جای شهید صدر زاده خالی😔
که همیشه به بچه ها میگفت یه شهید انتخاب کنید برید دنبالش بشناسیدش باهاش ارتباط برقرار کنید شبیهش بشید حاجت بگیرید شهید میشید...💔
🏴 #قرار_شبانه
ختم صلوات به نیابت از
✨شهید سید مصطفی صدرزاده✨
{هدیه به حضرت زهــرا س}
و برای سلامتی و تعجیل در ظهور اقا امام زمان عج💐
☑️مهلت صلوات فرستادن فرداشب تا ساعت 21 ☑️
تعداد صلوات های خودتون رو به این آیدی بفرستین👇👇
@Behzadii
زینباسیر نیسٺ دوعالم اسیر اوسٺ
او را اسیرقافلہخواندنخجستہنیسٺ
رنج سفر،خطر،غمبازار،چشمِشوم☝️
داغسہسالہدیدهولیبازخستہنیسٺ💔
سلامعلےقلبزینبالصبور(س)◾️
#السلام_علیک_یا_بنت_ولی_الله_ع
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
@kheiybar
هربار که نِگاهت میکنم،✨
جملهای آشنا، به ذهنم خطور میکند:
در اين سرزمين،🌿
چيزی هست كه ارزش زندگی كردن دارد...🌸
#شهید_ابراهیم_همت
#روزتون_متبرک_به_نگاهشهید🌹
@kheiybar
#احادیث_حسینی
✨امام صادق عليه السلام فرمودند:
💔سرزمين كربلا و آب فرات، اولين زمين و نخستين آبى بودند كه خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشيد.✨☝️
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 فصل دوم قسمت 3⃣4⃣ و رفت و رفت پیش دوستاش وچند دقیقه ی بعد برگشت... این با
#عاشقانه_به_سبک_حاجهمت😍
فصل دوم
قسمت 5⃣4⃣
ابراهیم هم یکے دوبار زنگ زده بود وهمین زنگ ها ژیلا رو تا حدودی آسوده خاطر و خوشحال کرده بود...☺️😌
یک هفته مونده به عید وقتی ابراهیم به ژیلا زنگ زد،ژیلا به او اصرار کرد که برای تحویل سال بیا خونه...
+ابراهیم گفت:دلم می خواد ولی نمیتونم ...🤦♂
-چرا؟؟مگر تو فرمانده نیستی؟!🧐نمیتونی دوسه روز مرخصی بگیری؟!
ناسلامتی امسال اولین سال زندگی مشترک من و شماست🤦♀😔
من آرزو دارم که تحویل سال را کنار شوهرم باشم...!😞
+ابراهیم گفت:اگربدونی اینجا چند نفرند که ماه هاست خانواده هاشون رو ندیدندو اون ها هم دلشون میخواد کنار خونوادشون باشند ولی نمی تونند بروند😬😬
در چنین شرایطی من چطور میتونم اون ها رو ندیده بگیرم وبلند شم بیام پیش زن و بچم🤱؟!😓
ژیلا میخواست بگه:خب اون ها هم بروند پیش خونواده هاشون وبعد فکرکرد که در این صورت چه کسی باید مقابل دشمن بایستد؟😥☹️
-فقط نآمیدانه پرسید:حتی برای یک روز هم نمیتونی بیای؟!🤭
+ابراهیم گفت:بگوحتی برای یک ساعت!چجوری میتونم بیام اونجا وقتی که سرسال تحویل بچه هااگه من رواینجا کنار خودشون نبینند،دلشون میشکنه،ضعیف میشن!😔
یانه،اصلا ضعیف هم که نشند،دلشان هم که نشکند؛ایا باز هم به اون ها ظلم نمیشه؟😥🤦♂
ژیلا دیگه اصرار نکرد😞
-گفت:من مجاب شدم...
تسلیم...!
هرطور که خود شما صلاح میدونی همون کار رو بکن!😢
فصل دوم
قسمت 6⃣4⃣
+ابراهیم گفت:ازت خواهش میکنم مثل همیشه قرص و محکم باش!😊
صبور ومقاوم🙃
صبور وچشم به راه...😓😥
+ابراهیم گفت:(چشم به راه حرف قشنگتری ست...)
+چون حرف دل من هم هست وقتی توی سنگرم و سال تحویل میشه،فقط توجلوی نظرمنی...😔🙍♂
تلفن قطع شد و دوباره ابراهیم رفت،رفت و خیال ژیلا روهم با خود برد...
به هرجایی که خودش بود...
به هرجایی که خودش می خواست!💔😥ابراهیم می امد؛مثل پرنده ای روی بام خیال وزندگی ژیلا می نشست!
بر شاخ و برگ او نوک می زدومی گذشت🚶🏽♂گاهی هرچند ماه یک بار...😞
گاهی هرچندهفته یک بار...😔
تلفن اما در هرفرصتی که پیش می امد،می کرد و احوال همسرش رو
می پرسید...🙃
احوال پدرو مادرش رو...
احوال خانواده و خواهران و برادرانش رو...
ابراهیم هیچ کدام را فراموش نمی کرد...!
همیشه،همه را در پیش چشم ودر اینه ی دل❤️
#ادامه_دارد...
@kheiybar
کانال #دلنــــــوشتــههای_مذهبــی😍
پستاش عالیـــه میتونی برای کانالت هم استفاده کنی مطمئن باش ضرر نمیکنی😌👇
https://eitaa.com/joinchat/319029311C1e764afb4d
#امام_خامنهای:
بیش از سی سال می گذرد از پایان دفاع مقدّس
امّا اگر سیصد سال هـم بگذرد ،
این شهـدای عزیز ما فراموش نخواهـند شد ؛☝️
روزبه روز اینهـا زنده تر می شوند ؛
بحمداللّه در جامعه ی ما
روز به روز اینها زندهتر دارند می شوند🌿
بیانات معظم له
در دیدار با اعضای
کنگره شهدا قزوین ۹۷/۸/۱۴💐
@kheiybar
🦋⃟✿°
#امام_زمان‹عج›
در هیچحالی مارا فراموشنمیکند.
ما هم سزاوار نیست
حضرت را فراموش کنیم.✋🏻
در توسلات📿، توجهات و
گرفتاریهایمان، آنحضرت را صدا بزنیم.
خدا میداند اگر راه حل برای
رفع گرفتاری های مادی و معنوی میخواهید
باید یابن الحسن🌱بگویید.
انشاءالله مورد عنایت قرار میگیرید.
چون ایشان ملاذ و ملجاء شیعه هستند،
هیچجایدیگر هیچ راهی جز ایننیست...👣
#آیتاللهناصرے✨°
@kheiybar
از کنار صف نماز جماعت رد شدم . دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم. آمدم رو به رویش نشستم. دستش را گرفتم . پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا گرفتم و رفتم . انگار مردم تازه فهمیده بودند که #حاج_قاسم آمده حرم. از لابهلای صف های نماز میآمدند پیش حاجی. آرام و مهربان میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند زیارت کند ☺️. وقت رفتن گفت:
«آقای خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو شهید هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود قاطی شهدا.....💔
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
@kheiybar