامۀ اول نامه های بلوغ: بينش‏ ها و گرايش ‏ها 🔸 پسرم محمّد! تو در اين زمانه و در اين سرزمين- اين زمانۀ تاريك و اين زمين شلوغ- اگر بخواهى كه كف حادثه ‏ها نشوى و حادثه ‏ساز باشى، بايد بيّنات، كتاب و ميزان را داشته باشى و با اين سه وسيله، در تمامى جريان‏ هاى فكرى و سياسى و اجتماعى، در برابر فريب ‏ها و شيطان‏ ها، قائم و بر پا باشى، آن‏ هم قائم به قسط و بر روى ساقه ‏ها و ريشه ‏هاى محكم؛ كه در آيۀ «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه ...» «1» و آيۀ «وَلَقَد ارْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ»، «2» به آن اشاره رفته است. 🌿 بيّنات؛ يعنى آنچه خودش روشن است و روشن كنندۀ ديگرى هم هست. بيّنات، آن هدايتى است كه وضع تو و جهان را، رابطۀ تو و جهان را و مقصد تو و جهان را روشن مى‏ نمايد. 🌿 كتاب؛ يعنى دستورها، نوشته ‏ها، فريضه ‏ها و آداب و احكام، در اين حركت و در اين رابطه ‏ها. 🌿 ميزان؛ يعنى معيارى كه در انتخاب مقصد و انتخاب مكتب و در انتخاب عمل، تو را راهنما باشد و در هنگام تزاحم و درگيرى، تكاليف و فرايض و وضع تو را مشخص نمايد. 🔻 كسى كه اين سه اصل را داشته باشد، گرفتار برخوردهاى سازمانى و حزبى و يا مرشد و مراد نمى ‏شود؛ حتى با بصيرت ديگران، خودش را كور نمى‏ سازد؛ كه انسان از كارش، به اندازۀ بصيرتش بهره مى‏ برد. ◽️ اين نكته بسيار مهم است. اگر امروز هم برايت روشن نشد، سعى كن بعد آن را خوب بفهمى تا از رنج ‏هاى بسيار نجات يابى؛ كه در اين زمانۀ تاريك و در اين زمين شلوغ، آن‏ ها كه اين سه اصل را نفهميدند، اگر به لُبِ لباب هم روى بياورند، قشرى هستند؛ اين ‏ها، خود را تسليم بصيرت كسانى كردند كه اگر معصوم مى‏ بودند، باز به اين گونه رابطه راضى نمى‏ شدند و بيّنات و كتاب و ميزان را كنار نمى ‏گذاشتند. 🔸 اين ‏ها، براى راحتى انتخاب و سرعت عمل، به بهانۀ نجات از هلاكت، از چشم خود دست كشيدند و از بصيرت چشم پوشيدند. در حالى ‏كه ديد و فهم مراد و يا سازمان و يا حزب، نمى ‏تواند جايگزين ديد و بصيرت و فهم من باشد. اين درست است كه با اين تسليم و بيعت و واگذارى، كارها سامان مى‏ يابد و تو راحت مى‏ شوى، ولى سرعت و سامان كار، با صحّت و رفعت انسان، نبايد جاى عوض كنند. ______________________ (1)- فتح، 29 (2)- حديد، 25 📚 نامه های بلوغ ، استادصفایی ، صص 18_19
هدایت شده از عربزاده
بسم الله الرحمن الرحیم « الفقر فخری » اواخر یک شب بارانی از حرم به سمت خانه می‌رفتم. به دلم افتاد سری به شیخ بزنم، شاید رزقی در انتظارم باشد. دلتنگ و خسته و بی‌پول بودم. هر وقت به یأس و دلتنگی و بی‌پولی... مبتلا می‌شدم ،یک برخورد با شیخ کارساز بود. درب منزلش مثل همیشه باز بود. در کنج اطاق، حاج حسن را یافتم که با اضطرار و دلتنگی‌ای که به وضوح در چهره‌اش هویدا بود، از من استقبال کرد. به خاطر رنج‌ها و شکنجه‌هایی که در زمان شاه کشیده بود، بسیار کم طاقت و رنجور بود. مدتها بود که مهمان شیخ یا بهتر بگویم هم‌خانه شیخ بود. جوانی پرتلاطمی داشته و یک بازاری و مبارز تمام