eitaa logo
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
14.5هزار دنبال‌کننده
428 عکس
173 ویدیو
25 فایل
پندیات/اشعارترحیم وروضه ازابتداتاانتهای مجلس ختم مادحین گرامی برای ارسال صوت مجالس خوددرکانال به این آیدی ارسال بفرمایید 👇 @khadeem110 @khatmkhanimajma #ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
مشاهده در ایتا
دانلود
" بنالم با نوای بی نوایی عزیز دُردانهٔ بابا کجایی الهی کاش آندم مرگ میمُرد نمی افتاد بین ما جدایی مو که داغ تو دیدوم چون ننالوم غم هجران کشیدوم چون ننالوم توکه رفتی شدم چون بیدمجنون مو کز غصه خمیدوم چون ننالوم تو رفتی عکستو درقاب کردم دلم را از غمت بی تاب کردم من از باران چشمم خاک قبرت ز بس باریده ام سیراب کردم سرشب تابه صبح تاشب دوباره برایت اَبر چشمم اشک باره نمی دانستم این اندازه داغت برایم ای پسر جان درد داره سه پنج روزه بدام غم اسیرم شب هفت تو را ماتم بگیرم توکه رفتی نخواهم زنده باشم دعا کن بر سر قبرت بمیرم توکه رفتی دلم درتاب وتب شد نبودی مادر توجان به لب شد چه شبهایی که بی توسرشدای وای برایم هفت شب هفتاد شب شد گلی پرورده بودم دادم آبش بزرگش کرده ام باآب وتابش گلی که زحمتش را خودکشیدم اَجل بگرفته یکباره گلابش از آن روزی که رفتی از کنارم چنان شمعی بسوزم اشکبارم ندانستم غمت اینگونه باشه چــگونه سـر نمــایـم روزگــارم فشاندم از بصر اشک روان را قسم دادم خدای مهربان را الهــی هیـچ بــابــایـی نبیــند به عمرخود غم وداغ جوان را گلم عطرش میان بوستان نیست جوان من میان دوستان نیست خداوندا بده صبر این دلم را که داغی بدتر ازداغ جوان نیست نشد آخر ببینم شادی ات را ز بنــد آرزو آزادی ات را دلم میخواست یک روزی ببینم شب خوشبختی ودامادی ات را چه می شدکه منم شادی ببینم؟ در ایـن ویـرانـه آبـادی ببـینم اَجل میداد اگرمهلت چه می شد؟ تـو را در رَخـت دامـادی ببـینم.       🔸️شاعر: «مداح»"
"# جوان بـزرگـت كـردم و خيرت نديدم  گلـي از گـلشن رويــت نچيدم   تو گل بـودي نه وقت چيدنت بود  جـوان بـودي نه وقت مردنت بود   عـزيـز مـن چه وقت رفتنت بود  چه وقت زير خاك خوابيدنت بود   عـزيـزم رفـتي و از مــا بريدي  بـه ســوي آسـمانها پر كشيدي   فلــك آخــر تـوانـم را گرفتي  ز دســتـم نـو جـوانم را گرفتي   خـدايـا بـي سرو سامانم امشب  اسيــر درد بـي پـايـانم امشب   گريز: اگر شما ببينيد پدري كنار جسم بي جان جوانش ناله ميزند ، چه ميكنيد؟...   حتما به او تسليت مي گوييد ، اشك چشمانش را پاك مي كنيد ...   ولي بميرم براي پدري كه آمد كنار بدن پاره پاره ي علي اكبرش...    لالـه اش را ديـد پرپر روي خاك  قـطعه قـطعه ريز ريـز روي خاك   داد از كـف طـاقـت و از پـا فتاد  صورتــش بـر صـورت اكبر نهاد   گـل كــجا و صـدمه ي آهن كجا  من كــجا و خنده ي دشمن كجا     ديده بستي يا ز من دل كنده اي؟  دســت و پا زن تا ببينم زنده اي    كوفيان چه كردند؟ تسليت دادند؟ اشك چشمان حسين را پاك كردند؟ نه ، تا اين پدر صورت به صورت علي گذاشت صداي هلهلـه ي كوفيـان بلنـد شـد ،  ديدند بانويي مجلله از سوي خيمه ها آمد و زير بغلهاي حسين را گرفـت و بـه  خيمه برگرداند ، همه گفتند: اين زن را چه كسي مي شناسد؟ جواب آمد: ايـن دختر علي ( زينب س) است...   مي خواهم بگويم اينجا زينب زير بغل برادر را گرفت ، اي كاش مَحرمي هم بود و زينب را تسليت ميداد ، كجا؟ آن زمان كه لب به رگهاي بريده ي حنجر برادر   گذاشته بود...    يـافـت آن گـل را ولي پرپر شده  پـاره پـاره پـيـكري بي سر شده    گفـت:آيـا يـوسـف زهــرا توئي  آن كـه مـن گم كرده ام آيا توئي   گرچه سر تا پاي تو بوسيدني است  ليـك يك جـا براي بوسه نيـست        اي شمـر بي حيا تو مزن تازيانه ام من از كنار كشته ي اين يار نمي روم    مـن بـا عـلي اكـبر و عباس آمدم  تنها و غـريب از اين ديار نمي روم         دردها هست ، ولي فرصت گفتاري نيست   عــازمم قافله را قافـله سالاري نيست     بگـذاريــد بمانم به برش يـک امشب   تا نگويند بر اين كشته عزاداري نيست     روضه علی اکبر (ع)"
«پندیات» هَرکه باشیطان َدمی هم سُفره شد آخَراو را راهی قَعر جَهَنَم میکند در غُبارفتنه گاهی آدَمی گُم میشَوَد فتنه زنجیر مُردّد را مْحکَم میکند ممکن اَست که فتنه گَرعالِم بُوَد یاکه یک عامی وفَردی بیسَواد حاصل یک عُمرزَحمَت را دَهَد اَزجهالَت های بی پایان به باد به تَباهی میکشاند آدَمی رانَفس او تابه جائی که زَند خَنجَر به خویش گاه پُشت پا زَنَد بَر هَست ونیست گاه روبه پَس رَوَد. گاهی به پیش هَرکه کوتاهی کنَد دَرخدمَتَش دین ودنیایش «فَنا» آخَر شَوَد گر بدون توبه ا‌ز دنیا رَوَد ممکن است هم بَندباکافَرشود امتحان هاسَخت وجانفَرسابُوَد ای خوشاآنکَس که گَردَد روسفید باعَلی تا آخَر دنیا بمان تا نَباشی جزوعُمال یَزید میتواند راحَت اَز پُل بُگذَرَد صادقانه گَر کَسی خدمت کنَد درمَسیر زندگی زین رَهگُذَر بادل خودبهتَراست خَلوت کند بایَداَز راه عَمَل ثابت کُنَد هَرکه اَزحَقّ وعدالَت دَم زَنَد وَرنه باتیغ سُخَن درهَرنَفَس بَرتَن خودضربَهٔ مُحکَم زَنَد گَر گره اَز کار مَردُم وا کُنی میشوی مَحبوب ذات کبریا دستگیرَت میشوَددرروزحَشر گربگیری دَست یک دَرمانده را دین فُروشان رانَباشَد حاصلی جُزغَم واَندوه فَردای حساب میشودشَرمنده درپیش خدا بادلی غمدیده وقلبی کباب خسروی فَر
حال من خوب است حال روزگارم خوب نیست حال خوبم را خودم باور ندارم خوب نیست آب و خاک و باد و آتش شرمسارم می‌کنند این که از یاران خوبم شرمسارم خوب نیست روز وشب را می‌شمارم ؛ کار آسانیست ؛ حیف روز و شب را هرچه آسان می‌شمارم خوب نیست من که هست و نیستم خاک است ،خاکی مشربم این‌که می‌خواهند برخی خاکسارم، خوب نیست ابرها در خشکسالی‌ها دعاگو داشتند حیرتا! بارانم و باید نبارم خوب نیست! در مرور خود به درک بی‌حضوری می‌رسم زنده ام ، اما خودم را سوگوارم خوب نیست مرگ هم آرامش خوبیست می‌فهمم ولی این که تا کی در صف این انتظارم خوب نیست # استاد محمد_علی_بهمنی 🖤🖤🖤🖤🖤 یادش گرامی و نامش ماندگار
*ﺗﻮﺷﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭ که ﺭﻭﺯی ﺑﻪ ﺳﻔﺮ ﺧﻮﺍهی ﺭﻓﺖ* *ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺟﺎی ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ ﺟﺎی ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺍهی ﺭﻓﺖ* *ﺧﺎﻧﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍی ﺍﺯ ﮔﻞ ﯾﺎ ﺧﺸﺖ ﻃﻼ* *ﺩﯾﺮ ﯾﺎ ﺯﻭﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺍهی ﺭﻓﺖ* *ﭘﺪﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺧفته ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺧﺎک ﺳﯿﺎﻩ* *ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻧﯿﺰ که ﺗﻮﻫﻢ ﭘﯿﺶ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺍهی ﺭﻓﺖ* *ﻭﻋﺪﻩ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﺧﺒﺮ ﺑﺎﺵ ﺍیﺟﻮﺍﻥ* *ﺭﻭﺯی بـیﺧﺒﺮ از این دنیا ﺧﻮﺍهی ﺭﻓﺖ*
بر مزار مـــــردگان خویش نالــیدن چه سود بی خبر از هم دگر آسوده خوابیدن چه سود؟ زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ورنه بر سنگ مـــزارش آب پاشیدن چه سود؟ زنده را در زنـــــدگـــی باید به درد او رسید ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟ با محـــبت دست پیران را عزیز من ببوس ورنه بر روی مـزارش تاج گل چیدن چه سود؟ یک شبــــی ای جان من با زنـــده ها غــم خـــوار باش ورنه بر روی مــــزارش زار نالــــیدن چه سود؟ تا زمـانی زنــــــده ایم از هم دگر بیـــــگانه ایم در عـــزا ها روی هم دیگر بــوسیدن چه سود؟ گر توانی زنده ها را یک دمی تو شاد کن در عـــزا عـــطر و گلاب ناب پاشیدن چه سود؟ از برای سالــــمندان یک گل خوشــــبو ببر تاج گـــــلها در کنار همـــدگر چیدن چه سود؟ گرعزیز من نـــــرفتی خـــــانه اش تا زنــــــده است خانه صاحب عـــــزا تا صبح خـوابیدن چه سود؟ گر نپــــــرسی حـــــال او تا زنــــــده است در این جهان گریه و زاری و نالـــــــیدن بـــــرای او چه سود؟ سالها عــــید آمد و رفت و نکــردی یاد من جای خالــــــــی مرا در خانه ام دیدن چه سود؟ گر نـــــکردی یــــــــاد مـــــن تا زنـــــــده ام من ای عزیز سنگ مر مر روی قبر من تو را چیدن چه سود؟ اینجا همه همدردی و همبستگی و تاج گل در عزاها و مصیبت روی هم چیدن چه سود؟ شاعر پیرزاده
دشتی مجلس پدر چهل روزه ک نشنیدم صدایت بابا چهل روزه ندیدم روی ماهت بابا چهل روزه دم در مینشینم بابا ک شاید روی زیبایت ببینم بابا چهل روزه ندیدمت ب خدا دلم برات تنگ شده دلم تنگه چه سازم با دلی تنگ آخه دختر همه امیدش خونه پدر و مادرش آخ اجل زد شیشه عمرم زده سنگ ای فلک سنگم نزن بالم شکستی ب خدا ک گرد بی کسی بر من نشسته ای فلک از دست تو دارم شکایت 2 ندانم با ک گویم این حکایت زده تیری ب قلبم گشته کاری ک از درد بنالم تا قیامت میگن جدایی ما نمیخواستیم خدا کرد مادر نمیدونم کدوم کافر دعا کرد نمیدونم خدا کرد یا قضا کرد اخی ب هجران شما ما را مبتلا کرد اخی تازه امیدی ساخته بودم ولی دنیا رو خوب نشناخته بودم ای فلک از این چرخ زمانه دادو بیداد ی وقت بیدار شدم ک بابا مرده بودم اخی ای روزگار چه کردی با دلم آخ بسوزی روزگار سوزاندی جانم اخی مگه کوره آهنگرانم بسوزی روزگار سوزاندی جانم سپردی میرن ادما خاطره هاشون ب جا میمونه عجب رسمیه رسم زمونه قصه برگ باد خزونه میرن ادما از اونا فقط خاطره هاشون به جا میمونه هدیه ب مهدی فاطمه صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مهرمادر از تمام مهربا نیها سر است مهربانیهای عالم هم زمهر مادر است جنتی را که خدا بخشیده بهر مومعنین گفته این رضوان اعلاا زیر پای مادر است باچنین توصیف یزدان میشوداینگونه گفت قامت نیکوی مادر ازملاکها سراست گرمی خورشید اگر پرمهر جان بخش است ولی گرمی جانهای عالم ازوجود مادر است جان فدا می سازم اندر راه مهر مادرم چون وجودم تاروپودم از وجودمادراست 🔸️شاعر:
