eitaa logo
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
637 دنبال‌کننده
548 عکس
320 ویدیو
98 فایل
دل آدمي بزرگتر از اين زندگيست و اين راز تنهايي اوست... یاد مربی موحد، مجاهد، سردار جبهه تربیت و سازندگی، فقیه صاحب مکتب تربیتی، صفای اهل صفا، سالک خالص، ستاره آسمان گمنامی، سمبل اندیشه‌های ناب، بی‌تاب بوتراب و تطهیر شده با جاری قرآن...
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گرافکر
💢کارکرد ولایت! 🔹آنها که ولایت را قبول کردند، آنهایی هستند که یافتند ماشین پیچیده‌ی وجود آنها را امام و ولی بهتر از خود آنها رهبری می‌کند و در این راه شلوغ هستی که اعمال و افکار انسان غوغایی بپا کرده، او بهتر انسان را به مقصد می‌رساند و نجات می‌دهد. 📚کتاب غدیر، صفحه ۲۰ | 🌿 @GeraFekr
هدایت شده از گرافکر
☑️ از عرفات تا اربعین 🖌 یادداشتی به قلم استاد آنان که در عرفه «خود» را شناختند و در قربان خود را ذبح کردند و وضوی عشق ساختند و از چهار بت بزرگ عالم: • نفس • و دنیا • و شیطان • و خلق، آزاد شدند و رها گشتند، توانستند در «غدیر»، ولایت علی را گردن نهند و در جبهه حق بنشیند و در برابر باطل بایستند و با حسین(ع) فرزند علی و سبط پیامبر همراه شوند و در «عاشورا» با شهادت حسین(ع) به شهود برسند و عروج پیدا کنند و از سقف کوتاه آسمان دنیا عبور کنند و همه هستی را زیر پای خود ببینند و در «اربعین» با طی چهل منزل خالص شوند و به حضور حسین(ع) شرفیاب گردند. و این یک حقیقت است که تا از «غیر حق» آزاد نشوی و از اسارت بت‌ها رها نگردی، نمی‌توانی در حِصن ولایت علی داخل شوی و با اهداف بلند حسین(ع) هم نوا گردی؛ اهدافی بالاتر از «تکامل» و «رفاه» و بالاتر از «عدالت» و «آزادی» که در زیارت اربعین به این اهداف اشاره می‌شود: بَذَلَ مُحجَتَه فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ‏ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ، وَ الْعَمَى وَ الشَّكِّ وَ الِارْتِيَابِ، إِلَى بَابِ الْهُدَى وَ الرَّشَادِ: حسین(ع) خون خالص قلبش را و تمام وجودش را در خدا و در صراط و عبودیت او به خدمت گرفت تا در انسانها انقلاب ایجاد کند و «آنها را از ظلمت به نور خارج کند»: -- مِنَ‏ الضَّلَالَةِ: از دریای ضلالت و تاریکی و گم شدن و گم گشتن انقاذ کند و خارج نماید. -- مِنَ‏ الْجَهَالَةِ: از جهالت و سفاهت و حماقت و بی‌عقلی به تعقل و عقلانیت و سنجش سوق دهد. -- و مِنَ‏ الْعَمَى: از کور دلی آنها را به روشندلی و بینش و بصیرت تبدیل کند. -- و مِنَ‏ الشَّكِّ وَ الِارْتِيَابِ: و از شک و اضطراب و ریب و تشویش رهایی دهد. و در یک کلمه حسین خود را ذبح کرد و ذبیح‌الله شد تا انسانها زنده شوند و شکوفا گردند. -- إِلَى بَابِ الْهُدَى وَ الرَّشَادِ: و به هدایت و رشد و نور و صراط و عبودیت برسند. و آیا ما به ندای حسین لبیک می‌گوییم تا نشانی از این باشد که خود را یافته‌ایم و از ضلال و گم شدن رها گشته‌ایم؟! و آیا استجابت دعوت او را نموده‌ایم تا از دل مردگی و کوری به حیات و روشن دلی رسیده باشیم؟! آیا با او همراه شده‌ایم تا لرزش و دلهره‌ای نداشته، ثابت قدم با ثبات گامهای استوار برداشته باشیم؟ که «اربعین یعنی همین لیبک گفتن و اجابت کردن» و در معیت حسین بودن و با او هم هدف گشتن و اربعین یعنی همین خود را یافتن و زنده گشتن و به ثبات رسیدن و خالص گشتن در عبودیت و فرزند حسین(ع) گشتن که او ابا عبد‌الله و پدر عبودیت است و هر عبد خالصی فرزند او. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ‏ فِي‏ ظُلُمَاتِ‏ الْأَرْض‏. َ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُور 🌿 @GeraFekr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ❇️ بیست و دومین سالروز ارتحال استاد گرامی باد. https://www.ettelaat.com/?p=569089 آموزگار روزگار مقاله ای به مناسبت بیست و دومین سالگرد عروج ملکوتی مرحوم استاد علی صفایی حائری نویسنده: نادر خواجه زاده @shagerd_Quran
آموزگار روزگار ۲۲ تیر، سالگرد استاد صفایی - نادر خواجه‌زاده سه شنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۰ نزدیک به ۲۵۰۰ سال پیش از این، آتنیان سقراط حکیم را به اتهام گفتگوهای بی‌تکلفش با مردم که عمدتا پیرامون زندگی اخلاقی و پالایش اعتقاداتشان بود و همچنین تأثیرگذاری‌اش بر جوانان به محکمه کشیدند. او که در نهایت به اعدام محکوم شد، به مدعیان گفت: «من خود را نه مستحق مرگ که درخور پاداش می‌دانم. اکنون در حالی به این حکم گردن می‌نهم که بیش از خویش، ‌نگران شما هستم که مبادا با رفتن من، آموزگاری نباشد تا ذهن و زبان و احساس شما را به تفکر و حرکت و جوشش اندازد و بدین سبب گرفتار رخوت و رکود و انحطاط گردید.» از آن روزگار تا کنون، آموزگاران بسیاری آمده‌اند و رفته‌اند؛ روشنفکران شفیق و پیشوایان رفیقی که همیار و همراه مردم زیستند و با گفتار و رفتار و نوع زندگی‌شان روشنی‌بخش مسیر هدایت شدند. در این میان علی صفایی حائری نمونه‌ای قابل تأمل از آموزگاران صاحب‌سبک در زمانه خویش است. اوضاع و احوال سال ۱۳۳۰، سالی که صفایی متولد شد و دو دهه بعد از آن، در نگاه شاعران بزرگ آن دوره این‌گونه بود: «زمستان است…»، «روزگار غریبی ا‌ست…»، «نام آن کبوتر غمگین کز قلبها گریخته، ایمان است…»، و پربسامدترین پرسش روزگار هم این که: «به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟» این وصفها و نقدها بی‌ارتباط با بگیر و ببند فعالان روشنفکری و حوزوی و سرگردانی و سرخوردگی جامعه تحصیل‌کرده نبود؛ نسلی که آرمان‌های فکری و مذهبی خود را از نفی استبداد سلطنتی تا جنبش مشروطه، و تا حرکت ۱۵خرداد و حسینیه ارشاد و تا جنبش‌های افراطی‌‌تر فداییان و مجاهدین در تنگناهای بی‌شمار نظری و عملی می‌دید. صفایی نوجوان همچون شاهدی بر تلاش‌های ‌فکری و فرهنگی مصلحان زمانه‌اش‌، بسیاری از این تلخی‌ها را از نزدیک دید و چشید و در عین حال، بیشتر با این سروده همدلی داشت: «پشت دریاها شهری ا‌ست؛ قایقی باید ساخت…». این ایمان و امید و انگیزه او از روی بی‌خبری نبود؛ او گنجینه ادبیات شرق و غرب را خوانده و با جان و جهان پرجوش و جنبش پیرامونش ارتباط داشت، از سوی دیگر از پشتوانه علمی و تجربه اصلاح‌گری استادش شیخ عباس صفایی حائری