eitaa logo
خیمه‌گاه ولایت
34.5هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
197 فایل
#کانال_رسمی_خیمه‌گاه_ولایت خیمه‌گاه ولایت وابسته به هیچ نهاد و حزبی نیست. ما از انقلاب و درد مستضعفین و پابرهنگان و مظلومان جهان میگوییم، نه از سیاست بازی‌های سیاسیون معلوم الحال. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر جهت ارتباط با ما👇 @irani_seyed
مشاهده در ایتا
دانلود
خانوم ایزدی گفت: _چشم.. ولی فعلا که ساکتن. گفتم: +احتمالا با اون تماسی که عزتی گرفته در شوک به سر میبرن. _پیش بینی خاصی دارید؟ +شما فعلا به همین کارایی که گفتم برسید. به این چیزا کاری نداشته باشید و خودتون و درگیر نکنید. چون اصلا نمیشه حرکت بعدی اینا رو پیش بینی کرد. فعلا طبق فرضیه هایی که محتمل هست، داریم برنامه طراحی میکنیم میریم جلو. حرفامون و که زدیم خانوم ایزدی رفت، منم نشستم هدفون گذاشتم روی گوشم با دقت فایل و گوش کردم. چیز خاصی در اون فایل شنود مکالمات نبود، به جز صحبت های عادی و آه و ناله عزتی پشت تلفن که هرچی دهنش در اومد به من و علی میگفت. از فحش ناموس گرفته تاااااا حکومت!!! توی دلم گفتم، به زودی بیشتر همدیگر و می بینیم جناب مستر دامت اراجیفه!!! علی اومد اتاقم و اسناد وَ مدارکی که داخل کیف بود ریخت روی میز مربوط به جلسات گروهی که داخل اتاقم بود. خدا خدا میکردم تا قبل از اینکه کاغذا رو ببینم، چیزی جز چند برگ کاغذ عادی و یا مقاله علمی که همراه داشتنش جرمی حساب نشه، وَ مربوط به مسائل شخصی خودش میشه نباشه. چندتا صلوات نذر کردم. بسم الله گفتم و بلند شدم رفتم سمت میز مورد نظر... برگه هارو از روی میز یکی یکی میگرفتم مطاله و بررسی میکردم. به تموم کاغذها با دقت نگاه میکردم، اما هر خطش و که میخوندم از درون متلاشی میشدم. متاسفانه تموم اون کاغذها به ترتیب اسناد طبقه بندی شده با آرم و مهر محرمانه و فوق محرمانه و سری و فوق سری بود که مربوط به سازمان اتمی کشور و یک سری تحقیقات و پروژه های خاص این مرکز میشد. نشستم روی صندلی به فکر فرو رفتم.. علی گفت « آقا عاکف، چیزی شده؟» جوابی ندادم، بلند شدم رفتم سمت تخته وایت بُردِ اتاقم. نوشتم: « بسم الله الرحمن الرحیم. بازی شروع شده، وَ همه چیز ثابت شده است. » همزمان با نوشتن عاصف بیسیم زد، علی رفت از روی میز بیسیم و آورد داد بهم... به عاصف گفتم: +بگو عاصف. چیزی شده؟ _آقا من دارم بیست بار صداتون میکنم. +ببخشید.. اون گوشی ریز توی گوشم نبود. برای همین صدارو نداشتم.. صدای بیسیمم کم بود.. اتاقم رفت و آمد و صحبت با همکارا بود برای همین صدات و نمیشنیدم که داری پیج میکنی! _بنظرم اینجا ول معطلم. +خب برگرد بیا 4412. ببخشید اصلا فراموشت کرده بودم. _چشم. عیبی نداره. یاعلی یک ساعت بعد عاصف اومدو نشستیم همه چیزا رو بررسی کردیم. از فایل های شنود شده ای که داشتیم، تا اتفاقات ریز و درشتی که افتاد و... !! یه گزارش کار محکم و قوی با عاصف نوشتیم، بعدش رسوندیم دفتر حاج هادی تا در صورت تایید ارجاع بده دفتر حاج کاظم. اون روز عصر تا ساعت 8 شب موندم خونه امن 4412، اما دیگه به حدی از لحاظ روحی و جسمی خسته شده بودم که تصمیم گرفتم برم خونه، چون عاصف که بود خیالم جمع بود در غیاب من همه چیز و بررسی میکنه ، بعد با یک خط امن هر دو ساعت بهم گزارش تلفنی میده. ساعت حدود 9 بود که رسیدم جلوی درب منزل. علیرغم اینکه خسته بودم اما باید برای همسرم وقت میگذاشتم. بهش زنگ زدم تا زود آماده بشه بیاد پایین. تا بیاد نیم ساعتی کشید، منم داخل ماشین نیم ساعتی رو چرت زدم. وقتی اومد داخل ماشین نشست، بعد از سلام و احوالپرسی گفتم: +کجا بریم؟ _هرکجا یار بگه. +الان یار شمایی. بگو کجا بریم. _چقدر خسته ای؟ +نه.. خوبم. _پس بریم سینما. خدا میدونه وقتی گفت سینما قند توی دلم آب شد. با خودم گفتم میریم، یه کم فیلم میبینیم و بقیش رو میگیرم داخل تاریکی میخوابم کیف میکنم. به خانومم گفتم: +حتماااا امشب میریم سینما.. اتفاقا نیاز هست یه کم بریم فیلم ببینیم. خانومم خندید گفت: _باز معلوم نیست کجارو میخوای خراب کنی خدا می دونه! که اینطور میگی حتمااااا امشب میریم سینما. خندیدم ، اما دیگه چیزی نگفتم و رفتیم سینما. فیلم که شروع شد همون اولش گفتم مزخرفه، بعد با همین بهانه گرفتم خوابیدم. خانومم دیگه چیزی نگفت و مشغول دیدن فیلم شد. منم یکساعتش و خوابیدم، نیم ساعتشم فقط خماربودم. بعد از سینما کمی داخل بازار برای خرید گشتیم. خریدامون که تموم شد جایی شام خوردیم و برگشتیم منزل. وقتی رسیدیم خونه ساعت حدود 12 و نیم شب شده بود که فورا رفتم دوش گرفتم بعدش خوابیدم. ساعت 2 و نیم صبح بود گوشیم کاریم که همش موقع خواب بالا سرم بود زنگ خورد. نگاه به شماره کردم دیدم عاصف هست. آروم جواب دادم: +سلام. چیشده این وقت صبح؟ _سلام.. حاجی ببخشید بد موقع مزاحم... حرفش و قطع کردم گفتم: +بگو چیشده؟ _عقیق بی سیم زده میگه فائزه ملکی با یک مردی که ناشناس هست، از داخل اون خونه ای که کنترل میشده زدن بیرون. +الان کجا هستند.. _الآن چند دقیقه ای میشه که اومدن بیرون و دارن میرن سمت آزادگان.
هدایت شده از عاکف سلیمانی
دوماه بعد از رفتن پرستوی موساد از ایران... در طول این دوماهی که پرستوی موساد با صلاحدید مقامات اطلاعاتی و امنیتی بالا، از کشور ما بدون هیچ دردسری خارج شده بود، سرویس اطلاعاتی ما و عوامل ما در موقعیت جغرافیایی مورد نظرمون، سوژه رو به طور مستمر و به شکل‌های کاملا پیچیده و مختلف و حرفه‌ای، با طرفندهای فنی و اطلاعاتی زیر چتر امنیتی و اطلاعاتی داشتند وَ حتی تموم تحرکات مرتبطین با سوژه‌رو زیر نظر داشتند. بعد از اینکه آناهیتا نعمت زاده به لبنان و از اونجا به اسراییل «سرزمین های اشغالی فلسطین» میره، 2 مرتبه در یکی از جلسات مهم سرویس امنیتی موساد و در کمیته‌ای تحت عنوان «» شرکت میکنه. مخاطبان محترم خیمه گاه ولایت، بد نیست این و بدونید که سوژه ما در چه کمیته‌ای شرکت کرد! موساد دارای كميته‌ای هست تحت عنوان « ». كار هماهنگی‌های سری و فوق سری با خارج و داخل اسرائيل هست. طبق اخباری که تا الان داریم این کمیته‌ی بسیار مهم به‏ صورت هفتگی نشست‌های مهمی‌رو با اعضای این کمیته برگزار میکنه. رئيس کمیته هم رئيس سازمان تروریستی موساد هست كه همكارانش او را صدا میكنند. اما رو هم بدونید بد نیست: این اعضا عبارتند از: مدير سازمان اطلاعات نظامی موسوم به « » مدير سازمان اطلاعات داخلي « » مدير سازمان امنيت عمومی « » مدير مركز مطالعات و برنامه‌ريزی وزارت امور خارجه «اين مركز در زمينه جاسوسی و سياسی يا ديپلماتيک تخصص دارد.» مدير بخش عمليات ويژه پليس موسوم به « » مشاوران خصوصي نخست وزير اسرائیل در امور سياسی، نظامی، امنيتی « » سر ساعت 7:30 تلفن اتاقم زنگ خورد. نگاه به شماره انداختم دیدم شماره اتاق سیف بود. شخصا تماس گرفت... گفت: «بیا اتاقم.» چشمی گفتم و فوری رفتم سمت دفترش. به محض اینکه رسیدم، خودش در و از داخل زد و وارد شدم، تا من و دید گفت: _بشین کارت دارم! گفتم: +اتفاقی افتاده آقا؟ نگران شدم! _خبرهای مهمی در راه هست. نشستیم روبروی هم، گفت: _امروز خبری بهم رسید. توی جلسه با حاج کاظم و ریاست کل تشکیلات درمورد اون بوزینه خبری بهم دادند. از وزارت امور خارجه هم پیگیر شدم و تایید کردند که پنجشنبه هفته آینده نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی داره. +خب! اینکه خیلی خوبه. پروژه ما هم داره خوب پیش میره. _کمی نگرانم که نکنه اون چیزی که ما میخوایم نشه! +نگران نباشید حاج آقا. ان شاءالله همون چیزی میشه که باید بشه. _آخرین خبر و تحلیل‌های پیرامون این پرونده چیه؟ +خبرهای مهمی دارم. دیشب خبر قطعی رو از منبع اسراییلی خودمون دریافت کردیم که خودش شخصا در کمیته هست. اون مدعی بوده که بخش عظیمی از متن سخنرانی نتانیاهو مربوط به سفر پرستوی موساد یعنی خانوم آناهیتا نعمت زاده به تهران هست که از برخی نقاط نظامی و امنیتی و اتمی تهران و اراک کسب اطلاعات کرده. البته بعید به نظر میرسه بخواد نتانیاهو بگه جاسوس اونها به نیروی امنیتی ایرانی نزدیک شده و اون و سوخت بده. _چقدر این منبع اسراییلی معتبر هست. +ما هیچ وقت به منابع اسراییلی خودمون اعتماد نمیکنیم و به اخبار و تحلیل منابع اسراییلی خودمون متکی نیستیم، وَ موارد مورد نیازمون و از چندمنبع دیگه هم پیگیری میکنیم. چون هرچی هم منبع اسراییلی برای ما خوب کار کرده باشه، بازم دشمن ما هستند و هیچ تعهد شرعی و دینی به ما ندارند. این مقام اسراییلی که در کمیته سری و امنیتی هست، پول کلانی میگیره و این کار و انجام میده. برای همین خبری که مربوط به متن سخنرانی نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل متحد هست و اون اخبار و در اختیار ما گذاشته، به واسطه یکی از عوامل ما در سرزمین‌های اشغالی به پول ایران چندمیلیارد تومان گرفته. از طرفی این شخص که در کمیته وادات هست و دلال اطلاعاتی ما محسوب میشه، دستش زیر ساتور تشکیلات ماست. میدونه کوچیکترین اشتباهی کنه یا بخواد آمار و اطلاعات غلط به ما بده، تموم اسناد همکاریش با جمهوری اسلامی ایران و منتشر میکنیم و عملا اون و تبدیل به یک مهره سوخته میکنیم و در اسراییل هم کسی بهش رحم نمیکنه. حاجی سیف گفت: _امیدوارم کار همینطور خوب پیش بره. صحبت های زیادی بین من و حاج آقای سیف مطرح شد که دیگه به حاشیه نمیپردازم. هفته بعد پنجنشبه/ به وقت سخنرانی نخست وزیر رژیم کودک کش اسراییل... از دفتر ریاست کل تماس گرفتند که برم بالا. رفتم بالا و دیدم ریاست کل، معاونش حاج کاظم، مدیر کل حوزه ضدجاسوسی حاج آقا سیف، و جناب زارع از عملیات غرب آسیا و رییس میز و بخش اسراییل که در این پرونده زحمات زیادی رو کشیدند، دور هم نشستند و همه به تلویزیون خیره شدند. تلویزیون بزرگی که روی دیوار اتاق رئیس نصب بود، شبکه بین المللی آی 24 نیوز اسراییل که درتل آویو مستقر هست و نشون میداد.