"#رباعی_در_فراق_جوان
بنالم با نوای بی نوایی
عزیز دُردانهٔ بابا کجایی
الهی کاش آندم مرگ میمُرد
نمی افتاد بین ما جدایی
مو که داغ تو دیدوم چون ننالوم
غم هجران کشیدوم چون ننالوم
توکه رفتی شدم چون بیدمجنون
مو کز غصه خمیدوم چون ننالوم
تو رفتی عکستو درقاب کردم
دلم را از غمت بی تاب کردم
من از باران چشمم خاک قبرت
ز بس باریده ام سیراب کردم
سرشب تابه صبح تاشب دوباره
برایت اَبر چشمم اشک باره
نمی دانستم این اندازه داغت
برایم ای پسر جان درد داره
سه پنج روزه بدام غم اسیرم
شب هفت تو را ماتم بگیرم
توکه رفتی نخواهم زنده باشم
دعا کن بر سر قبرت بمیرم
توکه رفتی دلم درتاب وتب شد
نبودی مادر توجان به لب شد
چه شبهایی که بی توسرشدای وای
برایم هفت شب هفتاد شب شد
گلی پرورده بودم دادم آبش
بزرگش کرده ام باآب وتابش
گلی که زحمتش را خودکشیدم
اَجل بگرفته یکباره گلابش
از آن روزی که رفتی از کنارم
چنان شمعی بسوزم اشکبارم
ندانستم غمت اینگونه باشه
چــگونه سـر نمــایـم روزگــارم
فشاندم از بصر اشک روان را
قسم دادم خدای مهربان را
الهــی هیـچ بــابــایـی نبیــند
به عمرخود غم وداغ جوان را
گلم عطرش میان بوستان نیست
جوان من میان دوستان نیست
خداوندا بده صبر این دلم را
که داغی بدتر ازداغ جوان نیست
نشد آخر ببینم شادی ات را
ز بنــد آرزو آزادی ات را
دلم میخواست یک روزی ببینم
شب خوشبختی ودامادی ات را
چه می شدکه منم شادی ببینم؟
در ایـن ویـرانـه آبـادی ببـینم
اَجل میداد اگرمهلت چه می شد؟
تـو را در رَخـت دامـادی ببـینم.
🔸️شاعر:
#علی_اکبراسفندیار«مداح»"
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین