eitaa logo
خاطرات شیرین
24.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
32 ویدیو
5 فایل
🔴ارسال خاطره https://eitaayar.ir/anonymous/U64.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام چندین سال پیش قرار بود برای خواهرم خواستگار بیاد. خواستگار هم خواهر یکی از دوست هام بود که برای داداشش اومده بود. از اون وضع خوب ها و با کلاس‌ها😎اون زمان هم سریال شب‌های برره پخش می‌شد اکثرا تکه کلام‌های اون سریال رو تکرار می کردند یادتون هست که؟😉😅آقا صدای زنگ خونه که بلند شد. من اصلا یادم نبود که خواستگار ها اومدند آیفون رو برداشتم و بلند با لحن شیر فرهاد گفتم: هاااااا کی بییدَ؟؟ واای از خجالت می خواستم خودم رو آتیش بزنم😖😰من😰خونواده ام😱😡خواستگارها😳🧐 🎬@khaterehay_shirin
سلاااام آقا یه بار می خواستم مثلا توی آینه دستشویی ادای خواننده ها رو در بیارم هی موهام رو تاب دادم آب پاشیدم این ور اون ور انگار دارم توی کلیپ بازی میکنم بعد آب ریخت روی چراغ و چراغ دستشویی پوکید😂من الکی جیغ و داد کردم که دعوام نکنن وسطش خنده ام گرفت مامانم فهمید اینقدر فحش بهم داد🤔 🎬@khaterehay_shirin
قدیم ها یه نوع کلاه دور دار بود کلاه پهلوی می گفتن، تو لرها معمولا بزرگان و کدخداها روی سرشون می ذاشتن... بچه بودم حالا یه روز یه مهمون میاد خونه مادربزرگم و از اون کلاه‌ها سرش بوده... خیر سرش می خواد با من که یکی دو ساله بودم شوخی کنه ... چشم هاش رو چپ می کنه، تصور کنید با اون کلاه و یه عالمه سبیل چشم هاش هم چپ کنه چی میشه😡 من هم می ترسم و غش میکنم😐 حالا بعدش هر وقت کسی رو می دیدم که کلاه پهلوی سرش بوده می ترسیدم و رنگم می پریده... پدر خدا بیامرزم به همه فامیل که از اون کلاه‌ها داشتن اعلام میکنه که هر وقت خواستن بیان خونه ما کلاه رو از بیرون در بیارن که من نترسم😍 این روند ادامه داشت تا دیگه خودم می فهمیدم مثلا عموی مادرم یا شوهر عمه ام از این کلاه ها دارن و وقتی میان خونه ما در میارن زیر کتشون پنهان میکنن...😉😜😜 🎬@khaterehay_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امسال عید رفتیم بندرانزلی داشتیم روی پلی که قایق‌ها رو اجاره میدن راه می‌رفتیم با برادرشوهر و خانواده رفته بودیم من هم گوشی رو در آورده بودم فیلم می گرفتم و با خودم تاریخ اون روز رو اومدم بگم😂چی گفته باشم خوبه؟😭گفتم امروز هشتم فروردین ۱۳۴۰۳😜😜😜😜این که گفتم بعد یک دقیقه مخم پلی کرد چی گفتم😩شادددددباشید. 🎬@khaterehay_shirin
من یه زندایی دارم خدای سوتی هست😁 همیشه هم جایی میخواد بره به من زنگ میزنه با هم بریم یک بار باهم رفتیم خیاطی، لباس بدوزه👗خانوم خیاط اندازه هاش گرفت و بهش گفت شماره تون رو هم بدین، زن داییم گفت شماره کفشم؟؟😐آخه چرا؟؟!!😳شماره کفش ات می خواد چکار کنه🙄خانوم خیاط فکرش رو نمی کرد زن داییم واقعا گفته باشه، فکر کرد داره شوخی میکنه گفت آره عزیزم شماره کفش پات😁زن دایی شنگول من هم واقعا می خواست سایز پاش رو بگه که من پریدم وسط حرفش و به خیاط گفتم به شماره خودم زنگ بزن😬 🎬@khaterehay_shirin
