هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روحانی: نگذاريم به فقرا سخت بگذرد. اين وظيفه همه دستگاههای ماست.
fna.ir/961
@Farsna
داستان زییای تلفنی كه من به خدا زدم!
09 مهر 1393 توسط زماني دركاني
سالها قبل، در اتاق كار خود نشسته بودم كه مرد روحانی خوش چهرهای وارد شد. از چینهای عمیق پیشانیاش پیدا بود كه مردی دنیا دیده و سرد و گرم روزگار چشیدهاست. سر و وضع نسبتاً مرتبی داشت و پنجاه ساله به نظر میرسید و رفتار متین او انسان را به احترام وامی داشت. پس از سلام و احوال پرسی، گفت: شنیدهام كه روحانی زادهاید و اصیل و درد آشنا. كتابی نوشتهام كه اگر مجوز چاپ آن را صادر كنید برای هیمشه ممنون شما خواهم بود. نگاهی به كتابهایی كه در روی میز كارم بر روی هم انباشته شده بود، انداختم و گفتم: ملاحظه میكنید، این كتابها به ترتیب در انتظار نوبت نشستهاند تا پس از رسیدگی به دست چاپ سپرده شوند و مؤلفان آنها همه، همین تقاضای شما را دارند. شغل اصلی من دبیری است و با حفظ سمت آموزشی، این وظیفه سنگین اداری را نیز به من محول كردهاند تا در ساعات فراغت به بررسی كتاب بپردازم! و طبیعی است كه كار به روز نباشد. جانا! چه كند یك دل با این همه دلبر؟! اگر شما به جای من بودید چه میكردید؟!
با لحن پدرانهای گفت: فرزندم! فكر نمیكنم در تشخیص خود اشتباه كرده باشم، شما اهل دردید و درد مرا خوب میفهمید! این كتاب، ماجرای تلفنی است كه من به خدا زدهام! و فكر میكنم كه مطالعه آن برای عموم مردم خصوصاً جوانان مفید باشد. بركاتی كه این تلفن به همراه داشته، نه تنها زندگی من بلكه زندگی صدها نفر را تا به امروز دگرگون ساخته است. اگر من به جای شما بودم نگاه گذرایی به مطالب كتاب میانداختم و اجازه چاپ آن را صادر میكردم! آن روز، حدود هفت سال از آشنایی من با عزیز نادرالوجودی چون آقای مجتهدی میگذشت و طبعاً تشنه شنیدن مطالبی از این دست بودم، خصوصاً كه سفارش اكید آن مرد خدا را همیشه به خاطر سپرده بودم كه:
« فرصتها را نباید از دست داد.» گفتم: نیازی به بررسی كتاب نیست! دوست دارم فهرست وار مطالب كتاب را از زبان شما بشنوم.
گفت: اسم كتاب را: « عبرتانگیز» گذاشتهام به خاطر عبرتهای بسیاری كه از آن میتوان گرفت.
این كتاب دو بخش دارد، بخش اول آن درباره تلفنی است كه به خدا زدهام! و بخش دوم آن مربوط به بركات بیشماری میشود كه این تلفن به همراه داشته. بعد آمار مفصلی را ارایه كرد كه تا آن روز توفیق انجام چه خدماتی را خداوند نصیب او كرده است؛ از قبیل: احداث چند باب دارالایتام، دبستان ، دبیرستان، مسجد و … و گفت: آمار این خدمات به تفكیك سال، دقیقاً در این كتاب آمده است.
از توفیق بزرگی كه خداوند سبحان نصیب این روحانی خدوم كرده بود، دچار حیرت شده بودم و از او خواستم ماجرای تلفن خود را به خدا برایم بازگو كند، و او در حالی كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، گفت:
طلبه جوانی بودم كه در زمان مرجعیت آیت اله بروجردی از اراك به قم آمدم، و با آنكه بیش از 25 سال نداشتم بایستی هزینه یك خانواده پنج نفری را تأمین میكردم، و شهریه ناچیزی كه هر ماه از حوزه میگرفتم، پاسخگوی اجاره و هزینههای زندگیام نبود، و با آنكه همسرم با فقر و نداری من میساخت ولی اغلب ناچار میشدم برای امرار معاش از این و آن قرض كنم.
دو سه سال به این روال گذشت و كار من به جایی رسید كه به تمامی كسبه محله گذرخان از نانوا گرفته تا بقال و قصاب بدهكار شده بودم و شرم میكردم كه برای تهیه مایحتاج زندگی به آنها مراجعه كنم .
در این شرایط دشوار و كمرشكن، صاحبخانه نیز با اصرار، اجارههای عقب افتاده را یك جا از من طلب میكرد و بار آخر كه به سراغم آمد، گفت: اگر تا دور روز دیگر بدهی خود را پرداخت نكنی، اثاثیهات را از خانه بیرون میریزم و خانهام را به مستأجری میدهم كه توان پرداخت این مال الجاره را داشته باشد ! دیگر كارد به استخوانم رسیده بود، سحرگاه از خانه بیرون زدم. بایستی خود را گم و گور میكردم! زیرا دیگر تحمل آن همه سختی را نداشتم و نمیتوانستم به چشمان بیفروغ فرزندانم نگاه كنم، و نگاه طلبكارانه كسبه محل را نادیده بگیرم، و از همه بدتر شاهد لحظهای باشم كه اثاثیه مرا از خانه بیرون میریزند ! از محله گذرخان كه بیرون آمدم، چششم به گنبد و گلدسته حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام افتاد، بی اختیار دلم شكست و قطرات اشك بر گونهام نشست، و با زبان بی زبانی، ناگفتههای دلم را برای آن بانوی بزرگوار گفتم. نماز صبح را در حرم بیبی خواندم، و از صحن بیرون آمدم : چند اتوبوس در كنار «سه راه موزه » سرگرم پركردن مسافر بودند. دلم از غصه پر بود و جیبم خالی! بسیار كاویدم و سرانجام یك اسكناس 50 ریالی را در گوشه جیب بغلم پیدا كردم! سوار اتوبوسی شدم كه به تهران میرفت و قرار بود مسافرهای خود را در میدان شوش پیاده كند. در طول راه، لحظهای ارتباط قلبیام با خدا قطع نمیشد. مدام اشك میریختم و میسوختم. التهاب عجیبی تمام وجودم را فرا گرفته بود، انگار بر سر آتش نشستهام! نا
گهان با صدای راننده اتوبوس به خود آمدم كه میگفت : آقا! آخر خط است. میدان شوش همین جاست!