عزیزی بهتر از مادر نباشد که بالاتر ازو گوهر نباشد هر آن کس اختری دارد به دنیا بجز مادر مرا اختر نباشد سر و جانم فدای هست و بودش چراغ دیده ام باشد وجودش بُوَد مادر بهار زندگانی خزان او مرا فصل خزانی برای خانه ی قلبم همیشه بُوَد ‌شمع و چراغ آسمانی ندارد خامُشی شمع نگاهش چراغ آسمان باشد گواهش بُوَد مادر قرار قلب زارم بُوَد مادر زلال چشمه سارم به دستش می زنم همواره بوسه به زیر پای او صورت گذارم مقام و منزلت بالاست یاران صفا از چهره اش پیداست یاران ز مادر خوب تر اصلأ نداریم بجز در کوی او مأمن نداریم گلی چون او نمی روید به گلزار گلی چون او درین گلشن نداریم به زیبایی چو مادر گل نیاید به عطر و بوی او سنبل نیاید همین مادر که زد بر شعله جان را به زیر پای خود دارد جنان را بهار است و درین سرسبزی عشق نبینم در وجود او خزان را وجود پاک مادر چون بهشت است مرا آئينه دار سرنوشت است ببین مادر ز غم پژمرده ام من تو وقتی نیستی افسرده ام من فدایت کز تو دارم عشق حیدر ز تو شیر ولایت خورده ام من الا ای آمده دل در مسیرت شود زهرای اطهر دستگیرت الا ای مادرم - ای خوب والا تو بودی پیرو اُم اَبیها ز زهرا دَم زدی همواره مادر ازآن آئينه ی گلزار طاها تو در شام دلم فانوس بودی تو با مهر ولا مأنوس بودی تو ای مادر به کوثر گریه کردی تو بر زهرای اطهر گریه کردی برای غنچه ی نشکفته پرپر برای یار حیدر گریه کردی سرشک ات داغ را تفسیر می کرد غم زهرا تو را دلگیر می کرد 🔸️شاعر: «یاسر»
دلم تنگ است و میدانم تو دیگر برنمیگردی بمانم هرچه خیره پشتِ این در، برنمیگردی به یادت هرچه بی تابانه بنشینم به رویِ تاب به زیرِ این درختِ سایه گستر برنمیگردی دوباره دانه می پاشم حیاطِ خیسِ باران را اگرچه خوب میدانم کبوتر برنمیگردی تُهی از نوبهارت مانده تقویمِ خزانِ من به این مهر و به این آبان و آذر برنمیگردی غریبی میکنم با قابِ عکست نا اُمیدانه خودم هم کرده ام انگار باور برنمیگردی هزاران سالِ دیگر کااااااااش با بویِ تو برخیزم به دیدارم نگو که صبحِ محشر برنمیگردی
حسین جان وقت مردن محضرم باش ندارم یاوری تو یاورم باش درآن لحظه که جانم رابگیرند محبت کن حسین جان دربرم باش گذارند چون میان قبر تاریک درآنجا مونس وهم دلبرم باش عزیز فاطمه ،فریادرس من درآن احوال زارو مضطرم باش چوبرخیزم قیامت ازدل خاک نجات بخشم به نزد داورم باش به میزان وصراط ونامه دادن چوابر رحمتی فوق سرم باش منم (سائل) امیددارم به لطفت شفیعم یاحسین درمحشرم باش 🔸️شاعر: (سائل)
vahid_heydari_oni_ke dar gereftari 128 (1).mp3
9.05M
"رفیق بی کلک مه جان ماره زندگی ره نمک مه جان ماره اونی که درگرفتاری وسختی بیه سنگ محک مه جان ماره اگر پی یر عزیز و مهربونه اونی که بیه تک مه جان ماره هرچی راست و درو گتمه وره اصلا نکرده شک مه جان ماره خنه که مار دره مثل بهشته اون بهشت ملک مه جان ماره هرچی رفیق داری خوب وصمیمی رفیق بی کلک مه جان ماره شاعر:علی اکبر اسفندیار" @khatmkhanimajma