سلام، من خیلی بچه بودم یادم نمیاد ولی بزرگترها تعریف می کنند و می خندن😁میگن مامانم حامله بوده و یکی از فامیل هامون می میره من فقط شنیدم باید یواش یواش به فلانی(یعنی مامان من) موضوع رو بگن که هول نکنه من هم رفتم در گوش مامانم و گفتم لیلا خانم مرد😐🤦‍♀😩😖 فکر کنم دقیق نگرفتم منظورشون این نبوده که برو یواشکی در گوشش بگو😂 🎬@khaterehay_shirin
بچه بودم خیلی دلم می خواست عینکی بشم به معلممون می‌گفتم من چشمم نمی‌بینه بنده خدا من رو آورده بود نیمکت اول یه روز از مدرسه مادرم رو خواستن گفتن دخترت چشمش ضعیفه ببرش دکتر، خلاصه با مادرم رفتیم چشم پزشکی که خیلی هم از ما دور بود بعد از کلی معطلی نوبتمون شد، من فکر می‌کردم اگر جهت‌ها را برعکس بگم دکتر به من عینک میده دکتر شروع کرد به برعکس نشون دادن علامت‌ها حتی اون درشت‌های بزرگ 🤭 دکتر یه دستگاه گذاشت روی چشمم گفت شما حتماً به عینک احتیاج دارید بعد یه عدسی گذاشت روی عینک و دوباره علامت‌ها رو پرسید من هم همه را درست جواب دادم حتی اون ریز های خیلی کوچولو 😅 دکترخندید گفت: خیلی عاشق عینکی گفتم بله آقای دکتر😁 دکتر گفت پاشو پاشو زودتر برو یه دونه عینک باید از روی شماره چشم تو درست کنن، اون شیشه بود گذاشتم روی دستگاه😆 آقا مادرم کارد می‌زدی خونش در نمیومد، فکر کن مدرسه، راه دور و معطلی دکتر و... تلافی همه رو یه جا سر من در آورد😂تازه بچه بودم از ویلچر هم خوشم میومد، می گفتم چه حالی میده نشستی بقیه هولت میدن😂 خوب شد نخواستم اون رو تست کنم 😁 🎬@khaterehay_shirin
یه سوتی از خواهرم عید دیدنی میرن خونه برادر شوهرش که اسمش حمید هست آقا حمید به دختر خواهرم میگه زهرا جون تو همیشه طرف خانواده مادرت هستی اصلا سراغ ما رو نمیگیری دختر خواهرم میگه نه عمو اتفاقا من شما رو خیلی دوست دارم دوباره عموش میگه نه تو همه اش اون طرفی، خواهرم میگه نه زهرا خیلی طرفدار شما هست به خدا هر موقع مامانم این ها پشت سر شما حرف میزنن زهرا دلخور میشه😣😣 آقا حمید😠 دختر خواهرم 😮 خواهرم😐😖 🎬@khaterehay_shirin
سلام چند شب پیش خونه خواهرم بودم شوهرش ظهر گوشت خریده بود، بعد کیسه گوشت سوراخ شده بود تا آورده بود دم واحدشون یکم خون روی زمین ریخته بود. خواهرم خودش کار داشت گفت تو برو تمیز کن، من هم یه چادر رنگی گل گلی سر کردم یه گره درشت هم زیر گلوم بستم تِی دستم گرفتم و اول دم واحدشون رو تمیز کردم بعد هم آسانسور رو باز کردم قشنگ تمیز کردم، کارم که تموم شد بلند گفتم آخیییش، خسته نباشی حمال😪تا برگشتم دیدم پشت سرم آقای واحد روبه روییشون وایساده داره بهم لبخند ژکوند میزنه😂البته همسن پدرم هست ولی قیافش خیلی بامزه بود😂 🎬@khaterehay_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام، امروز با همسرم سر یه موضوعی که مربوط به بابای عزیزم بود بحثم شد که اون بگو من بگو، آخر سر هم گفت خیلی از بابات دفاع میکنی؟ من هم گفتم بله من اینطوری هستم دیگه اول بابام و مامانم رو دوست دارم، همین‌طور در حال بگو مگو بودم که برگشتم گفتم من یه تار موی بابام رو به تو نمیدم که یک دفعه هم خودم هم این همسر غرغرو و دخترم قش قش خندیدیم🤣و همسر پرو گفت کدوم موی بابات😄آخه بابای قشنگم کچل هست، مو نداره 😂😂 🎬@khaterehay_shirin