از ماشین پیاده شدم، ساعتی از طلوع آفتاب میگذشت. باید به كجا میرفتم؟ پاسخی برای این سؤال نداشتم!
مغازهها یكی پس از دیگری باز میشد، و من در میانه آنها به آدم آوارهای میماندم كه جایی برای رفتن ندارد، ولی سعی میكند تا كسی پی به رازش نبرد!
ناگهان به خاطرم خطور كرد كه برادرم میگفت در خیابان شمالی منتهی به این میدان، نمایشگاه فرش دارد، و تابلوی بزرگی به چند رنگ سردر نمایشگاه او را زینت داده است . تصمیم گرفتم كه از او دیدن كنم، هر چند او تمایلی به دیدن من نداشت.
محل كارش را پیدا كردم، نمایشگاهی بود چهار در و بسیار بزرگ، پیدا بود كه تازه درها را باز كرده، و یادش رفته كه در ماشین بنز خود را ببندد، و شاید عازم محلی بود و میخواست از مغازه چیزی بردارد!
وارد نمایشگاه شدم و سلام كردم. همین كه نگاهش به من افتاد به طعنه گفت: علیكم! امروز آفتاب از كجا سرزده كه یاد فقیران كردهای؟!
شما كجا؟ اینجا كجا؟ میدانی چند سال است كه همدیگر را ندیدهایم؟ ولی نه، تو تقصیری نداری! آدم عاقل كه قم را نمیگذارد به تهران بیاید! هر چه باشد شما در قم برو و بیایی دارید، حق دارید! باشد ما هم خدایی داریم !
گفت: اگر كاری نداری، همین جا باش! من باید تا بازار بروم و برگردم، یك ساعت بیشتر طول نمیكشد! شاگردم امروز مرخصی گرفته، وقتی كه برگشتم بیشتر با هم صحبت میكنیم ! او رفت و من ماندم و آن نمایشگاه بزرگ كه از قالیچههای ابریشمی گرانبها انباشته شده بود.
دیدن آن همه مال و منال، بغضی شد و راه گلویم را گرفت!
رو به آسمان كردم و گفتم: آخدا! ما هر دو بنده توایم و هر دو برادر هم، و این تویی كه روزی ما را مقدر میكنی. او در نهایت آسایش است و توانگری، و من كه جوانی خود را صرف آموختن علوم دینی كردهام، لحظهای نیست كه با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم نكنم! تو را به عزتات و جلال ربوبیات كه بیش از این شرمسار این و آنم مگردان، و از مال دنیا چنان بی نیازم كن كه پناه بندگان نیازمند تو باشم كه برای مرد، دردی بدتر از تنگدستی نیست كه: من لا معاش له، لا معاد له .
در این اثنا نگاهم به تلفن روی میز برادرم افتاد كه انگار مرا صدا میزند! و حسی غریب از درون به من نهیب میزد كه گوشی را بردار و با خدا دو سه كلمهای درد دل كن!
گوشی را برداشتم، چشمان خود را بستم، و پشت سر هم چند شماره را گرفتم، صدایی در گوشی تلفن پیچید كه: الو! بفرمایید!
چرا حرف نمیزنید؟ الو! الو !
از كاری كه كرده بودم، پشیمان شدم، خواستم گوشی را قطع كنم، كه شنیدم صدایی ملتمسانه میگفت:
تو را به آنكه میپرستی، تماس خود را با ما قطع نكن!
ما منتظر تلفن شما بودیم! و به كمك شما احتیاج داریم!
لطفاً نشانی خود را بگو و ما را از این انتظار بیرون بیار!
مگر نمیخواستی با خدا درد دل كنی؟
ناخواسته نشانی مغازه برادرم را دادم و بعد، از كاری كه كرده بودم به قدری پشیمان شدم كه از مغازه بیرون زدم و به انتظار آمدن برادرم نشستم!
با خودم میگفتم: كه خود كرده را تدبیر نیست! باید تاوان این گستاخی خود را بدهی.
آخر كدام آدم عاقلی تا به حال تلفنی با خدا تماس گرفته است؟ این چه اشتباه بزرگی بود كه امروز مرتكب شدی؟ از یك روحانی واقعی این كار بعید است !
از اینها گذشته، كسی كه گوشی را برداشته بود از كجا میدانست كه من میخواستم با خدا درد دل كنم؟ ثانیاً چرا التماس میكرد كه گوشی را قطع نكنم؟ و…
اینها سؤالاتی بود كه مرتباً در ذهن من نقش میبست، ولی پاسخی برای آنها نداشتم! ناگهان سواری مدل بالایی جلوی نمایشگاه توقف كرد، و راننده آن با لباس فرم نوار دوزی شده با عجله از ماشین بیرون پرید و در عقب سواری را با احترام باز كرد، و چند لحظه بعد پیرمرد موقری بیرون آمد. از وضع لباس فاستونی اطو كرده و كلاه فرنگی و عصای دسته استخوانی او پیدا بود كه از طبقه مرفه و اشراف است .