عیار که همه زندگیش را در راه خدا داده و هنگامه پیری همدم دوستان شده بود. از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی زاهد و حاج مقدس ... بود. کوله‌باری از تجربه و وجودش نعمتی بود برای دوستان. از من استقبال کرد و به کنایه و ظرافت، طالب متاعی بود؛ گزی، سوهانی و... . دل‌ضعفه، عارضۀ قدیمی‌اش بود. من که گرسنگی خودم فراموشم شده بود، بنای شوخی و مزاح گذاشتم. اما کارساز نبود و حاج حسن مثل همیشه نبود. صدای بَه بَه شیخ از اطاق کناری بلند شد: «حاجی ببین چه برایت آورده‌ام؛ شراب بهشتی!» با خودم گفتم حتما شربت سکنجبینی، آبلیمویی چیزی آورده، ولی گویا شیخ هم در خانه چیزی نداشت. یک لیوان آب خنک ولی با پشتوانه‌ای از محبت و عشق. حاجی به یکباره شکفته شد و شد همان حاج حسن قدیمی خودمان. گل خنده بر لبانش نقش بست و با همان یک لیوان آب آن چنان سرشاد شد که از سرور و شادی او من هم غم‌هایم را فراموش کردم. آری من هم رزق آن شبم را یافتم. «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّـهِ» آن شدّت حب و عشق به الله، تو را در مقام خدمت به خلق او اینچنین تأثیرگذار می‌کند. گفتم از فقر و نداری خسته شده‌ام. انگیزه‌ام جهت ادامه درس و بحث کم شده. نگاه عمیقی کرد و گفت: می‌دانی در اطراف خانۀ خدا انبیاء و اولیائی مدفونند که از گرسنگی مرده‌اند؟! نهایتاً در راه خدا و دوست از گرسنگی می‌میریم. بالاتر از این که نیست. هرچند که به این حد نمی‌رسیم. تو به تکلیفت عمل کن، خدا عهده‌دار امورت می‌شود. ما بی‌صاحب نیستیم....
هدایت شده از یک دوست
با سلام بیست و نهم اسفند ماه نود بود. عید نوروز در پیش و نیاز مبرمی به ماشین داشتم. با ابراهیم تماس گرفتم. بنگاه ماشین داشت. گفتم یک ماشین خوب میخواهم اما پول درست و درمانی ندارم. خندید. گفت: فقط یک پراید صفر دارم. پراید نه میلیون بود و من چهار تومان بیشتر نداشتم. گفتم: پس خدا حافظ. گفت: بیا همین را ببر. این هم باشد دشت آخر سال ما از یک سید. گفتم: ولی پنج میلیون کم دارم. گفت: بیا ببر، به نام نمیکنم. بهار دستت باشد، اگر توانستی باقی اش را جور کنی که چه بهتر، نتوانستی خودم برش میدارم. ساعت یازده شب سوییچ را داد دستم و کرکره را کشید پایین. بعد از چهار پنج ماه که ماشین را دواندم، را بردم و گفتم: خدا پدرت را رحمت کند. همه جوره به ما حال دادی. گفت: باقی تابستان نمیخواهی دستت باشد؟ گفتم: نه، به پولش بیشتر احتیاج دارم. اگر یک میلیون کم میکرد منصفانه بود. پانصد هزار از پولم کم کرد و سه و نیم برگرداند. ماشین را ناچار شده بود بدون سود بفروشد. بعد هم گفت: هر وقت خواستی بیا خودم در خدمتم. ما بیش از اینها به اجدادتان بدهکاریم. با خنده گفتم: مشتری مثل خودم اگر میخواهی برایت بفرستم. با لحنی طنزالود گفت: گفتم به جدت بدهکارم. جد آنهایی که میخواهی بفرستی معلوم نیست به ما بدهکار نباشند. بفرستی طلبهای دیگرم را هم ازشان وصول میکنم. و خندید. خداوند ابراهیم، پدر و برادر شهیدش را با اولیا و ابرار محشور کند. الهم انا لا نعلم منه الا خیرا