سلام همسرم تعریف می‌کرد توی مدرسه یه معلم داشتن که به جای حرف (ق) می‌گفتن (ک) می گفت وقتی املا میگفت برامون، می گفت بنویسید کند(قند) ماهم می دونستیم منظورش قند هست ها ولی می‌نوشتیم کند، معلمشون گفته وقتی می‌گم کند=قند=شما ننویسید کند بنوسید کند) (قند) 🤣 🎬@khaterehay_shirin
امروز عموم ی سوتی تعریف کرد از خیلی سال قبل اینقدر خندیدم که اشکم در اومد گفتم شما هم بخندین، عموم میگه بیست، سی، سال قبل که نوجوان بودیم با برادرم یعنی عموی دیگم رفته بودن شهر برای کاری، کارشون طول میکشه شب نمیتونن برگردن برای خواب میرن خونه یکی از اقوامشون اون ها هم خیلی با کلاس و پولدار😍میگه چند جور غذا و دسر و ژله و میوه و شیرینی و خوردنی های مختلف که بار اولمون بود می دیدیم آوردن خوردیم😉 میگه وقت خواب به پسرش گفت برای مهمون هامون پیژامه بیارین، میگه ما هم تا حالا نشنیده بودیم چی هست‌. فکر کردیم دسری ژله ای چیزی هست، هر دو باهم گفتیم نه ما نمی خوریم نیارین، دیگه اشتها نداریم خیلی خوردیم🤣 میگه اینقدر خندیدن ما هم از 🤕خجالت آب شدیم فردا اذان صبح راه افتادیم 😂 🎬@khaterehay_shirin
سلام، خاطره ای که تعریف می کنم مربوط به سال ۶۰ هست توی شمال شهر بابلسر ۱۱ ساله بودم همراه پدرم‌ رفته بودم سر زمین برای وجین برنج، پدرم سیگاری بود و عادت به چوب سیگاری داشت آخه سیگار بدون فیلتر می کشید و جای چوب سیگاری هر موقع هم سیگار نمی کشید رو لبش بود، اون روز بعد از این که دو ساعتی وجین کردیم یک دفعه داد زد چوب سیگاری ام گم شد ما چند نفر حدود ۱۰ الی ۲۰ دقیقه دنبال چوب سیگاری پدرم بودیم که من بچه یک دفعه دیدم چوب سیگاری تو دهان و بین دو لب بابام هست، داد زدم و اینجا بود که همه ولو شدند و زدن زیر خنده 🎬@khaterehay_shirin
سلام، قدیم‌ها یه روز همه تو خونه پدر بزرگ هر کس مشغول کاری بود که یه دفعه حاج بابا (بابا بزرگ) بلند گفت وااااای دندون هام گمشده (دندون مصنوعی) همه سریع پیداش کنییید بعد هم شروع کرد آه و ناله کردن که وای دندون هام گم شده حالا چی کار کنم خدایا؟! و شروع کرد ناله، همه هم حدودا نیم ساعت بود داشتن دنبال دندون می گشتند که یه دفعه داداشم گفت حاج بابا یه لحظه دهنت رو باز کن که دید بــــــــله دندون سالم و صحیح در دهن مبارک حاج باباست و تا الان همه رو به کار گرفته بود. 🎬@khaterehay_shirin
سلام، سال ها پیش که خیلی بچه بودم یه شب می خواستیم بریم شب نشینی من مثل فرمانده همیشه جلو میفتادم حیاطمون هم خیلی بزرگ بود از خونه تا در حیاط فاصله زیادی داشت درحیاط هم روشنایی نداشت زنگ در حیاطمون هم خراب بود صدا نداشت، رسیدم دم در در رو باز کردم یه چیز وحشتناک با دندون های سفید دیدم تا تونستم جیغ کشیدم در رو کوبیدم بعد چند ثانیه گفتم بسم الله بسم الله دوباره در رو باز کردم باز با همون صحنه مواجه شدم باز جیغ و...مادرم رسید بهم گفت چیه هی جیغ میزنی سگی چیزی پشت در هست؟ بعد در رو باز کرد گفت وای آقای احمدی شمایی 😬🙈 بنده خدا زنگ زده بود فکر کرده بود من هستم رفتم درو واسش باز کنم من هم از همه جا بی خبر، قیافه اش هم که موهای فرفری سیبیلو گنده در رو که باز کردم لبخند زد تو اون تاریکی دندون های سفیدش و... 😱😂 🎬@khaterehay_shirin