پس از آنكه راننده با نشان دادن تابلوی مغازه به او اطمینان داد كه آدرس را درست آمده است، پیرمرد از جلو و او از عقب با گامهای شمرده به طرف مغازه حركت كردند .
در آن لحظات با سر درگمی عجیبی دست به گریبان بودم و نمیدانستم چه باید بكنم؟
آنها داخل مغازه شدند، و من در كنار در ورودی ایستادم. پیرمرد همین كه چشمش به من افتاد، گفت :
این مغازه از شماست؟!
گفتم: نه! تشریف داشته باشید، صاحب مغازه تا دقایقی دیگر خواهدآمد!
از لحن پیرمرد و شیوه صبحت كردن او فهمیدم كه همان كسی است كه گوشی را برداشت و با من صحبت كرد!
در آن لحظه خدا خدا میكردم كه مبادا در این حال برادرم برسد و از ماجرای تلفن مطلع شود و بهانه ی تازهای برای تحقیر كردن من به دست او بیفتد!
پیرمرد كه از پریشانی حال من به واقعیت امر پی برده بود، با مهربانی پرسید:
شما نبودید كه حدود نیم ساعت پیش به خانه ما زنگ زدید؟! صدای شم
ا برای من كاملاً آشناست!
خواستم عذری بیاورم، و از مزاحمتی كه ناخواسته برای او فراهم آورده بودم، پوزش بطلبم، ولی با درنگی كه از خود نشان دادم، پیرمرد آنچه را باید بفهمد، فهمید. جلو آمد و در آغوشم گرفت و گفت:
خدا را شكر كه گمشده « بانو» را پیدا كردم! و بعد به راننده خود تشر زد كه چرا ایستادهای و ما را تماشا میكنی؟! آقا را راهنمایی كن! باید زودتر خود را به « بانو» برسانیم !
هرچه از رفتن خودداری كردم، اصرار پیرمرد بیشتر میشد و در همین اثنا برادرم از راه رسید و دید كه آن مرد اشرافی با چه اصراری به من میخواهد كه برای چند ساعتی مهمان او باشم و من استنكاف میكنم! سرانجام تصمیم گرفتم خود را به دست سرنوشت بسپارم و پیش از آنكه برادرم از ماجرای تلفن آگاه شود، به همراه پیرمرد بروم!
فراموش نمیكنم هنگامی كه میخواستم سوار ماشین شوم و آن پیرمرد موقر به احترام من شخصاً در عقب سواری مدل بالای خود را باز كرده بود، برادرم كه در عالم خیال حتی تصور نمیكرد كه برادر طلبه او از چنان موقعیتی برخوردار باشد به هنگام خداحافظی در بیخ گوشم گفت:
حالا میفهمم كه چرا ما را تحویل نمیگرفتی! كاش خدا تمام ثروت مرا میگرفت و در عوض یك مرید پر و پا قرصی مثل این پیر مرد اشرافی نصیب من میكرد! این خدا بود كه آبروی مرا خرید و آن قدر مرا در چشم برادرم بزرگ جلوه داد كه حالا به موقعیت من حسرت میخورد و از من میخواست زیر بال او را هم بگیرم! ماشین سواری با سرعت از خیابانها میگذشت ولی من ابداً حركتی احساس نمیكردم! انگار سوار كشتی شدهام و امواج كوهپیكر دریا ما را آرام آرام به پیش میبرد!
اتوبوس از رده خارج امروز صبح كجا، و این سواری بنز مدل بالای خوش ركاب كجا؟! واقعاً انسان در كار خدا در میماند و در برابر عظمت او با تمام وجود احساس كوچكی و ناچیزی میكند .
از پیچ شمیران هم گذشتیم، و راننده پس از عبور از یك خیابان طولانی و مشجر، سواری را به سمت خانه ویلایی بسیار بزرگی كه دو نگهبان در سمت راست و چپ در ورودی آن با لباس فرم ایستاده بودند، هدایت كرد.
نگهبانان به محض دیدن سواری، در ورودی را باز كرده و دست خود را به رسم سلام بالا بردند، و پیر مرد با اشاره دست به احترام آنان پاسخ گفت و با نواختن عصا به شانه راننده از او خواست تا به حركت خود ادامه دهد و توقف نكند!
از خیابان نسبتاً عریضی كه باغچههای زیبا و گلكاری شده در دو طرف آن خود نمایی میكردند گذشتیم.
ساختمان با شكوهی كه توسط پرچینهای سرسبز از سایه قسمتها مجزا شده بود و در وسط محوطهای چمنكاری شده قرار داشت .
ما پس از پیاده شدن از ماشین با راهنمایی آن پیر مرد از پلههایی كه دایره وار ساختمان را احاطه كرده بود، بالا رفتیم و از در شمالی وارد ساختمان شدیم .
تماشای سرسرایی بسیار بزرگ و مجلل، با چلچراغهای نفیس، و فرشهای عتیقه و … برای من و امثال من این پیام را به همراه داشت كه آدمی موجودی است طبعاً سیری ناپذیر و آزمند! كه هر چه از خدای خود بیشتر دور میشود، به مال و منال دنیا بیشتر دل میبندد و سرانجام از سراب عطشخیز دنیا در نهایت ناكامی و عطشناكی به وادی برزخ كوچ میكند در حالی كه جز كفنی از مال دنیا به همراه ندارد و باید پاسخگوی وزر و وبالی باشد كه بر دوش او سنگینی میكند ! به خاطر دارم كه در آن لحظات، از فرط حیرت قادر به سخن گفتن نبودم، و آرزو میكردم كه این نمایشنامه هر چه زودتر به پایان برسد!
