eitaa logo
خاتون 🌺🍃
642 دنبال‌کننده
37 عکس
12 ویدیو
2 فایل
🍃از خاتون می‌گوییم؛ بانویی که اصیل است و شریف. و از دغدغه‌هایش؛ درباره‌ی خودش، خانواده‌اش و جامعه‌اش. و از قانون "حمایت از خانواده" که قرار است حامی‌اش باشد. اینجا خاتون‌های سرزمین‌مان از خودشان می‌گویند.🍃 اینجا هستیم 👇🏻 @h_mdarani @jenabeyas
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.... 🌱 امام موسی‌بن‌جعفر (علیه‌السلام) را بیشتر بشناسیم. 🔺چند سال از عمر امام در زندان سپری شد؟ 🔺امام بر چه فعالیت‌هایی متمرکز بودند؟ "اَللهُمَّ صَلِّ عَلى مُوسَى‌بنِ‌جَعفَرٍ♥️، وَصیِّ الاَبرارِ وَ اِمامِ الاَخیارِ وَ عَیبَةِ الاَنوارِ حَلیفِ السَّجدَةِ الطَّویلَةِ وَ الدُّموعِ الغَزیرَةِ وَ المُناجاةِ الکَثیرَة؛ اللٰهمّ صَلّ علیه و علی آبائه و اَبنائه الطّیّبین‌الطّاهرین‌المعصومین و رَحمة‌الله و برکاته."🌱 @Khatooonjan https://eitaa.com/Politicalhistory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بادیگارد خانواده ماده‌های قانون را یکی‌یکی تایپ می‌کنم. چند شب تا نیمه‌های شب بیدار می‌مانم تا تمرکز بیشتری داشته‌ باشم. شش‌دانگ حواسم را جمع می‌کنم تا مواد قانون را بر اساس آخرین ویرایش مصوب‌شده تنظیم کنم. عنوان قانون مجلس که از گیت شورای نگهبان و کارشناسان گذشته و به تصویب رسیده، این است: «قانون حمایت از خانواده از طریق ترویج عفاف و حجاب.» عنوانش طولانی است. دلم می‌خواهد راحت بگویم قانون «حجاب» و بقیه را فاکتور بگیرم. دوستان مدام تأکید می‌کنند عنوان کامل را بگویم: «قانون حمایت از خانواده از طریق ترویج عفاف و حجاب» خودمانی‌ و ساده‌اش می‌شود اینکه حجاب برای حفظ خانواده است. نقش حفاظتی که به ذهنم می‌آید، مغزم کلمهٔ «بادیگارد» را تقدیم می‌کند و لبخند می‌زند. پوشش زن، بادیگارد خانواده است. موضوع زن و پوشش او، یکی از اَبَرمسئله‌های تمدن بشری است. یعنی هر ایسمی به وجود آمده، میکروفون را گذاشته‌اند جلویش و پرسیده‌اند: «بفرمایید نظرتان دربارهٔ زن چیست و پوشش زن در ایسم شما چطوری‌است؟» به خودم تذکر می‌دهم از بحث منحرف نشوم. «بادیگاردِ خانواده» ذهنم را می‌چرخاند طرف خودش. فکر می‌کنم اینکه حجاب بادیگارد خانواده است؛ یعنی حجاب باید فتیله‌ی زیبایی و جنسیت را در دست بگیرد تا خانواده در امان باشد. یعنی زن باید بداند جنسیتش را کجا بیشتر خرج کند و کجا کمتر؛ این می‌شود معنای حجاب. پس زن باحجاب، بریزوبِپاش زیبایی و جنسیتش را مدیریت می‌کند. ذهنم می‌رود به آنجا که لابد اگر خدا جنس زن را زیبا نمی‌آفرید و به‌دنبالش میل به رخ‌کشیدن این زیبایی را، حتماً کار ساده‌تر می‌شد و اصلاً چیزی به اسم حجاب و عفاف هم لازم نمی‌شد و دعواها می‌خوابید. چه پندار راحت‌طلبی پیدا کرده‌ام. عقلم را به‌کار می‌گیرم؛ جنسیت زن با همه‌ی ابعاد جسمی و روحی‌اش مثل دیگر ویژگی‌های انسانی، نیاز به تربیت و مدیریت دارد تا بالغ و متمدن شود. پس جنسیت زن هم باید بالغ و متمدن شود. سؤال بعدی این است که جنسیت زن چطور بالغ و متمدن می‌شود؟! در شکل بدوی و ابتدایی و غریزه‌گونه، زن، بی‌کش‌وپیمان و هرجایی و همگانی، زیبایی و جنسیتش را خرج می‌کند. اما در الگوی متمدنانه‌، زن، جنسیت و زیبایی‌اش را مدیریت می‌کند. حجاب، مدیریت جنسیت زن است؛ جنسیت و زیبایی زن باید براساس اهداف متعالی انسانی مدیریت شود. زن متمدنی که اتفاقاً فهم عاشقانه‌ای از زندگی دارد، همهٔ جنسیت و زیبایی‌اش را