eitaa logo
ختم و چله
1.2هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
25 فایل
ایدی مدیر👈 🆔 @Baghani ایدی کانال👈 🆔 @khatm_chele لینک پیام ناشناس به مدیر کانال👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17013351538880
مشاهده در ایتا
دانلود
ختم و چله
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هشتم 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن ح
✍️ 💠 در تمام این مدت منتظر بودم و حالا خطش روشن بود که چشیدن صدایش آتشم می‌زد. باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست می‌دادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ حیدر از حال رفت. 💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمی‌توانستم در پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر می‌شد و این جان من بود که تمام می‌شد و با هر نفس به التماس می‌کردم امیدم را از من نگیرد. یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست. 💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق که بی‌اختیار صورتم را سمت لباسش کشید. سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالی‌اش رها کردم تا ضجه‌های بی‌کسی‌ام را کسی نشنود. 💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی می‌کرد به خدا شکایت می‌کردم؛ از پدر و مادر جوانم به دست تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حال‌شان بی‌خبر بودم و از همه سخت‌تر این برزخ بی‌خبری از عشقم! قبل از خبر ، خطش خاموش شد و حالا نمی‌دانستم چرا پاسخ دل بی‌قرارم را نمی‌دهد. در عوض خوب جواب جان به لب رسیده ما را می‌داد و برای‌مان سنگ تمام می‌گذاشت که نیمه‌شب با طوفان توپ و خمپاره به جان‌مان افتاد. 💠 اگر قرار بود این خمپاره‌ها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد. دیگر این صدای بوق داشت جانم را می‌گرفت و سقوط نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق به‌شدت لرزید، طوری‌که شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید. 💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله می‌گرفتم و زن‌عمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپاره‌ای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد. ناله‌ای از حیاط کناری شنیده می‌شد، زن‌عمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمک‌شان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید. 💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است. نبض نفس‌هایم به تندی می‌زد و دستانم طوری می‌لرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمی‌تونم جواب بدم.» 💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم می‌لرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«می‌تونی کمکم کنی نرجس؟» ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمی‌شد حیدر هنوز نفس می‌کشد و حالا از من کمک می‌خواهد که با همه احساس پریشانی‌ام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟» 💠 حدود هشتاد روز بود نگاه را ندیده بودم، چهل شب بیشتر می‌شد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت در یک جمله جا نمی‌شد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟» انگشتانم برای نوشتن روی گوشی می‌دوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری می‌بارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی می‌دیدم. 💠 دیگر همه رنج‌ها فراموشم شده و فقط می‌خواستم با همه هستی‌ام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک رسوندم، ولی دیگه نمی‌تونم!» نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! خیلی‌ها رو خریده.» 💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا مونده، نمی‌خوابی؟» نمی‌خواستم نگران‌شان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید. 💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را می‌خواندم و زهرا تازه می‌خواست درددل کند که به در تکیه زد و زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچه‌اش شدن!»... ✍️نویسنده: ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