پیرمرد كه دقایقی پیش مرا تنها گذاشته بود به اتفاق خانمی كه سعی میكرد با كمك خدمتكار مخصوص خود سر و روی خود را با چادر بپوشاند! وارد سرسرا شد . آن خانم، همین كه به چند قدمی من رسید، با دیدن من فریادی كشید و از حال رفت!
خدمتكاران دویدند و آب قند و گلاب آوردند دقایقی بعد كه خانم حال طبیعی خود را پیدا كرد، رو به پیرمرد كرد و گفت:
به روح پدرم قسم همین آقا را با همین شكل و شمایل دیشب در خواب به من نشان دادند! كسی كه باید این گره كور را از كلاف سر در گم زندگی من باز كند همین آقا است! به پیرمرد گفتم:
آیا وقت آن نرسیده كه ماجرای خود را برای من بگویید و مرا از این همه دلهره و حیرت بیرون بیاورید؟!
گفت: این خانم، همسر من هستند. پدرشان كه از خاندان سرشناس قاجار بود، سال گذشته عمر خود را به شما داد و هنگام مرگ به همسرم كه تنها فرزند او بود، وصیتی كرد كه باید از زبان خود او بشنوید . همسر او كه سعی میكرد آرامش خود را حفظ كند، گفت :
پدرم در دقایق واپسین عمر گفت: تو تنها وارث منی و تمام ثروت كلان من از این پس متعلق به تو خواهد بود، من در این لحظات آخر در قبال مال و منال هنگفتی كه برای تو میگذارم، از تو فقط یك تقاضا دارم و باید به من قول بدهی كه در اولین فرصت تقاضای مرا برآورده سازی گفتم: تقاضای شما هر چه باشد انجام خواهم داد . پدرم گفت : متأسفانه در طول عمر خود، توفیق خدمت به مردم را كمتر پیدا كردهام و از
ثروت بی حسابی كه خدا نصیبم كرده است نتوانستهام برای رضای خدا گام مؤثری بردارم. چند روز پیش نشستم و بدهی خود را به خدا مشخص كردم. نیمی از بدهی خود را تسویه كردم، ولی به خاطر بیماری نتوانستم بقیه بدهی خود را پاك كنم. صندوق در زیر تخت من است، پس از مرگ من آن را بردار و در میان افراد نیازمند قسمت كن. تقاضای من از تو همین است و بس!
من هم به پدرم قول دادم كه در اولین فرصت به وصیت او عمل كنم. ولی متأسفانه پس از مرگ پدرم، به خاطر آمد و رفتها و مراسمی كه بود وصیت پدر را فراموش كردم ! دیشب در عالم خواب، صحنه دلخراشی را به من نشان دادند كه تا آخر عمر از یاد من نخواهد رفت!
در عالم رؤیا دیدم كه به حساب پدرم رسیدگی میكنند و او مرتب التماس میكند كه من تقصیری ندارم!
دخترم كوتاهی كرده است! در آن اثنا نگاه پدرم به من افتاد و با تندی به من گفت: دیدی چه به روز من آوردی؟ مگر به من قول نداده بودی كه در اولین فرصت به تنها تقاضایی كه از تو داشتم عمل كنی؟ چرا محتویات صندوق را به نیازمندان ندادی؟ در آن لحظات آرزو میكردم كه زمین دهان باز میكرد و مرا میبعلید! از شدت شرم نمیتوانستم به چشم پدرم نگاه كنم ! گفتم: چگونه میتوانم كوتاهی خود را جبران كنم؟ و پدرم در حالی كه دو مأمور عذاب میخواستند او را با خود ببرند به من گفت : دخترم! به این آقا خوب نگاه كن! این آقا فردا صبح درست سر ساعت 9 از شدت فقر و درماندگی و ناامیدی گوشی تلفن را بر میدارد تا با خدا دو سه كلمه درد و دل كند!
لطف خدا شامل حال من میشود و شمارهای كه میگیرد، شماره خانه شماست! تو باید گوش به زنگ باشی و این فرصت را از دست ندهی! آن صندوق متعلق به این آقاست! دخترم! این آخرین فرصت است! مبادا آن را از دست بدهی ! به طرفی كه پدرم اشاره كرده بود، نگاه كردم. دیدم شما با همین لباس و با همین شكل و قیافه آنجا ایستادهاید و به من نگاه میكنید!
و امروز درست ساعت 9 صبح بود كه تلفن زنگ زد و شوهرم به سفارش من ملتمسانه از شما خواست كه تلفن را قطع نكنید و بقیه ماجرا را كه خود بهتر میدانید! مثل اینكه از یك خواب دراز بیدار شده باشم، نفس عمیقی كشیدم و نگاهی به اطراف خود انداختم. شرایط تازهای كه داشت در زندگی من اتفاق میافتاد به اندازهای خارقالعاده و غافلگیر كننده بود كه نمیتوانستم باور كنم! مگر میشود زندگی یك انسان در كمتر از چند ساعت اینقدر دستخوش دگرگونی شود؟! من، طلبهای كه از ترس آبرو و بیم طلبكاران، همسر و فرزندانم را در شهر قم به امان خدا رها كرده و به تهران آمده بودم، الآن در موقعیتی قرار داشتم كه یكی از ثروتمندترین خانوادههای اشرافی تهران عاجزانه از من میخواستند كه به كمك آنها بشتابم و صندوق پول و جواهری را از آنان بپذیرم كه نمیتوانستند آن را در جای خود به مصرف برسانند؟ !
راستی از دیشب در من چه تغییر شگرفی رخ داده بود كه این دگرگونی اساسی را به دنبال داشت؟!