برخوردار بود، پدری که از او به عنوان مربی و آموزگاری بی‌بدیل در زندگی یاد می‌کرد. صفایی خیلی زود با شناختی که از خود و دنیا و هستی پیدا کرد، تصمیم به انتخاب کار و راه خویش در ادامه زندگی گرفت؛ لباس طلبگی پوشید و درگیر تربیت و آموزش شد. قدم در راه بی‌انتهای یادگیری و یاددهی گذاشت و عزم زدودن فقر و جهل و خشونت و زمینه‌سازی برای تغییر آدمها و دوران‌ها کرد. در ابتدای ورود او به حوزه و مدرسه، عالم طاعنی مسخره‌اش کرده و به قصد منصرف نمودنش گفته بود: «در این مدرسه بیش از پنج نفر آدم سالم پیدا نمی‌کنی که درد دین و مردم داشته باشند و در این وانفسا توی بچه حرف از مسئولیت و سازندگی می‌زنی؟!» و جوابی از صفایی شنیده بود که حاکی از آگاهی و عزم گوینده‌اش داشت: «من آمده‌ام تا ششمین آن پنج نفر باشم!» او می‌دانست که هر مدرسه‌ای منطبق بر نیات و در خدمت اهداف بانیانش است و محیط، متن درسی، برنامه و خروجی‌اش را در راستای آنها تنظیم می‌کند. مدرسه، گاهی در خدمت بازار است؛ کارگرانی تربیت می‌کند که کالا بسازند یا خدماتی برسانند، گاهی در خدمت حزب و گروه است؛ کارگزار تربیت می‌نماید و سلسله‌مراتب ‌سازمانش را می‌چیند، و گاه در خدمت یک ایدئولوژی سیاسی است و می‌بایست از آدمها سربازانی مطیع و فرمانبر ‌بسازد. در چنین شرایطی، علی صفایی حائری دست به کار ایجاد کلاس درس و محیط مدرسه‌ای جدا از انواع و اشکال رسمی و رایج موجود گردید و از آن پس نه تنها خانه، که کارگاه و مزرعه، مهمانی و عیادت، و سفره و سفر و زیارت‌‌هایش جملگی مکتب و مَدرسش بود. او به تناسب نیازها و ویژگی‌های روزگاری که در آن می‌زیست، با رویکردی میان‌فرهنگی به تعلیم و تربیت، احیاگر شیوه‌ای از آموزش شد که در آن، «انسان» سوژه اصلی بود. در این دیدگاه هر انسانی پروژه زندگی خویش است؛ هم خود را می‌آفریند و هم مددکار آفرینش دیگران می‌شود. او محور برنامه درسی‌اش را همراهی با جمع، و درک متقابل دیگران، و پذیرش و تحمل دوستان در عین احساسات و عادات و وسواس‌های بعضا آزاردهنده ایشان قرار داد. در جمع ‌مطلوب او «مراقبت» جای «رقابت» می‌نشست و هر کس به فراخور اعتبار و ظرفیتش، عهده‌دار درس و بحث و تأمین نیازهای اساسی همکلاس‌هایش می‌شد. وجه بارز آموزگاری صفایی در این میان، پاسداشت از این تنوع‌ها، تحمل‌ها و تکفل‌ها بود. مدرسه مطلوب صفایی مغایرتی با کارآفرینی و یا آرمان‌های فردی و جمعی نداشت، اما بیش و پیش از این، در پی معنابخشی و پاسخ به چرایی و چگونگی زیستن آدمها و شناساندن عوامل رشد و موانع شکوفایی‌استعدادهای‌شان بود. او انسان را نه بازیچه، نه تماشاچی، و نه حتی بازیگر نقشی که دیگران بر
