با مترو سر کار میرفتم. دو دوست حدوداً بیستوپنجساله، کنارم نشسته بودند.
یکی از آنها شالی شیریرنگ به سر داشت که با شلوار شیری و تونیک نارنجی که به تن داشت، معصومیت خاصی به چهرهاش داده بود.
دیگری بلوز و شلوار آبینفتی با شالی همرنگ که روی شانهاش افتاده بود.
در ایستگاه شهدا دختری چهاردهساله بدون هیچ شالی با شلوار مشکی، تیشرت مشکی که عکس بزرگ سفید روی آن بود وارد قطار مترو شد.
نمیدانم گفتگوی این دو دوست بر سر چه بود، ولی همین که دختر چهاردهساله وارد قطار شد، متوجه صحبتشان شدم.
_مریم! گناه داره، دختره دلش میخواد اینطوری بگرده، دل داره!
_آخه حالا که اینطوری بگرده، اندازۀ ما بشه چی میشه؟!
_تو هم که مثل حکومت حرف میزنی لخت که نمییاد بیرون.
_از اتفاق دیروز میدونامام یکیدو مورد بودن که صد رحمت به لخت.
_چی شدی مغزت شستشو داده شده، چندوقت دیگه چادر هم میندازی سرت.
_آخه اگه حکومت دنبال منافعش بود، باید قانون بیحجابی وضع میکرد تا افراد دیگه به چیزای مهم فکر نکنند و فکرشون بشه زیبایی و عمل جراحی و مهمونی و ... .
_نه!!! مثل اینکه واقعاً مغزت معیوب شده، آخوندا چیز خورت کردند که طرفدار قانون حجاب شدی.
✍️صفورا. م
#روایت_مردمی
#قانون_حمایتازخانواده
@khatooonjan
یادداشتی بر قانون حمایت از خانواده
هر صفحهای را باز میکردیم، پر بود از فحش و نفرین. یکی شعر میخواند، یکی تحلیل میکرد، یکی امضاء جمع میکرد.
بلاگری در ترکیه با پسرنوجوان ایرانی دربارهی روابط جنسی صحبت کرده بود. آن هم آزاد. آزادِ آزاد.
برای جامعهی احساسی، اینگونه برخورد با وقایع کاملا مرسوم بوده و هست؛ حتی برای تحلیلگرهایمان. مثل زودپز زود جوش میآورند و بعد زود هم بادشان میخوابد.
در حالی که راه درست، سبکوسنگینکردن ماجراست. درآوردن درست و غلطش است. دیدن ریشههاست.
واقعیت این است که ما به قانون، نیاز داریم.
نمیشود مدام مدیریت کشورهای دیگر را توی سر حاکمان کشورمان بکوبیم؛ اما امکانات حاکمیتی را از آنها بگیریم.
نمیشود انتظار داشت که مدام حاکمیت عقب بکشد، در حالی که عواقب سوء برهنگی در جامعه دارد خودش را نشان میدهد.
نمیشود وقتی نوجوانی وارد فضاهای جنسی میشود و بحثهایی میکند که همگی آرزوی مرگ میکنیم، مدام به وزیر اطلاعاتوارتباطاتمان، به وزیر آموزشوپرورشمان نفرین کنیم و از او انتظار مدیریت این فضا را داشته باشیم؛ اما وقتی قانون راهحل میدهد، جلویش سینه سپر کنیم و راهها را مسدود کنیم.
نمیشود مدام از خیانت در خانوادهها بگوییم؛ اما جلوی علل آن را نگیریم.
نمیشود از خشونت و تجاوز و خیانت و وحشیگری و ... شکایت داشته باشیم و مسئولین را مقصر بدانیم ولی جامعه را بیهیچ تدبیری رها کنیم.
✍جناب یاس
#یادداشت
#قانون_حمایتازخانواده
@khatooonjan
یادم هست برگی از خاطرات یکی از مرحومین سیاسی را میخواندم. نوشته بود: در یکی از سفرهای خارجی در ضیافتهای شام، میهمانان را با آهنگهای خوانندهی فراریِ آنطرف آبی پذیرایی میکردند. حضرات هم خانوادگی نشستهاند و فیض بردهاند و کسی هم اعتراضی نکرده!
لجم گرفت.
حافظهی تاریخیام به یاد آورد: همان زمان، شب و نصفهشب میریختند توی خانهی مردمی که جمع میشدند و آهنگها و فیلمهای همان خوانندهی فراری را میدیدند و ویدئوهایشان را میبُردند. حالا آقایان، توی خاطراتشان اعتراف میکردند که خودشان عامل نبودهاند به قانونی که وضع کرده بودند!
در واقع چوب و فلک و توبیخ و تنبیه برای عامهی مردم بود.
حکایت همان شعر معروف است:
"واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند"
مردم با یکرنگی همراه میشوند و هرجا دورویی ببینند و ادارهی فرهنگ بهصورت پادگانی باشد، پس میزنند و مقاومت میکنند.
از خوبیهای قانون جدید "حمایت از خانواده" این است که همه را به یک چشم نگاه میکند؛ حتی دانهدرشتها.
«چنانچه مقامات، مسئولان و کارگزاران یا همسر یا فرزند آنان مرتکب هریک از جرائم موضوع این قانون شوند، مشمول اعمال تخفیف، تعلیق و تعویق مجازات نمیشوند.»
