eitaa logo
خدمتگزاران محرم
2.5هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
398 فایل
یاری گر کسانی که قصد دارند در ایام فاطمیه فعالیت داشته باشند. می توانید از محتوای صوتی و تصویری، محصولات، مشاوره و... سایت: https://khedmatgozaran.com/mag/ ارتباط با ما: @khedmatgozaran_dastyar
مشاهده در ایتا
دانلود
شماره 16 🔘 آن ها امتناع کردند که از خانه خارج شوند، پس عمر هیزم طلب کرد و گفت: به همان خدایی که جان عمر در دست اوست،سوگند یاد می کنم! 🔥🔥🔥بیرون بیایید و گرنه خانه را با کسانی که در آن اند، به آتش خواهم کشید. به او گفتند: ای اباحفص! فاطمه در این خانه است. او گفت: باشد. 📚 الإمامة و السیاسة،کیف کانت بیعة علی بن أبی طالب، ج ۱، ص ۳۰ 🥀 @khedmatgozaran_group
شماره 17 🔘علی و بنی هاشم و زبير و طلحه از بيعت [با ابوبکر] سر باز زدند. ⚡️زبير گفت: شمشير خود را در غلاف نمی گذارم تا اينکه با علی بيعت شود. 🔥عمر گفت: شمشير او را بگيريد و او را با سنگ بزنيد.سپس عمر به نزدشان آمد تا آنان را برای بيعت ببرد. 📚 الكامل في التاريخ (تاريخ إبن أثیر)،سنة إحدی عشرة، حدیث السقیفة و خلافة أبی بکر، ص ٢٧٧ 🥀 @khedmatgozaran_group
شماره 18 🔸ذهبی به نقل از محمد بن حمّاد الحافظ می‌نویسد: من خودم نزد إبن أبی دارم بودم كه ديدم مردى بر وى این چنین مى‌خواند: «عمر به پهلوى فاطمه لگد زد كه باعث سقط فرزندش محسن شد.» 📚سير أعلام النبلاء، ج ۱۵، ص ۵۷۶ و ۵۷۸
شماره 19 🔸نظّام فيلسوف و متكلم مشهور اهل سنت و مؤسس فرقه نظاميه می‌باشد. او از برزگان معتزله محسوب می‌شود. شهرستانی به نقل از او می‌نویسد: عمر در روز بيعت، شکم حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را زد و او سقط جنين کرد؛ این در حالي بود که او فرياد مى‌‌زد: «خانه فاطمه را با ساکنان آن بسوزانيد» و حال آنکه جز علي، فاطمه، حسن و حسين کسى ديگر در خانه نبود. 📚الملل و النحل، ج ۱، ص ۷۱
شماره 20 علی (علیه السلام) را از خانه خارج کردند و او را نزد ابوبکر بردند. آنان به او گفتند:«بیعت کن.» علی (علیه السلام) فرمود: «اگر انجام ندهم شما چه خواهید کرد؟» گفتند: «به خدایی که معبودی جز او نیست، گردنت را می زنیم.» علی (علیه السلام) فرمود: «در این صورت بنده خدا و برادر پیامبرش را کشته اید!» او گفت: «بنده خدا، آری، هستی؛ ولی برادر پیامبر، نه.» 📚 الإمامة و السیاسة، کیف کانت بیعة علی بن ابی طالب، ج ١، ص ٣٠-٣١
شماره 21 🔶ابوبکر بن أبی قحافه در اواخر عمرش می گوید: من به چیزی از دنیا تأسف نمی خورم، مگر سه چیزی که انجام دادم و ای کاش انجام نمی دادم: ... دوست داشتم خانه فاطمه را هرگز هتک حرمت نمی کردم، هر چند برای جنگ آن را بسته بودند. 📚تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، السنة الثالثة عشرة من الهجرة، ذکر أسماء قضاته و کتابه و عماله، حال أبی بکر قبل الخلافة و بعدها، ص ۵۶۴
شماره 22 🔶 اما علی بن ابیطالب علیه السلام، عباس و زبیر؛ آن ها در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها نشستند تا اینکه ابوبکر، عمربن خطاب را پیش آنها فرستاد تا آن ها را از خانه خارج کند. ابوبکر به عمر گفت: «اگر خودداری کردند، با آن ها بجنگ.» با شعله ای از آتش پیش آمد تا خانه را بر آنان بسوزاند. با فاطمه روبه رو شد. فاطمه فرمود: «ای پسر خطاب! آیا آمده ای تا خانه ما را بسوزانی؟!» گفت:«آری؛ مگر آن که در آنچه امت وارد شده اند، وارد شوید(=با ابوبکر بیعت کنید) 📚 العقد الفرید، الذین تخلفوا عن بیعة ابی بکر، ج ۵، ص ۱۳
شماره 23 🔶 عمربن خطاب به خانه علی علیه السلام رفت و در حالی که آن جا طلحه و زبیر و مردانی از مهاجرین بودند. او گفت: «به خدا قسم خانه را بر شما به آتش می کشم مگر این که برای بیعت با ابوبکر از خانه بیرون بیایید.» 📚 تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ طبری)- بیت الأفکار الدولیة، السنة الحادیة عشرة من الهجرة، ص ٤٨٦