خرج زندگی مشترک می‌کند. زن متمدن و فعال اجتماعی، توانمندی‌هایش را به جامعه می‌آورد نه جنسیتش را. جنسیت برای امر متناسب دیگری در خانواده لازم است که در مناسبات و روابط و فعالیت‌های اجتماعی، آن امر جایی ندارد. حالا به فهم تازه‌ای از بدحجابی و کم‌عفافی رسیده‌ام؛ مدیریت اشتباه یا بدوی زن در زیبایی و جنسیتش است که به خانواده آسیب می‌زند. ✍ نسیم. کریمی @khatooonjan 🪴ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خاتون، خانه‌ی روایت‌‌‌های بانوی ایرانی است از قانون حمایت از خانواده... با ما همراه باشید.👇🏻 https://eitaa.com/khatooonjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 زهراء قبیسی را یادتان هست؟! چند سال پیش در برنامه‌ای تلویزیونی در لبنان، خیلی ساده با سیدحسن‌نصرالله صحبت کرد و گفت: "اجازه بده عمو صدایت کنم. من برای جوانیم خیلی ارزش قائلم و حاضر نیستم یک لحظه‌اش را از دست بدهم؛ اما شما جوانی و همه‌ی زندگی‌ات و تک‌تک لحظاتت را نثار ما کردی؛ فدای کرامت ما. فدای عزت‌نفس ما. فدای ناموس ما. من زهراء قول می‌دهم از عزت‌نفسم دست برندارم، از غرورم. همان که تو برایش عمرت را نثار کردی. قول می‌دهم به‌خاطر چالش‌های اقتصادی از غرورم دست بر ندارم. ما به شما امید داریم و شما هم حتماً به ما امید داری؛ چون جوانان تنبلی نیستیم. جوانان ضعیفی نیستیم. به ما اعتماد کن سیدجان! ما پُرانرژی هستیم. هرچه پیش بیاید، پشتت هستیم. با غرورمان، با انرژی و خلاقیتمان. چیزی که خدا زیاد به ما داده و شما ما را بر آن تربیت کردی." بعد از شهادت سیدحسن، زهراء همچنان دست از غرور و عزت‌نفسش برنداشت. با عمویش، در تخلیه‌ی مردم ضاحیه از مناطق در حال بمباران‌ کمک کرد و هم‌زمان در فضای مجازی، راوی جنگ لبنان و اسراییل شد. امروز که مردم جنوب لبنان، به سرزمینشان برگشتند و آن را متر‌به‌متر از اسراییل پس گرفتند، زهراء روبه‌روی تانک اسرائیلی ایستاد و خطبه خواند و زخمی شد. او هنوز شعار می‌دهد: "ما از بین نمی‌رویم و این تکلیف شرعی ماست‌." به‌قول استاد طاهرزاده: "مگر باطن جهاد همان استقامت زنانه‌ای نیست که زنان غزه و [لبنان] آن را هنرمندانه و متفکرانه آفریدند؟!" 🪴ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ https://eitaa.com/khatooonjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مغناطیس همان‌طور ایستاده، سرم را تکیه دادم به شیشه‌ی اتوبوس. لَق می‌‌زد و می‌لرزید. حنجره‌ام گرفته بود از بس حرف زدم و مثال گفتم تا یک گوشه از بحث سنگین مغناطیس برای بچه‌ها جا بیفتد. بین همه‌ی مباحث مغناطیس، خودم پارامغناطیس را دوست دارم؛ اتم‌هایی که هرکدام به یک جهت هستند و اگر در میدان مغناطیسی یک آهن‌رُبای قوی‌ قرار بگیرند، هم‌جهت می‌شوند. آن‌وقت ماده می‌شود آهن‌ربا. چشمانم بین مسافران اتوبوس می‌چرخید و یکی‌یکی براندازشان می‌کردم. از زنی که بچه به بغل نشسته بود روی صندلی اول و بچه کف دستش را گذاشته بود روی شیشه تا بلرزد و غش‌غش بخندد. پیرزنی که تسبیح در دست و ماسک‌زده روی صندلی دیگر بود. دختری بیست‌وچندساله که شال صورتی‌اش دور گردنش افتاده بود. موهای قهوه‌ای وزوزی‌اش شبیه یکی از شخصیت‌های کارتونی بود که اسمش یادم نیست. می‌خواست پیاده شود، آن‌هم با یک جعبه بزرگ توی دستش. پایین جعبه را با دودست چسبانده بود به شکم و بالای جعبه را به چانه‌‌اش گیر داده بود. دوستش به سختی خودش را جمع‌و‌جور می‌کرد تا از لابه‌لای