سلام یه روز رفته بودم خونه خواهرم برای خودش و من توی استکان های جدید چای آورد، در مورد استکان ها ازش پرسیدم گفت استکان هام قدیمی شده بودن این ها رو رفتم خریدم که یه خری میاد براش چایی بریزم توی اینا.....😕😕من این جوری شدم، بعد چند لحظه خودش فهمید چه سوتی داده، روده بر شده بود از خنده😑😂 🎬@khaterehay_shirin
پدربزرگ من، چند سال پیش از دنیا رفتن🥺 (برای شادی روح همه پدربزرگای آسمونی لطفا صلوات بفرستید❤️) من به شدت دوستشون داشتم و دارم و هنوز هم، تک تک صحنه های اون روز ها رو، با ساعت دقیق یادم هست...برای مراسمشون، ما خیلی بی قرار بودیم خیلی، گریه می کردیم اصلا نمیشد خودمون رو کنترل کنیم، من هم اون موقع بچه بودم، اصلا اوضاعی... اون زمان، سریال نقطه چین هم پخش میشد و ما خب تا قبل از فوت پدربزرگم می دیدیم. حالا یه دفعه دیدیم یه صداااااایی با گریه داره میگه نمکککککککک در نمکدان شورییی ندارهههه دل من طاقت دوریییی ندااره😭😂حالا گوینده بچه بود نمی دونست این شوخی هست من بدتر از گوینده، باهاش هم نوا شدم😂دو تا مون هم گریه می کردیم ولی نمی دونستیم چه دسته گلی به آب دادیم😂بعد یه روز یه نفر کشیدمون کنار گفت شما دو تا واقعا نمی فهمیدین یا چی😂گفتیم روضه هست دیگه😐 طرف گفت نه😂خلاصه که یه نقطه چین به فنامون داد😁😂همه میخندیدن، آقا خب قسمت اولش رو که نمی دونم ولی خب دل که طاقت دوری که نداره که داره؟ بعد تازه نمک در نمکدان هم نمی گفتم که، می گفتم نمکدان در نمک شوری نداره😂تنها دلیلش هم این بود که حس می کردم موزون تره😂😁 🎬@khaterehay_shirin
🤲 پویش سراسری توسل به وجود مبارک حضرت صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه) از طریق ختم زیارت آل یاسین. ❇️ به نیت متمایل شدن قلوب مردم ایران به مشارکت در انتخابات و رای دادن به نامزد اصلح. 1⃣ روش عادی: ختم زیارت آل یاسین 2⃣ روش موثّرتر: از توسلات بسیار مجرب به ساحت مقدس امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) ✍🏻 مرحوم آیت الله سید عبدالکریم کشمیری در توسل به ساحت مقدس امام عصر علیه السلام، روش زیر را سفارش می‌فرمودند (۱): ✨ یکمرتبه زیارت آل یاسین + ۱۱۰ مرتبه «اَلمُسْتَغاثَ بِکَ یَابَنَ الحَسَن» ⬅️ (۱). روح و ریحان صفحه ۹۹ 💌 لطفا علاوه بر انجام، این پست را به همه‌ی سربازان معنوی جبهه حق ارسال بفرمایید. لینک متن و صوت زیارت آل یاسین: https://ahlolbait.com/content/2658 🏷
شوهرم رفت پاسپورت بگیره وقتی اومد خونه گفتم چی شد؟ ساپورتت روگرفتی گفت آره پوشیدمش پام هست. هیچی دیگه ازخنده ریسه می رفت من هم حرص می خوردم🤕یه بار هم رفته بودم خونه دوستم بعد از دست و روبوسی گفتم خب چه عجب از این ورها😂ما خونه اون ها بودیم ها😁 🎬@khaterehay_shirin