شماره 24 📒ابن ابی الحدید معتزلی (متوفّاي 656) از استادش ابو [یحیی] جعفر النقیب چنین نقل میکند: «إذا کانَ رسولُ االلهِ صلّی االله علیه وآله أباح دمَ هبارِ بنِ الْأسود لأنَّه روّع زینَب فَألْقَت ذا بطْنها، فَظَهرَ الْحالُ أنَّه لَو کانَ حیٌّ ألا أباح دم منْ روّع فاطمۀَ حتّی ألْقَت ذا بطْنِها. فَقُلْت: أروِي عنْک مایقُولُه قَوم: «إنَّ فاطمۀَ رُوِّعَتْ فَألْقَتْ الْمحسنَ»؟ فَقالَ: لاتَرْوِه عنِّی و لا تَرْوِ عنِّی بُطْلانَه، فَإنِّی متَوقِّف فی هذا الموضـعِ» هنگامی که [در فتح مکّه] رسول خداصلّی الله علیه وآله به کشتن هَبّار بن أسود اجازه داده بود؛ به سبب آن که وی، زینب [دختر خوانده رسول خدا صلّی االله علیه وآله و از زنان مسلمان] را طوری ترساند که جنینش را سقط کرد، روشن است که اگر آن حضرت زنده بود، حتماً خون کسی را که فاطمه علیهاالسلام را ترساند تا جنینش را سقط نمود، مباح می کرد. ابن ابی الحدید میگوید: گفتم: آیا از تو روایت کنم سخن آن گروه را که میگویند: «فاطمه علیهاالسلام ترسانده شد پس محسن را سقط کرد»؟ پس استاد پاسخ میگوید: از من روایت نکن و بطلان این ماجرا را نیز از قول من نقل ننما؛ چرا که من در این موضوع توقّف کرده ام (و سکوت اختیار می کنم) 📚 منابع: ۱ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید ج 10 ،ص 222 ـ 223 و ج 12 ،ص 82 ـ 90 ۲- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی ج 14 ،ص 193
شماره 25 روایت بلاذری درمورد تهدید به آتش زدن درب خانه بلاذری، محدث بزرگ اهل سنت، در کتاب «انساب الاشراف» این رویداد تاریخی را اینچنین نقل می کند: «إن أبا بکر أرسل إلی علی یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة! فتلقته فاطمة علی الباب. فقالت فاطمة: یابن الخطاب، أتراک محرقا علی بابی؟ قال: نعم، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک ... ابو بکر به دنبال علی علیه السلام فرستاد تا بیعت کند؛ ولی علی علیه السلام از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتش زا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبه رو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، می بینم در صدد سوزاندن خانه من هستی!؟ عمر گفت: بلی، این کار، چیزی که پدرت برای آن مبعوث شده است را تقویت می کند.😭😭 📚انساب الأشراف؛ ج ۱؛ ص ۵۸۶.
شماره 27 🖌شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی مؤلف کتاب العقد الفرید در کتاب خود بحثی مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده است. وی تحت عنوان کسانی که از بیعت ابی بکر تخلف جستند، می نویسد: «فأما علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتی بعث إلیهم أبو بکر، عمر بن الخطاب لیخرجهم من بیت فاطمة و قال له: إن أبوا فقاتلهم، فأقبل بقبس من نار أن یضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمة فقال: یا ابن الخطاب أجئت لتحرق دارنا!؟ قال: نعم، أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأمة! علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابو بکر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبه رو شد. دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطاب آمده ای خانه ما را بسوزانی؟ او در پاسخ گفت: بلی مگر اینکه در آنچه امت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!» 📚عقد الفرید؛ ج 4؛ ص 93 - پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 8؛ ص47
شماره 2 📜پیشگویی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر اینکه صدیقه کبری سلام الله علیها اولین کسی است که از اهل بیت علیهم السلام به ایشان ملحق می‌شود. 👤محمد بن اسماعيل بخاري، عالم مشهور اهل سنت، مي نويسد: 🔻عائشه می‌گويد: فاطمه كه راه رفتنش همانند پدرش بود، وارد بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شد، فرمود: خوش آمدي دخترم، او را سمت چپ يا راستش نشاند، سپس آهسته سخن گفت، فاطمه گريه كرد، گفتم: چرا گريه مي كني؟ بار ديگر سخني آهسته گفت، فاطمه خندان شد، تا آن روز خوشحالي و اندوه را اين چنين نزديك به هم نديده بودم، از فاطمه علت را جويا شدم، گفت: سرّ پيامبر خدا را افشا نمي كنم. پس از فوت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پرسيدم، گفت: پدرم فرمود: جبرئيل هر سال يك مرتبه قرآن را بر من عرضه مي كرد؛ ولي امسال دو مرتبه آن را بر من عرضه كرده است، گويا اجل و مرگ من نزديك است و تو دخترم نخستين كسي هستي كه به من ملحق خواهي شد، اينجا بود كه گريه كردم، فرمود: آيا دوست نداري كه سرور زنان بهشتي يا زنان مؤمن باشي، به اين جهت خنديدم. 📚البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1326، ح3426، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.