eitaa logo
خیمه‌گاه ولایت
38.3هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
241 فایل
#کانال_رسمی_خیمه‌گاه_ولایت خیمه‌گاه ولایت وابسته به هیچ نهاد و حزبی نیست. ما از انقلاب و درد مستضعفین و پابرهنگان و مظلومان جهان میگوییم، نه از سیاست بازی‌های سیاسیون معلوم الحال. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر جهت ارتباط با ما👇 @irani_seyed
مشاهده در ایتا
دانلود
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_چهل پس از اینکه هماهنگی های لازم صورت گرفت، دو س
گفتم: +فعلا نگرفتید و نمیگیرید، اما خدا رو چه دیدید؟ شاید یک روزی جوابتون و گرفتید! ابروهاشو داد بالا و شبیه روشنفکرها !!! گفت: _که اینطور.. پس شاید یک روزی جوابمو گرفتم. باشه.. ممنونم. +بهتره وقت و تلف نکنیم.. لطفا هرچه زودتر برید پیگیر بشید. منم وقت شریف شمارو نمیگیرم، چون خودمم کلی کار دارم که بهتره بهش بپردازم. فقط لطفا عجله کنید! هر ثانیه ای که میگذره وَ افشین عزتی در آمریکا به سر میبره یک خسارت جبران ناپذیری برای کشور ایران محسوب میشه! چون آمریکایی ها رحمی ندارن! ممکنه برای به دست آوردن اطلاعات سری انرژی هسته ای و دور زدن تحریم ها هر کاری کنن. اونوقت دیگه خیلی بد میشه! گفت: _بله. حتما. بلند شدم، اونم بلند شد. به هم دست دادیم و خداحافظی کرد، به عاصف اشاره زدم بدرقش کنه. این خلاصه اون دیدار یک ساعت و نیم من و معاون وزیر خارجه کشور بود! نشستم گزارش دیدارو نوشتم، فورا با عاصف رفتیم سمت اداره. هماهنگ شد رفتم داخل اتاق رییس، گزارش و بهش دادم. مدت ها ما درگیر این موضوع بودیم، وَ شبانه روزی تلاش میکردیم وَ انصافا وزارت خارجه هم زحمت کشید. از دکتر عزتی دوتا کلیپ اومد بیرون که اظهارات متناقضی داشت. در یکی از کلیپ ها گفته بود منو دزدیدن وَ در کلیپی دیگه گفته بود من با پای خودم اومدم اینجایی که الآن هستم وَ دارم فیلم و تهیه میکنم !!! همه در شوک وَ سردرگمی بودن. از طرفی بابت اقدامات دیپلماتیک نا امید شده بودیم وَ احساس میکردیم که دیگه نمیشه دکتر عزتی رو برگردوند. وزارت خارجه هم مونده بود چیکار کنه، وَ گاهی نظراتی داشتند که تشکیلات ما بنابرملاحظات امنیتی نمیتونست قبول کنه. مثلا آمرکایی ها به عمانی ها میگفتند به ایران بگید سه تا از جاسوس های ما رو دستگیر کنه تا ما هم این یکی رو آزاد کنیم، اما ما زیر بار نمیرفتیم! از طرفی وزارت خارجه بهمون تحمیل میکرد که بیاید این کارو کنیم که یادم هست حاج کاظم معاونت کل تشکیلات ما، یک بار در یکی از جلسات، سرِ وزیر خارجه تشر زد وَ گفت کاری که ما بهتون میگیم رو وظیفه دارید انجام بدید. از اون وقت به بعد دیگه ورق ها برگشت. البته اینم بگم، این تشرها از روی دشمنی نبود، اتفاقا برعکس، از روی دلسوزی حاجی و وزیر محترم خارجه وقت بود که هر دو داشتند تلاش میکردند بهترین راه و شیوه انتخاب بشه تا کارها به صورت موفق جلو بره. خلاصه اختلاف سلیقه همه جا هست... بگذریم. هیچ کسی در کشور نمیدونست داره چی میگذره وَ چه اتفاقی قراره بیفته.. گاهی بچه های 4412 هم که برای هدایت این پرونده زحمت میکشیدن، بخاطر حیطه بندی و همچنین شرایط خاص پرونده، از بعضی مسائل و ماجراها خبر نداشتند. اما خب، کمکشون میکردم تا درست پیش برن و خِلَلی در روند هدایت پرونده ایجاد نشه. عُمانی ها خیلی با مقامات آمریکایی رایزنی کردند اما تاثیر چندانی نداشت. قرار شد طی یک سفر محرمانه، حاج کاظم و حاج هادی به همراه مقامات وزارت خارجه ایران به عمان داشته باشند و با سرویس اطلاعاتی عمان و وزارت خارجه اون کشور دیدارهای محرمانه صورت بگیره. اما... دوهفته از این دیدار محرمانه مقامات امنیتی و دستگاه دیپلماسی ایران_عمان گذشته بود، اما همچنان آمریکایی ها مقاومت میکردند و پاسخگو نبودند. دیگه تقریبا نا امید شده بودیم، وَ به فکر یک راه و چاره ی دیگه ای بودیم. شب و روز مشغول توسل کردن به خانوم ام البنین بودم. راستش و بخواید، 100 تا صلوات نذر حضرت ام البنین کردم که اگر آمریکایی ها دکتر افشین عزتی رو بهمون تحویل بدن، من این صلوات ها رو بفرستم. روزها و هفته ها طی میشد، اما خبری نبود! 18 روز از اون دیداردیپلماسی و اطلاعاتی ایران و کشور عمان میگذشت، که من دیگه به معنای حقیقی کلمه نا امید شده بودم. ساعت 8 صبح بود و صلوات خاصه امام رضا رو توی دلم خوندم. موقع خوندن خیلی دلم شکست! هم برای مریضی همسرم، هم برای مشکلاتی که سر راه این پرونده قرار داشت! صلوات خاصه رو به نیت شفای همسرم فرستادم. همینطور که در حال خودم بودم، رفتم توی فکر افشین عزتی. خیلی نگران بودم. عادتم هست که همیشه اگر نذر میکنم؛ قبل از گرفتن حاجتم اون و ادا کنم. از جایی که 100 تا صلوات نذر خانوم ام البنین کرده بودم، 99 تارو فرستادم، یه دونش و گِرو نگه داشتم. باحضرت ام البنین درد دل میکردم و میگفتم: « جان عباست یه کاری کن من شرمنده نشم. ما شهید دادیم برای این پرونده، عقیق ما رو زدند، داریوش و زدند. امروز روز هجدهم هست، شما رو به خانوم حضرت زهرا قسم که در 18 سالگی شهیده شدند، کمکمون کن.» گوشه چشمام خیس شده بود.