eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🎙گزارش ساعت به ساعت روز بر اساس مقاتل (عاشورای ۲۱ مهرماه ۵۹ شمسی) 🕑 حدود ساعت ۱۴ 🏴شهادت حضرت عباس(ع)💔 عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. (ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده😔 و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد.💔 اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند😔. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»😭 🎙گزارش ساعت به ساعت روز بر اساس مقاتل👇 @kheiybar
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برخیزو برپادار علم یا ابوفاضل😭 🏴ویــژ استوری 🎤 @kheiybar
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد💔. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که (ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند...😭 تا اینکه گفت: وقتی ابی‌عبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد.😭 خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند..😔 میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد..😭 @kheiybar
قبل از  شهادتش در خواب دیده بود که سرش بریده می‌شود💔.او بیدار می‌شود و مجدداً به خواب می‌رود که این بار امام حسین(علیه السلام) را در خواب می بیند که ایشان به ذوالفقار می‌فرماید: «عزیز من! سر تو را خواهند برید همانطور که بر سر من در واقعه کربلا گذشت☝️. اما دردی حس نخواهی کرد، چون فرشتگان از هر طرف تو را دربر خواهند گرفت». چندی بعد, خوابش تعبیر شد و همانگونه که در خواب دیده بود به دیدار مولایش امام حسین(علیه‌السلام) شتافت.🕊 @kheiybat
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید همت: ملت بسیج شده اند برای کربلای امام حسین(ع)💔 مگه برای پول آمده ایم بجنگیم⁉️ این است آرمان و ایدئولوژی انقلاب اسلامی✌️ @kheiybar
🏴🎙گزارش ساعت به ساعت روز بر اساس مقاتل (عاشورای ۲۱ مهرماه ۵۹ شمسی) 🕓 ۱۶:۰۶ اذان عصر 🏴شهادت امام حسین (ع)💔 وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.» گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد ...»😭😭 🎙گزارش ساعت به ساعت روز بر اساس مقاتل👇 @kheiybar
همه از خیمه ها بیرون دویدند         ولــــــی سالار زینب را ندیدند😔 یکی گوید فَرَس بــابای ما کو؟           یکی گوید فرس مولای ما کو؟😭 @kheiybar
مداحی آنلاین - قتلگاه، اشک و آه - نریمانی.mp3
5.83M
قتلگاه، اشک و آه😭 از روی بلندی می کنم نگاه😭 🎤 👌بسیار دلنشین @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج‌همت😍 فصل دوم قسمت 9⃣2⃣ آن قدر که می خواست بالا بیاورد اخرین ریال های پولش را
😍 فصل دوم قسمت 1⃣3⃣ و او را با خودش به اتاق،به مرغدانی کشید.روی پتو نشاندش. کاپشنش روی شانه های او انداخت و گفت:خانم جان آرام بگیر.درگیر عملیات بودم.نتوانستم سری به تو بزنم.مرا ببخش😔 ژیلا باز هم چیزی نگفت.ابراهیم چای درست کرد.هم برای خودش و هم برای ژیلا ریخت.خوردند و حالا دیگر ژیلا آرام گرفته بود😢 اما هنوز بغض داشت،نتوانست حرفی بزند.ازاین بنده خداها چه خبر؟؟انگار بدجوری غرق خوابند،صداشان در نمی آد😊☺️ غرق خواب نیستند. نیستند. رفته اند.سه روز است که رفته اند من اینجا ،توی این بیغوله تنها مانده ام.تنها و بی خبر.بی خبرتر از تو و همه😞 ابراهیم این را که شنید ،دلش لرزید.حالا داشت معنی هق هق شبانه های همسرش را می فهمید.😢 تنش مور مور شد و دوباره اشک از چشم هایش جوشید. آهسته گفت:چقدر من به تو ستم کرده ام ژیلا جان!! 😔 فصل دوم قسمت 2⃣3⃣ ژیلا خودش ا بیشتر در کاپشن ابراهیم جمع کرده به ابراهیم نگاه کرد. پریشان بود.😞 می خواست بگوید ((اما تو،هیچ گناهی نداری))می خواست بگوید ((تو که از من نخواسته ای اینجا بیایم))خودم آمده ام وحالا هم خودم با واقعیت های تلخ جنگ و زندگی باید کنار بیایم. قرار بود بال زندگی ات باشم نه بار زندگی ات اما نمی دانم چه بلایی به سرم آمده که اینجور ضعیف شده ام .🙁 اما تو نگران من نباش .حواست را جمع کار خودت بکن .جمع جنگ وپیروزی!!تا ما فرصت زندگی پیداکنیم ودیگر این قدر از این شیشه ی شکسته اتاق وحشت نکنیم...😢😢 میدانی چقدر از این شیشه ی شکسته ترسیده ام ؟؟هروقت چشم روی هم می گذاشتم،کابوس می دیدم.😭😭 می دیدم یک نفر دارداز لای این شیشه ی شکسته می آید داخل اتاق.می آید بالای سرم .نگاهم می کند و من از ترس جیغ می کشیدم و بیدار می شدم😔 ... @kheiybar
یعنی اگر مسلم را رها نمی کردیم ، حسین(ع) نیازی به "هل من ناصر" نداشت!☝️ کربلای مهدی(عج) در راه است،بیایید این بار مسلم را تنها نگذاریم💔 @kheiybar
🏴🎙گزارش ساعت به ساعت روز بر اساس مقاتل (عاشورای ۲۱ مهرماه ۵۹ شمسی) 🕖 ۱۸:۴۹ اذان مغرب داستان روز غم انگیز عاشورا این‌طور تمام می‌شود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»😔 @kheiybar
◾️غروب غمبار عاشورا،نگاه بی رمق زینب، نگران آیه های مُقَطَّع زیر سُم اسبان است...💔 صبور باش دخترِ حیدر، پایان این شام سیاه غریبانه ات😔،روشنی طلوع آخرین خورشید آل محمد است.✋ 😭😭😭 @kheiybar