4_6050783478889316486.mp3
4.85M
29 🍃نماز، برکت در رزق 👈یادت باشه؛ برای موفقیت در هرکاری؛ از نماز، يه اسلحه بساز و بالا برو ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
ختم و چله
✨چهل حدیث تا عید غدیر ✨ 3⃣. عید بزرگ خدا امام صادق(ع) فرمود: روز غدیر خم عید بزرگ خداست، خدا پیام
✨چهل حدیث تا عید غدیر ✨ 5⃣ .روز تجدید بیعت عمار بن حریز گوید: روز هجدهم ماه ذیحجه خدمت امام صادق(ع) رسیدم و آن حضرت را روزه یافتم. امام به من فرمود: امروز، روز بزرگى است، خداوند به آن عظمت داده و آن روز دین مؤمنان را كامل  ساخت و نعمت را بر آنان تمام نمود و عهد و پیمان قبلى را تجدید كرد. 🌹🌹🌹 6⃣ .عید آسمانى امام رضا(ع) فرمود: پدرم به نقل از پدرش (امام صادق(ع)) نقل كرد كه فرمود: روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است. 🌹🌹🌹 ۱۸روز تا عید ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
ختم و چله
◾️السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ◾️ 🔻چهل حدیث تا محرم🔻 9⃣. اشك چشم و ترس دل، رحمت خداوند
◾️السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ◾️ 🔻چهل حدیث تا محرم🔻 0⃣1⃣.. دوستى اهل بيت سبب ريزش گناهان‏ «إِنّ حُبّنَا لَتُسَاقِطُ الذّنُوبَ كَمَا تُسَاقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ». امام حسين (ع) فرمود: «محبّت ما اهل بيت سبب ريزش گناهان است، چنان‏كه باد، برگ درختان را مى‏ريزد». (حياة الامام الحسين، ج ۱ ص۱۵۶ ) ▪️▪️▪️ ۳۱روز تا محرم ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️سائل شبی که زائر باب المراد شد ▪️تسبیح وار، گرم دمِ "یا جواد" شد ▪️در اولین قدم به مراد دلش رسید ▪️سائل دمی که ساجد باب‌الجواد شد 🏴شهادت امام جواد (ع) تسلیت باد ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
مداحی آنلاین - حاجت گرفتن از امام جواد - حجت الاسلام رفیعی.mp3
3.8M
🏴 (ع) ♨️حاجت گرفتن از امام جواد(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
مداحی آنلاین - ای دردونه امام رضا - حاج منصور ارضی.mp3
2.27M
🔳 (ع) 🌴روضه امام جواد(ع) 🌴ای دردونه ی امام رضا(ع) 🎤حاج ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
مداحی آنلاین - غریبه تو خونشونم غریبه - وحید شکری.mp3
7.27M
🔳 (ع) 🌴غریبه تو خونشم غریبه 🌴غریبه آقای ما غریبه 🎤 ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
7⃣ ختم حدیث کسا در تاریخ جمعه 1399/5/3 برای شرکت در ختم کدتون رو به ایدی زیر بفرسید @Baghani ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ🔟 ختم ذکر امَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ می گذاریم برای شروع ختم :1399/4/31 سه شنبه یایان ختم :1399/5/13 دوشنبه به مدت 14 روز بیشترین ذکر امن یجیب رو جمع کنیم. لطفا همکاری کنید.حتی باکمترین تعداد حاجت روا باشید انشاالله التماس دعا🙏 تعداد ذکر رو به همراه کدتون به ایدی زیر بفرسید @Baghani ⚫️کانال🌹 ختم و چله🌹👇👇 @khatm_chele
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹حسی که تکراری نمیشود! 🔻بالاتر از لرزش یک رابطه بین دختر و پسر .. ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش‌بینی سال ۹۴ رحیم‌پور ازغدی از عدم پذیرش نتیجه مذاکرات برجامی توسط رئیس‌جمهور و تیم مذاکره کننده ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
Rafiei-hadis-emamjavad.mp3
404.7K
🔖سه چیز اگر در زندگی انسان باشد پشیمان نمی شود 🔖 ✅ استاد رفیعی ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