ایش نوشته‌اند، که نقش‌آفرین کار و راهی که خود شناخته و انتخاب کرده بود، می‌دانست؛ در نتیجه هر آموزه و منبعی که برای آزادی، تفکر، گزینش‌گری و کنشگری انسان‌ها ارزش قائل بود، متن درسی صفایی گردید. مدرسه برای صفایی نه یک ساختمان و مقداری میز و صندلی و تخته، بلکه فضایی مناسب برای ارتباط آدمها با یکدیگر بود؛ انسان‌هایی که فارغ از هر طبقه، مذهب و قومیت و بی‌نیاز از تطمیع و ارعاب و تحمیل و تلقین، در کنار هم بودن را تمرین می‌کردند. مدرسه صفایی نه در ابتدا و ورودی‌اش فیلتر و استانداردی داشت و نه در نتیجه و خروجی‌اش، قالب و محصولی یکدست؛ چرا که او شیوه‌های متفاوت «بودن» و «شدن» آدمی را به رسمیت می‌شناخت. آموزگار چنین مدرسه‌ای بودن، معرفت بر انسان می‌خواست و اطلاع از دردها و درمان‌ها و روحیه‌های متفاوت. آموزگاری از این سنخ، نیازمند شجاعت کار کردن با انسان بود؛ انسانی که هر لحظه عصیان می‌کند و آزادی و اختیارش را به رخ می‌کشد. همچنین توانایی در طرح و شرح و بسط درس می‌خواست و حوصله گفتگو با مخاطب و تجربه آموخته‌ها در کنار شاگردان. و نیز سخاوت می‌خواست و توان بخشش و مشارکت در امکانات و فرصت‌های زندگی و پذیرش مراجعان در تمام لحظات شبانه‌روز و همراهی در خواب و خوراک با ایشان. صفایی که ضرورت و اهمیت زنده و مستمر نگه داشتن «خط انتقال معارف» را می‌دانست، پیوسته سعی در تحصیل و تأمین این ویژگی‌ها داشت و به شهادت آشنایان، با اندیشه و مرامش انسان‌شناسی دقیق، انسان‌ورزی شفیق، آموزگاری بلیغ و مجاهدی بی‌دریغ بود. او تاریخ معلمان استوار را خوب خوانده و می‌دانست سرانجام، فرقشان شکافته و تنشان بی‌سر و جانشان مسموم خواهد شد و در این روزگار نیز هر آموزگاری که «داستان راستان» را بنویسد و «یاد یادآوران» را زنده کند، نصیبش گلوله‌ای و مرگی ا‌ست غریبانه و یا تیرهای تهمت و افترائی که بر قلبش می‌نشیند. او می‌دانست و نه تنها دریغ نکرد، بلکه اعتبار و آبرویش را هم در کنار عمر و خانه و زندگی‌اش نهاد تا سحرگاه ۲۲ تیرماه ۱۳۷۸ فرا رسید و او در سفری معهود برای عرض حال و گزارش کار در محضر امام رضا علیه‌السلام، به همراه دوستان وفادارش جانش را هم گذاشت و گذشت! پزشکی که برای طی مراحل قانونی از پیکر بی‌جان صفایی در سردخانه بازدید کرد، او را با لبخندی بر لب و حزنی در چهره توصیف نمود؛ لبخندی که بی‌شک نشان از رضایت او به رضای حق داشت، و اندوهش از اینکه مبادا روزگاری ‌بیاید که آدمها بی‌آموزگار بمانند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫ آدمی به اندازه‌ای که توسعه پیدا می‌کند دنیا برایش تنگ می‌شود. ‌ «الدنیا سجن المومن و جنة الکافر» ‌ شاید اگر بخواهیم یک مصداقی برای این سخنان مرحوم استاد پیدا کنیم به طور قطع خودش بود. با تمام وجود در تمام لحظه‌های زندگیش این‌گونه زیست... ‌ حقیقتا دنیا برای او کوچک بود هر کس که او را دیده، زن یا مرد بچه یا جوان یا پیر، باسواد و بی سواد، بازاری و طلبه و دانشجو و هنرمند و دانشمند و... همه به‌راحتی این را در حرکات و سکانتش حس می کردند. حتی همین الان هم اگر سخنرانی‌اش را گوش کنی این بی‌قراری در عین آرامشش را می بینی. بی قرار مقصد بی‌نهایت و آرام به اطمینان به مقدرات حق ‌ و بالاخره هم در «جشن تبخیر»ش أجلش فرا رسید و آن نفس بی قرارِ حق آن انسانِ شیدای خدای بی‌نهایت به سوی مقصد و راه بی‌نهایتی که خودش می‌گفت «باور نمیکردم در نهایت می‌توان آغاز شد» پرواز کرد ... @maktabolvahy2
