👤استاد #رائفی_پور :
ساعت هایمان را کوک کنیم !
یٰا صٰاحِبَ الزْمانْ اَدْرِکنٰا وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَة...
❇️پویش همگانی #چله_قرائت_دعای_فرج ( دعای #الهی_عظم_البلا )
به نیت تعجیل در #فرج_امام_زمان (عج)🌹
و رفع گرفتاری از مردم
رأس ساعت ده شب به مدت چهل شب✅
#نشر_حداکثری
#شب_سیوچهارم✅
@kheiybar
#جان_حسن
عِشق يَعنی نامِ زيبایِ حَسن
عِشق يَعنی نوکَری پایِ حَسَن✨
عِشق يَعنی سَروَرَت باشَد حَسَن☝️
عِشق يَعنی دَم بِه دَم گویی حَسَن😍
#من_امام_حسنےام
#دوشنبه_های_امام_حسنی💚
@kheiybar
میگن با هر کی رفیق بشی شکل و فرم اونو میگیری🌱
فکرشو بکن اگه با شهدا رفیق بشی چه زیبا شکل میگیری .😍☝️
#رفیق_شهیدم
#شهیدابراهیم_همت
#روزتون_شهدایی🕊
@kheiybar
#امام_حسین (علیه السلام) فرمودند:
مَن نَفَّسَ کُربَةَ مُومِنً فَرَّجَ اللهُ تَعالی عَنهُ کُرَبَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ؛
🌸هر که غم و نگرانی از مؤمنی را بزداید، خداوند در دنیا و آخرت گره غم از دل او بگشاید.👌
📚بحارالانوار، ج ۷۵، ص۱۲۷
@kheiybar
#ڪلامی_از_بهشت
ماباید بمانیم و کاری را که می خواهیم. انجام بدهیم. همیشه باید مشغول یک کلمه باشیم.و آن (( عشـــ❤️ـــــق)) است. اگر عاشقانه با کار پیش بیایی به طور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومی پیدا نمی کند...😇☝️
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#سردار_خیبر🌹
@kheiybar
🔴انتشار اولین تصویر از میز کار حاج قاسم...
آری، سربازان خمینی اینگونه اند💔
✨الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ✨
🌸کسانىکه ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداختهاند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند🕊
سوره مبارکه توبه؛ آیه شریفه ۲۰
@kheiybar
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم برداری از حرم رقیه خاتون علیه السلام توسط #شهیدمدافع_حرم_نوید_صفری✨
السلام علیک یا بنت الحسین باب الحوائج رقیه سلام الله علیها ❤️
@kheiybar
بالاترین تنبیه
✍وقتی حضرت موسی (ع) خواست
به کوه طور برود کسی به او گفت :
به پروردگار بگو این همه من معصیت
میکنم،چرا من را تنبیه نمیکنی⁉️
خداوند به حضرت موسی گفت،
وقتی رفتی به او بگو:
بالاترین تنبیهات این است که نماز
میخوانی و لذت نماز را نمی چشی...😞☝️
📔آیت الله حق شناس(ره)
@kheyibar
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان 📙
✨ #شهید_محمد_ابراهیم_همت
به روایت همسر
قسمت 3⃣1⃣
ناراحتی ریه پیدا کردم از بوی مرغی که آنجا داشت. مدام سرفه می کردم. آنقدر که حتی نمی توانستم استراحت کنم.😞
گلاب هم می پاشیدم باز بوی تعفن نمی رفت.
مرغ ها گوشه ی اتاق بیشتر از خودم از سرفه هام می ترسیدند.
صاحب خونه هم، چون نزدیک عملیات بود، زن و بچه اش را از شهر خارج کرد. همه این کار را می کردند.☝️
خانه بزرگ بود و من ماندم و تنهایی. سنم هم کم بود، فکر کنم بیست و سه سال داشتم.
شهر را بلد نبودم، آدمی هم نبودم از خانه بزنم بیرون.تمام شیشه ها شکسته بودند و زمستان بود.❄️
ابراهیم هم که دو سه روز طول می کشید بیاید. خیابانمان هم اسمش آفرینش بود و،معروف به مرکز موشک های صدام.🚷
داشتم ترسو می شدم و از این ترس خودم بدم می آمد. تا صدایی می شنیدم گوش تیز می کردم دنبالش می گشتم.
شبی، حدود دو نصفه شب، در خانه را زدند.
با ترس و لرز رفتم، گفتم : " کیه؟ "
صدا گفت : " منم. "
ابراهیم بود،انگار دنیا را بهم داده بودند. در را سریع باز کردم تا پشت در ببینمش و خوشحال باشم که امشب تنها نیستم، و دیگر لزومی ندارد حتی تا صبح بیدار بمانم.🙁
ابراهیم پشت در نبود، رفته بود کنار دیوار، توی تاریکی ایستاده بود.
گفتم : " چرا آن جا؟ "
گفت :" سلام. "
گفتم :" سلام. نمی خواهی بیایی تو؟ "
گفت : " خجالت می کشم. "
گفتم :" از چی؟ "
آمد توی روشنایی کوچه. دیدم سر تا پایش گل ست.😢
خنده هم دارد از شرمندگی، که ببخشمش اگر این طور آمده، حالا که آمده.
گفتم :" بیا تو. "
حمام داشتیم، نمی شد گرمش کنیم. ابراهیم هم نمی توانست یا نمی خواست در آن حال بنشیند.
گفت :" می روم زیر آب سرد، مجبورم."
گفتم :" سینوزیتت؟"
حاد هم بود.
گفت :" زود بر می گردم. "
طول کشید. دلواپس شدم. فکر کردم شاید سرما نفسش را بند آورده.😞
رفتم در حمام را زدم. جواب نداد. باز در زدم، در را باز کردم، دیدم آب گل آلود راه افتاده دارد می رود توی چاه.
گفت :"می خواهی بیایی این آب گل آلود را ببینی، مرا شرمنده کنی؟" 😞
من مرد های زیادی را دیده بودم. شوهرهای دوستانم را، دیگران را،که در راحتی و رفاه هم بودند، اما همیشه سر زن و بچههاشان منت می گذاشتند.
ابراهیم با آن همه مرارتی که می کشید، باید از من طلبکار می بود، که من دارم برای تو و بقیه این سختی ها را تحمل می کنم، ولی همیشه با شرمندگی می آمد خانه. به خودش سختی می داد تا نبیند من یا پسر هاش سختی ببینیم.👌
بارها شد ما مریض می شدیم و ابراهیم بالای سر ما می نشست و گریه می کرد، که چرا شما مریض شده اید؟ تقصیر من است، حتماً که هیچ وقت پیشتان نیستم، نمی توانید بروید دکتر.😢
می گفتم:" اگر با این مریضی ها نمیریم تو بالاخره مارا می کشی با این گریه هات. "😩
گفت :" چرا؟ "
گفتم : " یک جوری گریه می کنی که آدم خجالت می کشه زنده بمونه."😐
بوی عملیات آمد و ابراهیم گفت :باید بروی اصفهان.🤕
#ادامه_دارد...
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
❣ #قرار_شبانه 🌸ختم صلوات به نیابت از ✨شهیدمحمدابراهیمهمت✨ هدیه به { امام حسن ع و امام حسین ع }
جمع کل صلوات
🌸7,573🌸
قبول باشه از همگی حاجت روا بشید💐