صندلی تنگ اتوبوس، هیکل نسبتاً تپلش را بیرون بکشد. با ترمز اتوبوس، تقریباً همه به جلو پرت شدند. دختر هم جیغ بلندی کشید و گفت: "واااای، آقااااا، چیکار می‌کنی!!" بعد هم غرغر کرد: "اگه این بیفته بشکنه من بدبختم." کیف چرمی زرشکی‌اش از روی شانه‌اش افتاد و سُر خورد تا دم پله. هاج‌وواج نگاه کرد به کیف. جلو رفتم. کیفش را از زمین برداشتم و دستش دادم. زیپ کیف باز مانده بود و معلوم نبود همه‌چیز سرجایش هست یا نه. دختر زل زد توی چشم‌هایم. انگار قطب‌های ناهمنام نزدیک شده بودند به هم. بین قطب‌های ناهمنام آهن‌ربا همیشه جاذبه اتفاق می‌افتد؛ ولی الان مطمئن نبودم چه می‌شود؟! به چادرم بد‌وبیراه می‌گوید یا به خودم؟! دختر از همان پله‌ی اول خیره شد به دوستش. انگار می‌خواست کسب اجازه کند. با صدای بلند و تا حدی عصبانی گفت: "بیا دیگه، چقدر فِس می‌زنی، الان راه می‌افته!!" بعد رو کرد به راننده: "آقا وایسا تا ما پیاده بشیم." دوستش ایش و اوشی کرد و گفت: "این‌قدر بد ترمز کرد، موبایلم از دستم پرت شده اون زیر." جعبه روی دست دختر تلوتلو می‌خورد. مسافران زل زده بودند بهش، شاید منتظر یک فاجعه بودند. می‌خواستم کمکش کنم؛ اما شاید با اوضاع و احوال به‌هم‌ریخته‌اش برگردد و بگوید: "به توچه!! مگه خودم...!" دلم را به دریا زدم و آرام گفتم: "جعبه را بدین به من و پیاده بشین، تا بدم دستتون." دختر مکثی کوتاه کرد. وقت فکرکردن نداشت. چادر و روسری‌ام را محکم کرده و کناره‌های آویزانش را جمع کردم. گفت: "با چادر اذیت نمی‌شین؟!" گفتم: "نه، نگران نباشین." جعبه را داد دستم. گفت: "واااای، ممنون. مونده بودم چه‌جوری برم پایین!" نفس بلندی کشید. دوستش هم رسید به پله. به عقب برگشت، نگاه تلخی به من کرد و پیاده شد. از لب پله دستم را دراز کردم و جعبه‌ی بزرگ و سنگین را به دختر دادم. با چشمان براق و پُر آب‌و‌رنگش نگاهم کردم و گفت: "ممنون خانوم، من همیشه به دوستم میگم چادری‌ها اونجوریم که تو فکر می‌کنی نیستن!!!" برگشتم و روی یکی از صندلی‌ها نشستم. درس امروز تازه برای خودم معنا شد. چطور دوقطبی‌های مغناطیسی در یک میدان آهن‌ربایی قوی هم‌جهت می‌شوند!! ✍ زینب‌سادات @khatooonjan 🪴ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خاتون، خانه‌ی روایت‌‌‌های بانوی ایرانی است از قانون حمایت از خانواده... با ما همراه باشید.👇🏻 https://eitaa.com/khatooonjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... فیلم "محمد رسول‌الله" ساخته‌ی مجید مجیدی را دوست داشتم. اما یک بخش آن را بیشتر از همه: مرد می‌خواهد نوازد دخترش را زنده‌به‌گور کند. مادر بچه نمی‌گذارد. محمدِ نوجوان (سلام و صلوات خداوند بر او باد) صدای دعوای مرد و زن را می‌شنود. نوزاد را بغل کرده و به مرد می‌گوید: "چشم‌های قشنگی دارد مثل خودتان. کاش عمرش دراز باشد و بچه‌هایی بیاورد و چشم‌های شما بر زمین باقی بماند." یعنی قشنگ‌تر از این می‌توان کسی را امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر کرد. یا رسول‌الله♥️ دورتان بگردم! تَصدُقتان شوم! چرا همه‌چیز مربوط به شما این‌قدر دوست‌بداری و خواستنی است. فکر کنم دل خدا هم برای شما ضعف می‌رود. لقب "حبیب‌الله"♥️ فقط شایسته‌‌ی شماست. @khatooonjan 🪴ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خاتون، خانه‌ی روایت‌‌‌های بانوی ایرانی است از قانون حمایت از خانواده... با ما همراه باشید.👇🏻 https://eitaa.com/khatooonjan