🟢 خاطره ای از شب رحلت علی صفایی حائری شب آخر، قبل از سفر به مشهد، مهمان برادر محترمشان بودند. ایشان(برادر استاد) می گفت: بالای پشت بام رفتیم و گفتگوهایی شد و از جمله فرمود: این دعا که خدایا تا مارا نیامرزیده ای از دنیا مبر، دعای خوبی نیست!! پرسیدم چرا؟ فرمود چون بویی از دل بستگی به دنیا و فریب شیطان دارد. و ادامه داد: باید چنین گفت:«خدایا مارا بیامرز و بعد از دنیا ببر» سپس دراز کشید و چشم هایش را بست و گفت: « خدایا من آماده ام! بیامرز و ببر! بعد از مدتی نیم خیز شد و گفت: مرگ شیرین است بچه ها! و راستی که مرگ نزد او چنین بود. بارها می گفت: من سالهاست که منتظرم! تشبیه زیبایی می کرد که : در جاده ی کمربندی دیده ای که بعضی با ساک به دنبال اتوبوس می دوند و می گویند:«روی بوفه هم سوار می شوم!» من اینطور با ساک دنبال مرگم! همان طور که در نهج البلاغه درباره ی خطبه ی متقین آمده است: « اگر نبود مدت و اجلی که خداوند بر آنها(متقین) نوشته است، روح های آنان از اشتیاق ملاقات خدا در بدن هایشان یک لحظه آرام نمی گرفت!!» ( برگرفته از کتاب آیه های سبز ) ۲۲ تیرماه سالگرد رحلت آن بزرگ مرد گرامی باد @maktabolvahy2
ویژه‌نامه‌ای_دربارۀ_استاد_صفایی.pdf
4.98M
۷ ❇️ ویژه‌نامه‌ای دربارۀ استاد صفایی 🍃 برای پس از مرگم 👌 ✍ استاد علی صفایی حائری ▪️آیت‌الله حائری شیرازی: قدر این مرد، شناخته نشد. ▫️حجت‌الاسلام جمشیدی: استاد صفایی انسانی والا از تبار پیامبران. ▪️حجت‌الاسلام محسن قرائتی: استاد صفایی می‌گفت: «توجیه حماقت است، تضعیف جنایت و تکمیل رسالت.» ▫️استاد نادر طالب‌زاده: فرصت ما برای درک مرحوم صفایی کم بود. ▪️حجت‌الاسلام حسینیان‌قمی: مرحوم صفایی طبیب دل‌ها بود. ▫️حجت‌الاسلام رنجبر: بی‌تعلقی به تمام معنا در وجود مرحوم صفایی مشخص بود. 🍃 شهادت ✍ استاد علی صفایی حائری 🍃 حرفی از روش شناخت و روش تحقیق ✍ استاد علی صفایی حائری 🍃 پاسخ به دو نامه ✍ استاد علی صفایی حائری 🍃 نقطه‌نظرها و دیدگاه‌های اصیل اسلامی دربارۀ علوم انسانی ✍ استاد علی صفایی حائری ☘️ @EinSadTehran 🌐 Einsadtehran.ir
ویژگی های استاد صفایی در کلام حجت الاسلام رنجبر راز تاثیرگذاری «عین. صاد» حجت الاسلام رنجبر در مراسمی که چند سال قبل برای درگذشت مرحوم صفایی برگزار شد ابعاد جالبی از شخصیت این استاد بزرگ را معرفی کرد که بخشی از این سخنرانی را می خوانیم: سرّ تاثیرگذاری استاد صفایی این بود که حقیقتاً خودش را به دست خدا داده بود. انسان وقتی خودش را دست خدا داد صاحب اثر می شود و وقتی از خدا فاصله گرفت بی اثر می شود. اگر انسان با خدا معامله کند صفا پیدا می کند و می تواند صفایی بدهد. پیامبر (ص) تعبیری دارند در مورد امیرالمومنین علی علیه السلام: ای علی تو از دنیا چیزی برنداشتی و دنیا هم چیزی از تو برنداشت... . مرحوم صفایی نیز همین گونه بود چیزی را به سمت خود نمی کشید. وقتی چیزی برنداشتی بی تعلق می شوی و هرچه کمتر تعلق داشتی راحت سیر و حرکت می کنی؛ مثل قاصدک. روزی به در خانه ایشان رفتم گفتم چیز تازه ای راجع به امام زمان عجل ا... تعالی فرجه الشریف ننوشتید؟ گفت چرا. رفت سریع نوشته تازه خودش را که با قلم خودش نوشته بود و برای چاپ هم آماده شده بود آورد و داد به من. نگفت برو کپی کن اصلش را بیاور، نگفت برو کپی‌اش را بیاور و نگفت بیاور! به همین راحتی.... با خودش حساب کتاب نکرد که این چاپ می شود و اثری به تالیفات ما افزوده می شود. اصلاً تعلق نداشت به نام، به نشان. در کتاب «مشهور آسمان» می خواندم: به بچه‌ها می‌گفت: «بروید حرف های من را چاپ بکنید به نام خودتان». هرکس هم تعلق نداشت؛ خدا به او می دهد. خدا به نام حساسیت دارد. آقای صفایی با خودش هضم کرده بود که اگر این جزوه را به این بچه طلبه بدهم خودم حرکت می کنم و خودم رشد می کنم. نام که برای من رشد نمی آورد. ما خودمان رشد نمی کنیم خانه و ماشینمان رشد می کند. اولین باری که آقای صفایی را دیدم قرآن می خواند و گریه می کرد. به من که طلبه جوانی بودم می گفت تو باید در این سن و سال، پوست و گوشت و خونت با قرآن عجین باشد. در واقع می خواست بگوید که من این راه را رفته‌ام. مداد دو ویژگی دارد؛ تا صاحبی نداشته باشد که با آن بنویسد اثرگذار نیست و دیگر اینکه باید آن را تراشید تا روان بنویسد. مرحوم صفایی این ویژگی ها را داشت. خودش را دست خدا سپرده بود. اجازه داد تا تراش بخورد. یکی از بحث هایی که در آثار آقای صفایی چشم نواز و دلنشین است بحث بلا و ابتلاست. زیرا خودش چشیده و آثار و برکاتش را دیده است لذا هرجا به کمتر بهانه‌ای به این موضوع اشاره می کند؛ اوجش همان کتاب «صراط» است که مفصل به این موضوع می پردازد.
ع.ص در کلام حجت الاسلام رنجبر انسان چقدر می‌تواند و و باشد؟ حسرت حضور در محضر چنان انسان‌های پرواز کرده‌ای، در دل انسان می‌ماند 🌹 ؟ ! 🌷🌱🌸
مذکرهایت را بشناس- صفایی&هادیزاده -13990527.mp3
1.56M
✨مرحوم استاد صفایی: «هر کسی باید مُذکِّرهای خودش را بشناسد»!! 💫 چگونه بشناسم؟ از زبان استاد هادیزاده چرا دوستان نسبت به هم ذکری ندارند؟ خاطراتی ناب 👌از مرحوم استاد 🌸🌷🌱🤲
🔸22 تیر سالروز ارتحال عالم ربّآنی آیة الله شیخ علی صفائی حائری 🔹بارها می گفت: من سالهاست که منتظرم. می گفت: درجاده کمربندی دیده ای بعضی با ساک دنبال اتوبوس می دوند و می گویند روی بوفه هم سوار می شوم! من اینطور با ساک دنبال مرگم. 🔸می گفت: این دعا که (خدایا تا مرا نیامرزیده ای ازدنیا مبر) دعای خوبی نیست؛ چون بوی دلبستگی به دنیا و فریب شیطان دارد، باید گفت: خدایا مرا بیامرز و ببر. 🔹یکی از شاگردان ایشان می گويد:استاد را در خواب ديدم، پرسيدم چه خبر؟ حرفي بزن! فقط گفت:بر طلبه ها سخت مي گيرند. و رفت. شادی روحش صلوات. @bazmeghodsian
هدایت شده از مرتضی دانشمند
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات من از آقای صفایی ۸.از کتاب الهدایه فی النحو تا تاریخ هنر(تنوع مطالعه) از خاطراتی که از آقای صفایی دارم که آن روزهای پر التهاب و رقابت مکتب ها و ایدئولوژی های گوناگون و ایسم های رنگارنگ که به گفته یکی از طنز پردازان حتی مادربزرگ او نیز مکتبی را انتخاب کرده بود(رماتیسم)، سبب بازشدن افق اندیشه امثال من می‌شد این بود که از همان آغاز ما را با افق های تازه و نو که در زمینه فکر و اندیشه در جهان معاصر بود آشنا می‌کرد. خود بارها گفته بود که هر طلبه بایستی در سه زمینه کار کند: زمینه درسی از فقه و اصول و ادبیات گرفته تا تفسیر و منطق و معانی و بیان و بدیع و... زمینه روحی که همان خودسازی و تهذیب نفس و پرداختن به ضعف ها و کمبودهای اخلاقی مثل حرص و حسد و خود خواهی و مانند آنهاست. و بُعد فکری که برداشت آن روز من از این بُعد، شناختن مکتب های گوناگون مثل مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم، عرفان های گوناگون و...