جز روی آوردن به خدا و از ژرفای دل خدا را صدا زدن؟! بر درگاه كریمه اهل بیت علیهاالسلام سر ساییدن و ارتباط قلبی خود را با عوالم ماورایی برقرار كردن؟! و سفره دل خود را در پیشگاه خداوند مهربان گشودن واز او استمداد كردن؟ !
به دستور بانوی خانه، كلید صندوق را آوردند و او از من خواست تا قفل آن را باز كنم، و من پس از دو ركعت نماز و عرض سپاس از الطاف خداوند چاره ساز، در صندوق را باز كردم. محتویات صندوق از این قرار بود : الف- یكصد هزار تومان پول نقد !
ب - یكصد و پنجاه عدد سكه طلا ! ج - پنجاه قطعه الماس و جواهر ! د- سند مالكیت قطعه زمین مرغوبی به مساحت بیست هكتار در شمال تهران هـ - و نوزده قطعه اشیاء عتیقه و قیمتی ! سردفتری را به آنجا احضار كردند و فیالمجلس مالكیت زمین یاد شده را به نام من تغییر دادند و پس از صرف ناهار و ساعتی استراحت به همراه راننده به طرف قم حركت كردیم. هنگامی كه به قم رسیدیم، به راننده گفتم:
در نزدیكی میدان آستانه توقف كند، و من پس از تشرف به حرم مطهر كریمه اهل بیت، حضرت معصومه علیهاالسلام عرض نیایش به درگاه خدا و سپاس از مراحم كریمانه آن حضرت در گشودن گره كور زندگیام، در آن مكان مقدس با خدای خود پیمان بستم كه از ثروت بیحسابی كه نصیب من شده، در بر طرف كردن نیازهای اساسی نیازمندان جامعه استفاده كنم و آن را در اموری كه خشنودی خدا و خلق خدا در آنست، مصرف نمایم .
اولین كاری كه پس از مراجعت به خانه انجام دادم، پرداخت بدهیهایی بود كه از آن رنج میبردم، و بعد خانه نقلی كوچكی را به مبلغ سی و پنج هزار تومان خریدم و همسر و فرزندانم را پس از سالها خانه به دوشی در خانهای كه متعلق به خودم بود سكونت دادم.
با مشورت با افراد خدوم و كاردان نیمی از آن ثروت هنگفت را در امور مشروعی سرمایهگذاری كردم كه منافع قابل ملاحظهای داشت و با نیم دیگر آن چندین باب دارالایتام، دبستان، دبیرستان، مسجد و درمانگاه و دا
روخانه شبانهروزی احداث، و آب آشامیدنی و بهداشتی اهالی چندین روستا را با صدها متر لولهكشی تأمین كردم.
از آن روز تاكنون از منافع سرمایهگذاریهایی كه كردهام هزینه تحصیلی دهها كودك بیسرپرست را از دوره دبستان تا تحصیلات عالی و نیز هزینههای جاری چندین مؤسسه عامالمنفعه را پرداخت میكنم و آمار دقیق این خدمات را به تفكیك در كتابی كه ملاحظه میكنید ذكر كردهام و آرزو میكنم افراد نیكوكاری كه این كتاب را مطالعه میكنند، در گره گشایی از كار بندگان خدا و تأمین نیازمندیهای آنان، اهتمام بیشتری از خود نشان دهند
هدایت شده از Aminikhaah🇱🇧
💠 تو دهنی بزرگ آیت الله العظمی وحید خراسانی به شیعیان ملکه
#شیعه_لندنی
#فرقه_گمراه
#شعائر
✅ @Aminikhaah
هدایت شده از کانال ائمه جماعت
م💥 15شوال وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام👇👇👇👇
هدایت شده از کانال ائمه جماعت
حضرت عبدالعظیم حسنی.pdf
509.3K
✳️فیش منبر ✳️
⭕️وفات سید الکریم⭕️
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی
🌀منبر کامل🌀
⭕️دنیای فیش منبر و مرثیه و مدیحه
هدایت شده از کانال ائمه جماعت
روایات منقول از حضرت عبدالعظیم حسنی.pdf
408.9K
✳️فیش منبر ✳️
⭕️وفات سید الکریم⭕️
#روایات_منقول_حضرت_عبدالعظیم_حسنی
🌀منبر کامل🌀
⭕️دنیای فیش منبر و مرثیه و مدیحه
هدایت شده از کانال ائمه جماعت
4458-fa-abdolazim-hasani-va-revayate-mahdavyat.pdf
535.9K
دانلود کتابچه عبدالعظیم حسنی و روایات در 21 صفحه
هدایت شده از کانال ائمه جماعت
10721-fa-sharh hadis arz din hazrat abd alazim hasani.pdf
1.05M
شرح حدیث عرض دین حضرت عبدالعظیم حسنی
هدایت شده از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔴 ۱۵اردیبهشت۹۶|روحانی در مناظره انتخاباتی:
امروز اقتصاد کشور به آرامشی رسیده که مردم به راحتی میتوانند فردای خود را پیشبینی کنند
سکه حدود ۳ میلیون 😱
دلار حدود ۸۵۰۰ تومان😱😱
🇮🇷 @ammar_rahbar
هدایت شده از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنچه در چند روز گذشته در #ورزشگاه آزادی رخ داد❗️
#اختلاط_زن_مرد
#رقص
#دستشویی_مختلط
#کشف_حجاب
🔴قرارگاه فرهنگی عمار👇
eitaa.com/joinchat/455540747C5208211050
هدایت شده از امام جمعه شهرغرق آباد-مرکزی
در خطبههای نماز جمعه استانها چه گذشت؟
🎙خطیبان نماز جمعه سراسر کشور، این هفته پیرامون مسائل مختلف با مردم و مسئولین سخن گفتند. انتقاد از مسائل اقتصادی و معیشتی روز و عدم نظارت بر آنها در بیشتر صحبتها به چشم میخورد.