🔴 نماز دهه اول ذی الحجه نماز دهه اول ذی الحجه از نمازهای مستحب است که توصیه شده در ده شب اول ماه ذی الحجه خوانده شود. در این نماز بعد از سوره اخلاص باید آیه ۱۴۲ سوره اعراف نیز خوانده شود. به این نماز، «نماز و واعدنا» نیز گفته می‌شود. بنا بر حدیث نقل شده از امام باقر(ع) به کسی که این نماز را بخواند ثواب اعمال حج داده خواهد شد. خواندن این نماز کمتر از ۵ دقیقه طول میکشد و به حسب احادیث و روایات صحیح و معتبر و متواتر کسی که آنرا بجای آورد در ثواب همه ی حاجیان شریک میگردد، بدون این كه از ثواب آنان چیزی كاسته شود .   کیفیت خواندن نماز « و واعدنا »   « مابین نماز مغرب و عشاء دو رکعت نماز بجا آورد، در هر رکعت پس از حمد ، سوره توحید و سپس آیه ۱۴۲ از سوره شریفه الأعراف را میخواند :   « وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين »   کسانیکه این آیه را حفظ نیستند میتوانند از روی قرآن و یا یادداشت بخوانند . ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
🔴🔻ختم های در حال اجرا 🔻 ⃣👇👇 https://eitaa.com/khatm_chele/2008 ⃣2⃣👇👇 https://eitaa.com/khatm_chele/2009 یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ🔟👇👇 https://eitaa.com/khatm_chele/2147 7⃣👇👇 https://eitaa.com/khatm_chele/2146 🔹 نماز دهه اول ذی الحجه خوانده شود👇👇 https://eitaa.com/khatm_chele/2151 ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
🔴🔻 🔻 تا عاشورا هر شب ساعت 21 همگی باهم دعا فرج رو قرائت کنیم ازامشب به مدت چهل شب تا عاشورا 🌺🌺🌺🌺 فضیلت خواندن دعای فرج: ۱- مایه ناراحتی شیطان است. ۲- مایه استجابت دعا می شود. ۳- باعث نجات یافتن از فتنه های آخرالزمان می شود. ۴- باعث آمرزش گناهان می شود. ۵- شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود. ۶- نشانه انتظار است. ۷- فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان(ع) زود تر واقع می شود. ۸- باعث طولانی شدن عمر است ۹- هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می شود. ۱۰- باعث زیاد شدن اِشراف نور امام زمان(ع) در دل او می شود ۱۱- محبوبترین افراد نزد خداوند خواهد بود. ۱۲- کردار بد او به کردار نیک مبدّل می شود. ۱۴- فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند. ۱۵- در امان است از تشنگی روز قیامت. ۱۶- این دعا در عالم برزخ و قیامت مونس مهربانی خواهد بود. ۱۷- باعث دوری غصّه ها می شود. ۱۸- این دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است. ۱۹- در روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می کند. ۲۰- سبب کامل شدن دین است. ۲۱- ثواب کسی را دارد که زیر پرچم حضرت مهدی (ع) شهید شود. ۲۲- با ائمه اطهار(ع) محشور می شود. ۲۳- نائل شدن به بالاترین درجات شهدا در روز قیامت. ۲۴- رستگاری به شفاعت حضرت فاطمه زهرا(ع)را دارد. 25- درجات او در بهشت بالا می رود 26- عزيزترين وگرامی ترين افراد نزد پيغمبرمی شود 27- نايل به بالاترين درجات شهدا درروز قيامت ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
🔴🔻 🔻 از امشب تا عاشورا هر شب ساعت 21 همگی باهم دعا فرج رو قرائت کنیم ازامشب به مدت چهل شب تا عاشورا شب‌همگے‌منور‌بہ‌نگاه‌امام‌زمان🌿 قبل از خواب وضو یادتون نره 🌿 نور و چراغ قبر ☺️ حتی یکبار هم شده، بخونید. ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای امام زمانم چه کنم؟ 🔹 |نماهنگ ویژه دعای فرج ‎الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ الْفَرَج دعا برای ریشه کن شدن ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
107571_760.mp3
3.62M
صوت دعا فرج چهل تا عاشورا هر شب ساعت 21 همگی با هم دعافرج را قرائت کنیم ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
متن دعا فرج چهل تا عاشورا هر شب ساعت 21 همگی با هم دعافرج را قرائت کنیم ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele
ختم و چله
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_نهم 💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #ع