سلام به همگی...ما قبلا داخل یه خونه کوچیک قدیمی ساز مجتمع مسکونی زندگی می کردیم، بعد حموم هاشون از این ور هم دستگیره داشت. من خیلیییییییییییییی بچه بودم😐بعد خواهرم هم نوزاد بود یک روز صبح مامانم خواهرم رو می خوابونه میره حموم ... من هم دارم با خودم بازی میکنم، به طور کاملا احمقانه ای دستگیره در حموم رو از پشت قفل میکنم 😐👏🏻 مامانم بعد از چند دقیقه میاد در رو باز کنه و بره بیرون که ناگهان دستگیره در رو میگیره و میکشه و فکر میکنه در باز میشه و با کله میره توی در😂صدای وحشتناکی میپیچه تو خونه و خواهرم بیدار میشه و میزنه زیر گریه🤕 من هم بچه بودم دیگه، میرم میکوبم تو گوش خواهرم میگم چرا صدا در آوردی ترسیدم😡😐و در رو رو خواهرم هم قفل میکنم و میام توی حال به کار خودم برسم😊 مامانم میگه بیا در و باز کن!! خواهرت رو آروم کن مُرد !! من هم گریه ام میگیره میگم بلد نیستم😭😐 خواهرم گریه اش بند میاد و می خوابه ... ساعت چهار عصر بابام میاد مامانم رو آزاد میکنه و خواهرم رو نجات می دهد😐✊🏻 من هم تا اون موقع بدون غذا و کسی، تنهایی بازی کردم تو پذیرایی 😊😂 🎬@khaterehay_shirin
سلام به همگی...ما قبلا داخل یه خونه کوچیک قدیمی ساز مجتمع مسکونی زندگی می کردیم، بعد حموم هاشون از این ور هم دستگیره داشت. من خیلیییییییییییییی بچه بودم😐بعد خواهرم هم نوزاد بود یک روز صبح مامانم خواهرم رو می خوابونه میره حموم ... من هم دارم با خودم بازی میکنم، به طور کاملا احمقانه ای دستگیره در حموم رو از پشت قفل میکنم 😐👏🏻 مامانم بعد از چند دقیقه میاد در رو باز کنه و بره بیرون که ناگهان دستگیره در رو میگیره و میکشه و فکر میکنه در باز میشه و با کله میره توی در😂صدای وحشتناکی میپیچه تو خونه و خواهرم بیدار میشه و میزنه زیر گریه🤕 من هم بچه بودم دیگه، میرم میکوبم تو گوش خواهرم میگم چرا صدا در آوردی ترسیدم😡😐و در رو رو خواهرم هم قفل میکنم و میام توی حال به کار خودم برسم😊 مامانم میگه بیا در و باز کن!! خواهرت رو آروم کن مُرد !! من هم گریه ام میگیره میگم بلد نیستم😭😐 خواهرم گریه اش بند میاد و می خوابه ... ساعت چهار عصر بابام میاد مامانم رو آزاد میکنه و خواهرم رو نجات می دهد😐✊🏻 من هم تا اون موقع بدون غذا و کسی، تنهایی بازی کردم تو پذیرایی 😊😂 🎬@khaterehay_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗳 ویژه 🏠 متفاوتی از حضور امروز رهبر انقلاب در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم 🗳 | پویش 💻 Farsi.Khamenei.ir
یه شب رفتیم بیرون با پدر و مادر عزیزم و برام بستنی قیفی با شیر گاو میش خریدن، هفته بعد داشتم برای خاله و شوهرخالم تعریف می کردم که آره رفتیم بستنی خوردیم خیلی خوشمزه بود جای شما خالی، به نظر من بستنی فقط با شیر بوفالو خوشمزه هست، آقا از خنده منفجر شدن، تازه آخرش هم گفتم به من چه خب بوفالو و گاو میش شبیه هم هستن😣😭 🎬@khaterehay_shirin