🔹آیتالله علمالهدی، امام جمعه مشهد: امروز صادرات نفت، گاز و پتروشیمی ما به خوبی انجام میشود. در بحث ارز نیز در کشور کمبودی وجود ندارد و باید مدیریت صورت گیرد/ دشمن به دنبال تبدیل مشکلات اقتصادی به بحران است
🔸آیت الله حسینی بوشهری، امام جمعه قم: وضع ارز و سکه و نقدینگی مردم نیازمند بررسی است و باید اقدام عملی داشت و بهانه را از دشمن گرفت/ مسؤولان به فکر حل مشکلات باشند
🔹آیتالله شاهچراغی، امام جمعه سمنان: قوه قضائیه با دانهدرشتهای مفاسد اقتصادی پررنگتر برخورد کند/ هر میزان که قوه قضائیه بتواند خود را چابک کند و به پروندهها سریعتر رسیدگی کند، قطعاً رضایتمندی مردم هم بالاتر میرود.
🔸آیتالله مهدوی، امام جمعه موقت اصفهان: حداقل برخورد با مسؤول مفسد این است که برکنار شود و بررسی شود این اموال را از کجا آورده است
🔹آیتالله دژکام، امام جمعه شیراز: مشکل بزرگ جامعه ما که بهانه دشمن برای فتنهانگیزی میشود، مسئله اقتصادی است/ منافقان کور خواندند که مردم نظام اسلامی را با مسائل دنیوی عوض کنند
🔸آیتالله عاملی، امام جمعه اردبیل: آمریکا بزرگترین ناقض حقوق بشر است/ بحران آب طی سالهای آینده را جدی بگیریم
🔹آیتالله طهمحمدی، امام جمعه همدان: مسائل اقتصادی نیازمند نظارت دقیق است/ مردم در این شرایط به فکر هم باشند
🔸آیتالله عابدینی، امام جمعه قزوین: منفورتر از آمریکا، افرادی هستند که خواهان مذاکره با آمریکا شدند
🔹آیتالله صفایی بوشهری، امام جمعه بوشهر: نباید در مجلس ناامیدی راه داشته باشد/ در بخش کشاورزی شرایط نباید به گونهای باشد که کشاورزان به دلیل فقدان توجیه اقتصادی قادر به برداشت محصول خود نباشند.
هدایت شده از مدارس امین
🔰 روایت رهبر انقلاب از سرنوشت سه جریان داخلی معارض با انقلاب اسلامی
🔻حضرت آیتالله خامنهای در دانشگاه امام حسین علیهالسلام:
🔸️سه جریان معارض داخلی در مقابل انقلاب از روز اول پیدا شد:
🔹️یک جریان بهاصطلاح لیبرال و متمایل به غرب و آمریکا،
🔹️یک جریان کمونیستهای اسلحه بهدست که از هیچ کاری ابا نداشتند،
🔹️و منافقینی که با ظاهر اسلامی و باطن کفر در نهایت زیر پرچم صدام حاضر شدند.
هر سه جریان، مغلوب و منکوب انقلاب اسلامی شدند.
🔺️جمهوری اسلامی با کمک ملت، همه این دشمنان خارجی و داخلی را به عقبنشینی وادار کرده است. ۹۷/۴/۹
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 چرا رهبری اینقدر به آینده امیدوارند؟
🔻دلداری جالب مالک اشتر به امیر المومنین(ع)
#تصویری
@Panahian_ir
هدایت شده از مدارس امین
راه سعادت
سفر
پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی؟ص؟:
• سفر کنید تا تن درست و سالم بمانید. المعجم الأوسط: ج7، ص 245
• هرگاه یکى از شما به سفر رفت، در بازگشت حتى اگر شده یک قطعه سنگ براى خانوادهاش هدیه و تحفه بیاورد! بحارالأنوار:2/283/76
• نخست همسفر، آن گاه سفر. بحارالأنوار: 8/267/76
امیرالمؤمنین، امام علی؟ع؟:
• انسان نباید به سفرى رود که مىترسد در آن به دین و نمازش لطمهاى وارد آید. بحارالأنوار: 1/108/10
• براى کسب بلند مرتبگى از وطن خود دور شو و سفر کن که در مسافرت پنج فایده است: برطرف شدن اندوه، بدست آوردن روزى و دانش و آداب زندگى، و همنشینى با بزرگواران. مستدرک الوسائل و مستنبط المسایل ج 8، ص 115
امام صادق؟ع؟:
• تحیّتِ کامل به شخصى که مقیم است (از سفرى برنگشته) دست دادن با اوست و سلامِ کامل براى آن که از سفر باز آمده معانقه کردن با اوست. الکافی : 2/646/14
هدایت شده از مدارس امین
روشهای برنامه ریزی مناسب برای تعطیلات تابستانی کودکان و نوجوانان
با شروع فصل تابستان و تعطیلی مدارس، طولانی بودن زمان تعطیلات و داشتن اوقات فراغت بسیار، مهمترین دغدغه والدین است. آنها معمولاً نگرانند فرزندانشان در این چند ماه چه خواهند کرد.
اوقات فراغت بخش مهمی از زندگــــی هر نوجوان را تشکیل میدهد، اگر نوجوان برنامه مشخصی برای گذراندن مفید اوقات فراغت خود نداشته باشد این بیبرنامگی و بیهدفی بسیاری از جنبه های زندگی او را تحت الشعاع قرار داده و حتی در نهایت ممکن است سعادت آینده زندگی نوجوان را نیز دچار اختلال کند.