✍️ 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. صورت امّ جعفر و کودک شیرخوارش هر لحظه مقابل چشمانم جان می‌گرفت و یادم نمی‌رفت عباس تنها چند دقیقه پیش از شیرخشک یوسف را برایش ایثار کرد. مصیبت همسایه‌ای که درست کنار ما جان داده بود کاسه دلم را از درد پُر کرد، اما جان حیدر در خطر بود و بی‌تاب خواندن پیامش بودم که زینب با عجله وارد اتاق شد. 💠 در تاریکی صورتش را نمی‌دیدم اما صدایش از هیجان خبری که در دلش جا نمی‌شد، می‌لرزید و بی‌مقدمه شروع کرد :«نیروهای مردمی دارن میان سمت آمرلی! میگن گفته آمرلی باید آزاد بشه و دستور شروع عملیات رو داده!» غم امّ جعفر و شعف این خبر کافی بود تا اشک زهرا جاری شود و زینب رو به من خندید :«بلاخره حیدر هم برمی‌گرده!» و همین حال حیدر شیشه را شکسته بود که با نگاهم التماس‌شان می‌کردم تنهایم بگذارند. 💠 زهرا متوجه پریشانی‌ام شد، زینب را با خودش برد و من با بی‌قراری پیام حیدر را خواندم :«پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.» زمین‌های کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :«نرجس! نمی‌دونم تا صبح زنده می‌مونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازه‌ام کجاست.» و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جملاتم به رفتم :«حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!» 💠 تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک پای رفتنم را می‌بست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشه‌ای بود که می‌توانستم برای حیدر ببرم. نباید دل زن‌عمو و دخترعموها را خالی می‌کردم، بی‌سر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی می‌شد اعتماد کنم؟ 💠 قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبه‌ای پنهان کرده بودم و حالا همین می‌توانست دست تنهای دلم را بگیرد. شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستی‌ام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمی‌شد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم. 💠 در گرمای نیمه‌شب تابستان ، تنم از ترس می‌لرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به سپردم و از خلوت خانه دل کندم. تاریکی شهری که پس از هشتاد روز ، یک چراغ روشن به ستون‌هایش نمانده و تلّی از خاک و خاکستر شده بود، دلم را می‌ترساند و فقط از (علیه‌السلام) تمنا می‌کردم به اینهمه تنهایی‌ام رحم کند. 💠 با هر قدم حضور عباس و عمو آتشم می‌زد که دیگر مردی همراهم نبود و باید برای رهایی یک‌تنه از شهر خارج می‌شدم. هیچکس در سکوت سَحر شهر نبود، حتی صدای گلوله‌ای هم شنیده نمی‌شد و همین سکوت از هر صدایی ترسناک‌تر بود. اگر نیروهای مردمی به نزدیکی آمرلی رسیده بودند، چرا ردّی از درگیری نبود و می‌ترسیدم خبر زینب هم شایعه داعش باشد. 💠 از شهر که خارج شدم نور اندک موبایل حریف ظلمات محض دشت‌های کشاورزی نمی‌شد که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم. ظاهراً به زمین ابوصالح رسیده بودم، اما هر چه نگاه می‌کردم اثری از خانه سیمانی نبود و تنها سایه سنگین سکوت شب دیده می‌شد. وحشت این تاریکی و تنهایی تمام تنم را می‌لرزاند و دلم می‌خواست کسی به فریادم برسد که خدا با آرامش آوای صبح دست دلم را گرفت. در نور موبایل زیر پایم را پاییدم و با قامتی که از غصه زنده ماندن حیدر در این تنهاییِ پُردلهره به لرزه افتاده بود، به ایستادم. 💠 می‌ترسیدم تا خانه را پیدا کنم حیدر از دستم رفته باشد که نمازم را به سرعت تمام کردم و با که پاپیچم شده بود، دوباره در تاریکی مسیر فرو رفتم. پارس سگی از دور به گوشم سیلی می‌زد و دیگر این هیولای وحشت داشت جانم را می‌گرفت که در تاریک و روشن طلوع آفتاب و هوای مه گرفته صبح، خانه سیمانی را دیدم. 💠 حالا بین من و حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و در حصار همین خانه بود که قدم‌هایم بی‌اختیار دوید و با گریه به خدا التماس می‌کردم هنوز نفسی برایش مانده باشد. به تمنای دیدار عزیزدلم قدم‌های مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر می‌زد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :«بلاخره با پای خودت اومدی!»... ✍️نویسنده: ⚫️کانال 👇👇 🆔 @khatm_chele