#جانم_حسن
ما بہ عشقِ حسنش مےنازیم
جان بہ راهِ قدَمش مےبازیم🌿
عاقبٺ مثل حَریمِ اَرباب💔
از برایش حَرَمے مےسازیم☝️
#من_امام_حسنےام
#دوشنبه_های_امام_حسنی
@kheiybar
غبارِ صبح تماشاست!
هرچه باداباد
تو هم بخند🌿
جهانِ خراب میخندد...😍☝️
#شهید_ابراهیم_همت
#روزتون_متبرک_به_لبخندشهید🌹
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar
#احادیث_حسینی
✨امام صادق عليه السلام فرمودند:
هيچ پيامبرى در آسمانها و زمين نيست مگر اين كه مىخواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شوند💔، چنين است كه گروهى به كربلا فرود آيند و گروهى از آنجا عروج كنند.✨🕊
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاجهمت😍 فصل دوم قسمت 5⃣4⃣ ابراهیم هم یکے دوبار زنگ زده بود وهمین زنگ ها ژیلا رو ت
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍
فصل دوم
قسمت 7⃣4⃣
حاج همت وضو گرفته و به سمت سوله برای نماز رفت...
دوسه نفر دوروبرش جمع شده بودند😊برادرش حبیب الله هم همراه اوبود...
بعد از نماز و دعا وقتی به سنگر برمی گشتند،حبیب الله به برادرش گفت که خودت رو آماده کن...!🙃🙂
حاج همت پرسید:برای چه چیزی باید خودم رو آماده کنم؟🤔
برادرش گفت:مردم از تو
خواستند که بیای و کاندید نمایندگی مجلس بشی!☺️
پس خودت روآماده کن تا برگردیم شهرضا و کار رو به امید خدا شروع کنیم🙂ابراهیم پس از کمی تأمل پاسخ منفی داد و تأکید کرد که:من اون لحظه ای که بسیجی ها باپیشونی بندهاشون میان واسه رفتن به خط از من خداحافظی
می کنن رو با هیچ چیز و هیچ کجا عوض نمی کنم و تا لحظه ی اخر هم در کنار همین بسیجی هامیمونم...☺️🧔
شانزدهم فروردین ۱۳۶۱ به اصفهان اومد...😊
بعد از فتح المبین یکی دو روز موند☺️تهدیدها و طعنه ها را شنید،لبخندی تلخ زد ورفت...🚶🏻♂
ابراهیم که رفت،ژیلا سعی کرد دوباره خودش رو به درس خوندن سرگرم کنه...😞هم گاهی به دانشگاه می رفت و هم گاهی درس می داد📚📖
می خواست خودش رودر کار غرق کنه...😔می خواست گذشت شب هاوروزهاراکمتر احساس کند...🤦♀
می خواست به ابراهیم کمتر فکر کند...
اما نمی شد...🤦♀🤦♀😔
فکر کردن یا نکردن دست خودش نبود😣به هر حال نبودن او را در کنار خویش احساس می کرد به ویژه حالا که می دید موجودی در وجود او دارد رشد می کند🤰🙍♀ژیلا این را که فهمید ناگاه موجی از شادی و امید اون رو،تمام اون روپرکرد و دیگه از اصفهان تکون نخورد...☺️
مادرش هم دیگر به او اجازه نداد که او از منطقه حرف بزند یعنی سعی کرد اون رو از فکررفتن به جبهه دور کند🙃
و او هم پذیرفت و تا آمدن مسافری که در راه داشت در اصفهان ماند...🤦♀
فصل دوم
قسمت 8⃣4⃣
خداروشکر....
ابراهیم همین را گفت و دلش لرزید...😖
گلویش سوخت😣
بغض کرد و اشک از چشم هایش جوشید و خنده بر لب هایش شکفت🙂🙃
+باید خودت رو تقویت کنی ژیلا...
-حالا مگر...😥
+باید مراقب خودت باشی و مراقب آن امانت الهے که داری حمل اش میکنی...!☺️🙊🤰چشم آقا،چشم،خیالت آسوده باشد...☺️🙈ژیلا این را گفت و افزود:
-از حالا به بعد شما هم بیشتر باید مواظب خودت باشی...☺️
حالا فقط ژیلا نیست که چشم انتظارشماست...
+البته!☺️
ابراهیم دیگر نتوانست حرفی بزند،دوباره همان موج ناشناخته بود که بر ساحل جانش وزید...
دوباره همان کنده شدن از خود بود که بر او هجوم آورد...🤦♂
همان گرمای نشاط آور اندوه...
اندوه بزرگ شدن،بزرگ تر شدن،پدر شدن...👨👦
ابراهیم داشت پدر می شد...☺️
پدر!🧔👨👦
چه حس غریبی!
شادی...😊
غرور...🙆♂
ترس...😧
تردید...😬
همه ی حس های تازه و ناشناخته در او بیدار شده بودند...
ابراهیم بزرگ تر شده بود☺️
ژیلا هم...☺️
باران روی بام خانه ی آن ها باریده بود روی بام خانه ی آقای بدیهیان در اصفهان و کربلایی علی اکبر همت در شهرضا و در جبهه روی سر ابراهیم🧔🌧حالا دیگر دشت و کوه و بیابان سرشار از طراوت باران بودبارانی که از چشم های ابراهیم فرومی ریخت...😢😭از نفس مسافری که در راه بود و می آمد...
مهدی...👶
محمد مهدی...😌☺️
#ادامه_دارد...
@kheiybar
📱 لوح | این فضا را خط کشی کنید
#رهبر_انقلاب: «فضای مجازی بدون اختیار ما، دارد مدیریت میشود و عوامل مسلط بینالمللی در این فضا از لحاظ خبردهی، خبررسانی، تحلیل دادهها و هزاران کار دیگر بشدت فعالند☝️. نمیشود مردممان را در این فضا، بیپناه رها کنیم.»✅
۹۹/۶/۲
@kheiybar
هدایت شده از دلنـــ💚ـــوشته های مذهبی
💔🕊
+شنیدمشهادت
آرزویبچهشیعههاس...!
-نهآرزوموننیس...؛
+واقعا...؟!
-آرزوموننیس
شهادتیکیاز #اهدافمونه...🖐🏻🖤`
@Delneveshtteh
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
💔🕊 +شنیدمشهادت آرزویبچهشیعههاس...! -نهآرزوموننیس...؛ +واقعا...؟! -آرزوموننیس شهادتیکیاز
کانال #دلنوشته مون😊🌹
دوستان قطعا پستایی که تو کانال دلنوشته میزاریم متفاوت تر هست
میتونید برای کانال های خودتون هم استفاده کنید✅
9.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای تکان دهنده از شفاعت امام حسین علیه السلام😭
#حاج_غلامرضا_سازگار🎤
@kheiybar
•°
#آقای_مهربانی|•✨
روزِحساب کتاب که برسه...
بعضی ازگُناهات روکهِ بهت نِشون میدن،
می بینی براشون #استغفارنکردی،اصلا
یادت نبوده!
امّازیرِ هرگُناهت یه استغفارنوشته شده...!
اونجاست کهِ تازه میفهمی یکی به جات
توبه کرده...
یکی که حواسش بهت بوده؟!
یه#پدردلسوز...
یکی مثلِ#مهدی.....:) 🌸🌱
[یَااَبَانَا استَغفِر لَنَا ذُنُوبَنَا...]😔✋
#اللهمعجللولیکالفرج🌱
#ادرکنا_یامهدی💌
@kheiybar