از سوی دیگر، نحوه گذراندن اوقات فراغت در نوجوانی نیز بسیار حائزاهمیت است. اوقات فراغت اگر در مجاری صحیح به کار گرفته شود، باعث تبلور ذهن، نشاط و نیرومندی در مهمترین فعالیتهای زندگی نوجوان میشود؛ اما اگر در جهتی نادرست صرف شود، احتمال دارد خطرات بزرگ و مفاسد غیرقابل جبرانی به بار آورد. متأسفانه در سالهای اخیر بسیاری از نوجوانان با پرداختن به بازیهای رایانهای یا بازی با گوشیهای هوشمند، در جهت تفریحات ناسالمی گام برداشتهاند که آسیبهای ناشی از آن بر هیچ کس پوشیده نیست. این در حالی است که والدین مدبر و آگاه میتوانند با شناسایی نیازمندیها و رفع احتیاجات و برنامهریزیهای صحیح برای اوقات فراغت آنان؛ خلاقیت ونوآوریها همراه با تفکرسیال نوجوانشان را پویا و فعال کنند.
▪️ تصمیم با خود اوست
نوجوانان به دلیل حس استقلال و آزادی بسیار متمایلند در مورد اوقات فراغت و چگونگی گذراندن آن، خودشان تصمیمگیرنده اصلی باشند. آنها معمولاً در برابر تصمیمات از پیش تعیین شدهای که خود در آن نقش پویایی نداشتهاند، بسیار مقاومت کرده و اغلب بدون اندیشه درباره عواقب مثبت یا حتی منفی آن، تنها به صرف منفعل بودن خود، هرگز حاضر به پذیرش آن تصمیمات نخواهند بود، بنابراین بهتر است برای سپری کردن تعطیلات شاد و پرمحتوا، نظر فرزندتان را درباره چگونگی گذران آن جویا شوید و اهداف تان را مشخص کنید.
▪️ ورزش، بهترین روش گذراندن اوقات فراغت
انجام فعالیتهای بدنی یکی از مهمترین روشهای گذراندن اوقات فراغت در تمام دوران زندگی بویژه نوجوانی است.
ورزش علاوه بر تامین سلامت روان و جسم، نوجوان را از آثار نامطلوب محیطهای اجتماعی نیز بر حذر میدارد. بسیاری از نوجوانان با انجام ورزشهای حرفهای میتوانند مسیر آینده زندگی ورزشی خود را مشخص و در آن جهت حرکت کنند. شما بهعنوان والدین یک نوجوان میتوانید در گفتوگویی صمیمانه، از علاقهمندیهای ورزشی فرزندتان آگاه شوید و با کمک گرفتن از متخصصان امر، او را ترغیب به انجام ورزشی کنید که مستعد به انجام آن است.
▪️ سفر، پخته کند خام را
سفر کردن و گردش در جهان طبیعت از دیگر فعالیتهای جدی گذراندن اوقات فراغت است. سفرهای کوتاه یکروزه یا چند روزه برای نوجوانان بسیار هیجانانگیز است.
شما میتوانید با حضور در تورهای مسافرتی یا تورهای تابستانی مساجد محل، فرهنگسراهای محلی و مدارس که از نظر اخلاقی مورد تأیید و اطمینان هستند فرزندتان را در سفرهای کوتاه همراهی کنید. با شرکت در این تورها، نوجوان شما میتواند به طور غیرمستقیم مهارتهای مهم زندگی را به واسطه پویایی و فعالیت در این تورها، آموزش ببیند.
▪️ مطالعهای از نوع دیگر
فصل تابستان فرصت مناسبی برای لذت بردن از مطالعه کتابهای غیردرسی زیبا و پرمحتواست.
با شناسایی مجموعه کتابهای بسیاری که برای نوجوانان در بازار موجود است، میتوانید فرزندتان را راهنمایی و زاویه مطالعه او را ترسیم کنید. بیتردید مطالعه کتابهای خوب در خانه، کتابخانه یا بهصورت آنلاین، راه میانبری برای پرکردن اوقات فراغت و کسب اطلاعات بسیار از دنیای اطراف است.
▪️ تابستان، فصل خودکفایی
فصل تابستان، زمان بسیار مناسبی برای مهارتآموزی و کارآموزی است.
فرصتهایی را فراهم آورید تا فرزندتان با توجه به علاقهمندیهایی که دارد، کارهای مختلفی را انجام دهد. یکی از مهمترین مزایای کارآموزی این است که نوجوانان با کسب مهارتهای مورد نظر خود، میتوانند هنگام انتخاب رشته دبیرستان، براحتی و بدون سردرگمی، از میان انبوهی از تردیدها به سهولت گذر کنند و برای انتخاب رشته، بهترین تصمیم خود را بگیرند.
برای پرداختن به علاقهمندیها مکان مناسبی را انتخاب کنید، فعالیت در مطب پزشک، شرکت مهندسی، تعمیرگاه، کارگاههای خیاطی و هنری و...، کارورزی کوتاهمدت نوجوان در تابستان را هدفمند، مفید، پر نشاط و در عین حال پر از تجربیات خوب رقم میزند.
نسرین صفری - روانشناس بالینی
هدایت شده از دروس
#چالش_نقدونظر
♨️ پژوهشی فقهی توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات انجام شده و نتیجه آن، #جواز حضور زنان در ورزشگاهها و #لزوم انجام اقداماتی برای فراهم آوردن امکان آن توسط دولت بوده است.
مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری با انتشار نتیجه این تحقیق، از صاحبنظران نظرخواهی کرده است. 👇
📚 کتاب «حضور زنان در ورزشگاه -پژوهش فقهی» نوشته "حجتالاسلام جواد فخار طوسی" است (لینک دانلود فایل پیدیاف کتاب در انتهای همین پیام گذاشته شده). این کتاب دارای دو بخش است. بخش اول، حکم اولی، و بخش دوم، حکم ثانوی.
💠 بخش اول در دو فصل «دلایل ممنوعیت» و «دلایل مجاز بودن» تنظیم شدهاست.
⭕️ در فصل اول بخش اول کتاب، مبتنی بر رویکرد منفی به حضور زنان در ورزشگاهها، به دلایلی استناد شدهاست:
1⃣ دلیل اول، آیات و روایاتی است که به ظاهر، خارج شدن زنان را از منازل به طور کلی ممنوع یا ناپسند میشمارد.
2⃣ دلیل دوم، ممنوعیت اختلاط زنها و مردهاست. کسانی که به این دلیل استناد جستهاند، اختلاط را به معنایی گسترده تفسیر کردهاند.
⭕️ در فصل دوم بخش اول کتاب، مبتنی بر رویکرد مثبت به حضور زنان در ورزشگاهها به دلایل زیر استناد شدهاست:
1⃣ قاعدۀ اباحه نخستین دلیلی است که پس از نقد و ردّ دلایل ممنوعیت، و به منظور اثبات مجاز بودن، قابل ذکر است. مفاد این اصل- که مورد پذیرش اکثریت علمای شیعه میباشد- مجاز بودن ارتکاب اعمالی است که دلیلی برای ممنوعیت آن وجود ندارد. حضور خانمها در مکانهایی مثل ورزشگاه، یک «کنش»، و مشمول قاعدۀ اباحه به شمار میآید.
2⃣ دلیل دوم، استناد به حقوق طبیعی است. یکی از حقوق اولیه و طبیعی آدمی، حق آزادی رفت و آمد و حضور در هر مکان دلخواه میباشد.
3⃣ سومین دلیل، گزارشهای فراوانی است که مناسبات آزادانۀ زنها و مردها را در زمان پیامبر اکرم(ص) و نیز امامان معصوم(ع) نشان میدهد.
4⃣ چهارمین و آخرین دلیل، « سیرۀ متشرعه» است.
✅ نتیجۀ به دست آمده از بخش اول کتاب این است که با در نظر گرفتن ذات موضوع (یعنی حضور زنان در ورزشگاهها)، بدون توجه به عناوین جانبی، حکم اولی شرعی این مساله، مباح بودن و مجاز دانستهشدن است. براین پایه، «بانوان میتوانند در ورزشگاهها به عنوان تماشاگر و درکنار مردان حاضر باشند»
💠 بخش دوم کتاب با عنوان «حکم ثانوی حضور زنان در ورزشگاهها» در دو فصل «عناوین ثانویهای که میتواند حضور زنان را در ورزشگاه ممنوع سازد» و « عناوین ثانویهای که میتواند حضور زنان را در ورزشگاه الزامی سازد » تنظیم شدهاست.
⭕️ در فصل اول بخش دوم کتاب، هفت عنوان ثانوی که میتواند مورد استناد مخالفان حضور بانوان در ورزشگاهها قرار بگیرد عبارتاند از:
1⃣ برهنه بودن بدن ورزشکاران در بعضی از ورزش ها؛
2⃣ خشن بودن بعضی از مسابقات ورزشی؛
3⃣ رفتارهای ناهنجار و زشت برخی تماشاگران مرد ؛
4⃣ فسادآمیز بودن حضور در این گونه اماکن؛
5⃣ شئونات اسلامی زن مسلمان؛
6⃣ مقابله با فرهنگ غربی و وارداتی؛
7⃣ کمک به گناه.
✅ در فصل دوم بخش دوم کتاب نیز نشان داده میشود که عناوین عارضی مثبت همچون نقش این حضور در مقابله با آسیبهای اجتماعی و سالم سازی محیطهای ورزشی، هیچگونه تاثیری در حکم شرعی ندارد. در نتیجه، حکم اولی شرعی یعنی مجاز بودن حضور زنان در ورزشگاهها با هیچ استثنایی رو به رو نمیگردد و تایید میشود.
⭕️ در مباحث فقهی که پای احکام اجتماعی در میان است، پس از بهدستآوردن حکم شرعی، میبایست از زاویۀ عملی نیز به موضوع نگاه نمود. بر این پایه است که مجاز بودن حضور زنان در ورزشگاهها (به عنوان یک حکم شرعی اجتماعی) نگاه را به سوی وظایف دولت معطوف میسازد.
⭕️ بلحاظ ایجابی، دولت در زمینۀ حضور بانوان در ورزشگاهها – که در شمار حقوق آنان است- موظف به انجام اقدامات ایجابی است؛ اقداماتی از قبیل «وضع و اصلاح قوانین، مقررات و آییننامههای اجرایی»، «تجهیز ورزشگاههای موجود به وسایل و امکاناتی که حضور زنان را آسان و عملی سازد»، «ایمنسازی محیطهای ورزشی» و بالاخره، «ساخت و احداث ورزشگاههای جدید و مدرن» که بتواند پذیرای حضور زنان تماشاگر(در کنار مردان) باشد.
⭕️ بلحاظ سلبی دولت اسلامی باید قوانین و مقرراتی را که بر مبنای آن زنان را از حضور در ورزشگاهها محروم میسازد، ابطال نماید.
🌐دریافت کتاب: eitaa.com/dph1357/17
🌶اخباروتحلیلعالمانۀمسائلاجتماعی👇
🆔 @dph110
🚫 eitaa.com/joinchat/2663841793C48065b7d17