بود که خود شیخ در روش نقد به برخی از آنها پرداخته و آنها را به نقد کشیده است. یادم هست زمانی که تازه درس‌ سیوطی را آغاز کرده بودم و هدایه درس می دادم همه رسالت خود را در حفظ ابیات منظومه ابن مالک می دانستم. یکی از آن همان روزها که به منزل آقای صفایی در باجک رفته بودم کتابی را درباره تاریخ هنر از انتشارات دانشگاه تهران به دستم داد. این کتاب تاریخ هنر را از دیدگاه مارکسیستی از زمانی که انسان به تعبیر آنان غار نشین بود تا امروز به تصویر کشیده بود وخاستگاه هنر را بر اساس روابط تولیدی و ابزار تولید تحلیل کرده و آنها را زیربنا و هنر و مذهب و مقوله هایی از این دست را روبنا به حساب آورده بود. من آن روز از این کتاب سر در نمی آوردم اما می دانستم در دنیای اندیشه چیزهایی هست که من نمی دانم اما باید بدانم و دانستم که دنیای طلبگی نباید در حصار جامع المقدمات و سیوطی و لمعه و رسائل محصور بماند. راستی می توان گفت که او یک آگاه و زمان شناس بود. این حقیقت اکنون مرا به یاد سخنی پربار از امام صادق علیه السلام می‌اندازد که فرموده است: کسی که آگاه به زمان خودش باشد اشتباهات بر او هجوم نمی آورد. الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِسُ. شهید مطهری در توضیح این حدیث در اسلام و مقتضیات زمان نگاشته است: مفهوم این سخن آن است که کسی که از شرایط زمان خود آگاه نباشد اشتباهات بر او هجوم می آورد. خواندن کتابهایی از قبیل تاریخ هنر که شاید در آن روزها از کتب به اصطلاح ضلال به حساب می آمد و نقد آنها که پس از آن در کتاب‌های روش نقد و درسهایی از انقلاب از آقای صفایی خواندم کم کم زیرساخت‌های فکری و نقادانه ای را در من شکل داد که خدا را بر همه آنها سپاسگزارم. شگفت انگیز بود برای من ببینم شیخی که مسلط بر مبانی فقه و اصول و شیوه های اجتهادی است و همچون استادی سنتی استصحاب قهقرائی را تبیین می کند هیچ گاه در قهقرا نمی ماند و شاگردانش را به جلو می راند. حکایت همچنان باقی مرتضی دانشمند
📢 🔸 تبيين طرح جامع دین در دیدگاه مرحوم علی صفائی حائری در نشست بازخوانی و تبيين انديشه هاي استاد 🔹https://b2n.ir/e35943 ☑️ @mirbaqeri_ir
هدایت شده از روشنا
هدایت شده از روشنا
📚معرفی کتاب در این کتاب که اولین کتاب منتشرشده از استاد علی صفایی حائری است، روش تربیتی اسلام تبیین گردیده است. در بخش اول ، مسئولیت انسان در برابر خود و دیگران، سازندگی و تربیت دانسته شده و پس از تبیین مفهوم تربیت و مشخصات مربی، به‌ تفصیل از روش تربیتی اسلام و لوازم آن بحث شده است. در بخش دوم، پس از تحلیل روحیه‌های گوناگون افراد، روش برخورد با هر روحیه توضیح داده شده است.