eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.3هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
👤استاد : ‏ساعت هایمان را کوک کنیم ! یٰا صٰاحِبَ الزْمانْ اَدْرِکنٰا وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَة... ❇️پویش همگانی ‎ ( دعای ‎ ) به نیت تعجیل در (عج)🌹 و رفع گرفتاری از مردم رأس ساعت ده شب به مدت چهل شب✅ @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عِشق يَعنی نامِ زيبایِ حَسن عِشق يَعنی نوکَری پایِ حَسَن✨ عِشق يَعنی سَروَرَت باشَد حَسَن☝️ عِشق يَعنی دَم بِه دَم گویی حَسَن😍 💚 @kheiybar
میگن با هر کی رفیق بشی شکل و فرم اونو میگیری🌱 فکرشو بکن اگه با شهدا رفیق بشی چه زیبا شکل میگیری .😍☝️ 🕊 @kheiybar
(علیه السلام) فرمودند: مَن نَفَّسَ کُربَةَ مُومِنً فَرَّجَ اللهُ تَعالی عَنهُ کُرَبَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ؛ 🌸هر که غم و نگرانی از مؤمنی را بزداید، خداوند در دنیا و آخرت گره غم از دل او بگشاید.👌 📚بحارالانوار، ج ۷۵، ص۱۲۷ @kheiybar
ماباید بمانیم و کاری را که می خواهیم. انجام بدهیم. همیشه باید مشغول یک کلمه باشیم.و آن (( عشـــ❤️ـــــق)) است. اگر عاشقانه با کار پیش بیایی به طور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومی پیدا نمی کند...😇☝️ 🌹 @kheiybar
🔴انتشار اولین تصویر از میز کار حاج قاسم... آری، سربازان خمینی اینگونه اند💔 ✨الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ✨ 🌸کسانى‌که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏‌اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند🕊 سوره مبارکه توبه؛ آیه شریفه ۲۰ @kheiybar
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم برداری از حرم رقیه خاتون علیه السلام توسط ✨ السلام علیک یا بنت الحسین باب الحوائج رقیه سلام الله علیها ❤️ @kheiybar
بالاترین تنبیه ✍وقتی حضرت موسی (ع) خواست به کوه طور برود کسی به او گفت : به پروردگار بگو این همه من معصیت میکنم،چرا من را تنبیه نمیکنی⁉️ خداوند به حضرت موسی گفت، وقتی رفتی به او بگو: بالاترین تنبیهات این است که نماز میخوانی‌ و لذت نماز را نمی چشی...😞☝️ 📔آیت الله حق شناس(ره) @kheyibar
🔰پویش قرائت هرشب ساعت ۸ به وقت امام رضا 🌹 @kheiybar
📙 ✨ به روایت همسر قسمت 3⃣1⃣ ناراحتی ریه پیدا کردم از بوی مرغی که آنجا داشت. مدام سرفه می کردم. آنقدر که حتی نمی توانستم استراحت کنم.😞 گلاب هم می پاشیدم باز بوی تعفن نمی رفت. مرغ ها گوشه ی اتاق بیشتر از خودم از سرفه هام می ترسیدند. صاحب خونه هم، چون نزدیک عملیات بود، زن و بچه اش را از شهر خارج کرد. همه این کار را می کردند.☝️ خانه بزرگ بود و من ماندم و تنهایی. سنم هم کم بود، فکر کنم بیست و سه سال داشتم. شهر را بلد نبودم، آدمی هم نبودم از خانه بزنم بیرون.تمام شیشه ها شکسته بودند و زمستان بود.❄️ ابراهیم هم که دو سه روز طول می کشید بیاید. خیابانمان هم اسمش آفرینش بود و،معروف به مرکز موشک های صدام.🚷 داشتم ترسو می شدم و از این ترس خودم بدم می آمد. تا صدایی می شنیدم گوش تیز می کردم دنبالش می گشتم. شبی، حدود دو نصفه شب، در خانه را زدند. با ترس و لرز رفتم، گفتم : " کیه؟ " صدا گفت : " منم. " ابراهیم بود،انگار دنیا را بهم داده بودند. در را سریع باز کردم تا پشت در ببینمش و خوشحال باشم که امشب تنها نیستم، و دیگر لزومی ندارد حتی تا صبح بیدار بمانم.🙁 ابراهیم پشت در نبود، رفته بود کنار دیوار، توی تاریکی ایستاده بود. گفتم : " چرا آن جا؟ " گفت :" سلام. " گفتم :" سلام. نمی خواهی بیایی تو؟ " گفت : " خجالت می کشم. " گفتم :" از چی؟ " آمد توی روشنایی کوچه. دیدم سر تا پایش گل ست.😢 خنده هم دارد از شرمندگی، که ببخشمش اگر این طور آمده، حالا که آمده. گفتم :" بیا تو. " حمام داشتیم، نمی شد گرمش کنیم. ابراهیم هم نمی توانست یا نمی خواست در آن حال بنشیند. گفت :" می روم زیر آب سرد، مجبورم." گفتم :" سینوزیتت؟" حاد هم بود. گفت :" زود بر می گردم. " طول کشید. دلواپس شدم. فکر کردم شاید سرما نفسش را بند آورده.😞 رفتم در حمام را زدم. جواب نداد. باز در زدم، در را باز کردم، دیدم آب گل آلود راه افتاده دارد می رود توی چاه. گفت :"می خواهی بیایی این آب گل آلود را ببینی، مرا شرمنده کنی؟" 😞 من مرد های زیادی را دیده بودم. شوهرهای دوستانم را، دیگران را،که در راحتی و رفاه هم بودند، اما همیشه سر زن و بچه‌هاشان منت می گذاشتند. ابراهیم با آن همه مرارتی که می کشید، باید از من طلبکار می بود، که من دارم برای تو و بقیه این سختی ها را تحمل می کنم، ولی همیشه با شرمندگی می آمد خانه. به خودش سختی می داد تا نبیند من یا پسر هاش سختی ببینیم.👌 بارها شد ما مریض می شدیم و ابراهیم بالای سر ما می نشست و گریه می کرد، که چرا شما مریض شده اید؟ تقصیر من است، حتماً که هیچ وقت پیشتان نیستم، نمی توانید بروید دکتر.😢 می گفتم:" اگر با این مریضی ها نمیریم تو بالاخره مارا می کشی با این گریه هات. "😩 گفت :" چرا؟ " گفتم : " یک جوری گریه می کنی که آدم خجالت می کشه زنده بمونه."😐 بوی عملیات آمد و ابراهیم گفت :باید بروی اصفهان.🤕 ... @kheiybar