#ماده_۵۷_قانون_حمایتازخانواده
واقعیت همین است گوش یکیدوتا آن بالاییها را بتابانید، این پایینیها را خوشحال میکنید و همراه.
✍م. شاهسنایی
#قانون_حمایتازخانواده
#قانون_همه_چی_تموم
#دانهدرشتها_زیرتیغ
@khatooonjan
محبوبم!
جهانم آشفته است.
جهانم میزان نیست.
جهانم پر از اضطراب است.
لحظات، چموشاند.
تنها هنگامی که به شما میرسم،
روبهروی شمایم و به شما سلام میکنم،
آن زمان جهان به تعادل میرسد.
جواب بدهید یا نه،
شما جهان من را متعادل میکنید.
صلیالله علیک یا اباعبدالله♥️
@khatooonjan
مسئله این است
دعوای الان حجاب، سر روسری سرکردن و سرنکردن نیست. اینگونه نیست که دغدغهی ما فقط این باشد که تا چند سال پیش خانمهایمان روسری سرشان میکردند، الان بعضیها برداشتند.
دارد یک حرکت دومینووار اتفاق میافتد. از حجاب شروع میشود و به برهنگی میرسد و بعد بهسمت همجنسبازی و بقیهی مفاسد میرود تا به نقطهی هدفش برسد که فروپاشی خانواده است.
اولین قطعهی این دومینو حجاب است. اگر نظام جلوی آن محکم نایستد و این دژ را حفظ نکند، بقیهی قطعات هم فرو میریزد و انقلاب جنسی اتفاق میافتد.
قانون حمایت از خانواده برای مقابله با همین حرکت است.
#قانون_حمایتازخانواده
🪴ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خاتون، خانهی روایتهای بانوی ایرانی است از قانون حمایت از خانواده...
با ما همراه باشید.
@khatooonjan
🍃از خاتون میگوییم؛ بانویی که اصیل است و شریف.
و از دغدغههایش؛ دربارهی خودش، خانوادهاش و جامعهاش.
و از قانون "حمایت از خانواده" که قرار است حامیاش باشد.
اینجا خاتونهای سرزمینمان از خودشان میگویند.🍃
اینجا هستیم 👇🏻
ما را به دوستانتان معرفی کنید.
https://eitaa.com/khatooonjan
زلف بر باد مده
انگشتهای کشیدهاش را لای خرمن موهای طلایی رنگش کشید: "آخه اینا به این قشنگی! چه مشکلی واسه کسی درست میکنه؟! اصلاً دلم میخواد همه ببینن اینهمه زیبایی رو."
زن زیر لب زمزمه کرد: "زلف بر باد مده!"
دختر ایستاد کنار خیابان و رژلب قرمزش را از داخل کیف بیرون کشید. داخل آینهی کوچک نگاه کرد. لبهایش سرخِسرخ شده بود.
نمیدانست چند تا ماشین برایش بوق زدند؛ یکی دو تا سه تا...؟!
فکر کردچقدر مردها مزاحم و بیکارند. ظهر شده بود و آسفالت خیابان از هُرم آفتاب تابستان داغِداغ بود.
عرق از لابهلای موهایش میچکید. صدای آرامی از پشت سرش گفت: "تو به این قشنگی دخترجون، حیف نیس آدمای مریض، زیباییت رو ببینن؟!"
برگشت پشت سرش را نگاه کرد. زن چادری سیوچندسالهای ایستاده بود. گرمای هوا حسابی کلافهاش کرده بود. بلند فریاد کشید: "به تو چه فوضولی؟!"
زن دمغ شد. آنطرفتر روی نیمکت چوبی ایستگاه اتوبوس نشست.
صدای قیژ ترمز ماشینی با شیشههای دودی، صورتش را در هم کرد. کنارش ایستاد. مرد راننده در را باز کرد. سیگار را زیر نوکِ پا خاموش کرد و پیاده شد.
_ بفرما خوشگله در خدمت باشیم!
_ گمشو مزاحمت ایجاد نکن.
_ بیا بابا، بیا ما اهلدلیم.
دست دختر را کشید و میخواست به زور سوار ماشینش کند. زن چادری از داخل ایستگاه دوید و دست دختر را گرفت. مرد چشمش که به زن افتاد سوار ماشین شد و به سرعت رفت.
دختر پهن شده بود کف آسفالت و با بدن لرزان گریه میکرد.
_ خاک بر سر... بیهمه چی... من چه ربطی دارم به تو؟...
زن دستهای لرزان دختر را گرفت و بلندش کرد:
_ بهت گفتم عزیزم، آدم بیمار زیاده.
دختر روی صندلی چوبی ايستگاه نشست. توی کیفش دنبال دستمال میگشت و با خودش حرف میزد:
"دستمال کاغذی تمیز داشتم اینجا. توی بسته بودن. چرا ریختن وسط کیفم؟! "
✍ حدیثه محمدی
#روایت_مردمی
#قانون_حمایتازخانواده
#حجاب_حامی_زنان
🪴ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خاتون، خانهی روایتهای بانوی ایرانی است، دربارهی خودش، خانوادهاش، جامعهاش و #قانون_حمایتازخانواده که قرار است حامیاش باشد.
شما هم راوی قصه و تجربهی خودتان باشید و با ما به اشتراک بگذارید.
خاتون را دنبال کنید👇🏻
https://eitaa.com/khatooonjan