eitaa logo
کانون خادمین گمنام شهدا
1.5هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
107 ویدیو
5 فایل
کانون خادمین گمنام شهدا: کانونی مستقل ومردمی کانونی بدون وابستگی به نهاد یا ارگانی کانونی که وابسته به #شهداست وبس کانونی که #گمنامی را پرورش میدهد خدایا اخلاصی ازجنس #شهدا عنایت کن با #ما همراه باشید مکان:مشهدخیابان امام رضا ادمین: @Khgshohada_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
من که بارها شنیده بودم! من که هربار از شنیدنش تنم لرزیده بود! من که هربار از شنیدنش حلقه‌ی چشمم نمناک شده بود! اصلا منی که به این همه شنیدنش عادت کرده بودم... پس چرا وقتی خواستم آن همه شنیدن را یک بار ببینم، نفسم رفت و نمیخواست برگردد! همه‌ی شهدا میگفتند: «عاقبت رفیق شهید، شهیدت میکند » و... مگر میشود حرف شهید الکی باشد؟؟ اصلا بعد از پر کشیدنِ باید میدانستم دیر یا زود تو هم پر میزنی و ما را به خدای زینب میسپاری و میروی! برو! من که آماده‌ی رفتنت شده بودم! دلم را در مُشت گرفته بودم تا نلرزد و چشمه‌ی اشکم را قسم داده بودم، آبروداری کند! که دشمن شادت نکنم! ولی چه کنم آقا... این نبودن‌هایت آنقدر تویِ ذوق دلم میزند که در مُشت آب شود و چشمه‌ی اشکم را تازه کند تا های های ببارد! 🆔 @KhGShohada_ir
میشود به مادرت بگویــے انقـــــدر از نگوید؟؟؟ اصلا خودت بودی بی‌قرار دیدنِ ڪسی مثلِ خودت نمی‌شدی؟‌! یا خودت بودی و این همه وصفِ معرفت ڪسی ڪه دیگر نیست را میشنیدی.. آرزو نمیکردی که کاش گرهِ کوری به ڪار روزگارت بیوفتد تا آنوقت همه‌ے روزگارت را به اویی که ؟؟! مثلا من😔😔!!!! ڪه دربه‌در بہ دنبالِ تمامِ گره‌هاےِ ڪورِ دنیا میگردم ڪہ با همین بهانه هم ڪه شده، به بدوَم! و با بگویم چہ بر سرِ این روزهایم آمده! و یادآورت شوم که به اندازه‌ی همه‌ی آدمها معرفت از خدا امانت گرفته‌ای! میشود کنی و.... با نیم‌نگاهی... و با جرعه‌ْ‌معرفتی... شرِّ تمام عالم را از سرم کم کنی؟؟!؟! ان شاءالله عاقبت بخیری 🆔 @KHGShohada_ir
شهید مدافع حرم روحانی حجت الاسلام در شهرستان (نیشابور) سخنران: حجت الاسلام مسئول نهاد رهبری دانشگاه زابل و باحضور محترم درود حجت الاسلام در کنار بزرگوار شهید علوی نسب این برنامه که خانواده شهید علوی نسب برگزار شد همراه بود با قرائت زیارت عاشورا سخنرانی حجت الاسلام غلامی پرچم گنبد حضرت عبدالله قرائت ای از طرف دختر بزرگوار شهید و ای از طرف که توسط امام جمعه درود به خانواده شهید اهدا شد. در پایان از مهمانان با کیک تولد و شیرینی و شربت پذیرایی شده و هدیه ای از طرف کانون که شامل شهید علوی نسب و شهدایی بود به مهمانان اهدا شد. عزیز؛ همسر و فرزندان شهید علوی نسب همیشه همراه تان خواهد بود. ۱ مرداد ۱۳۹۷ 🆔 @KhGShohada_ir
بہ نام خدا... با دیدن روےِ ے مزارت، رنگ از رخ دنیاے هزار رنگم رفت! از چہ مانده بودم این همه روز و این همہ ساعت را؟؟! از ڪہ حتی وقتی نمیشناختمت هم مردانگی به پایم ریخته بودی؟ از ڪہ خوب و بدم را دیدے و باز هم تو بودے ڪہ پا پیش گذاشتی و مُہر دعوتم را زدے؟؟! از ڪہ... میشود ڪمی مرا ببخشی...؟ غفلتم دست خودم نبود! بہ من هم حق بده برادر... دارم روزهایی را از سر میگذرانم ڪہ ڪمترین نشانی از ندارد من مانده ام و سرے ڪہ گرم است به مشغولیت هاے عجیب،غریب و دلی... ڪہ خودش را بہ راهی زده ڪہ بیراهہ اش به نام نیست! اما... با همہ ے اینها این منِ شرمسار و این دلِ پشیمانم بازهم مهربانی را داریم ڪہ دستمان را میگیرے و غبار غم آلودِ مزارت را... به دستهاے خالی من و بہ پریشانی دلی میسپارے ڪہ سخت... از غفلتمان خجالت زده ایم! و آنگاه ڪہ گردِ غفلت میزداییم، از سنگی ڪہ سیاهیِ نامت از سفیدےِ ڪدر شده‌اش رفتہ، بہ سرخی لالہ ے نشان شده ات، همان ڪہ نشان غریبانگی شهادتت شده خون دل میخوریم و همه ے آن روزهایی ڪہ گذشت و دور از شما بوده ایم را... همہ این دل مشغولیهاے ندامت آورمان را... و همہ ے ڪبودے هاے این روزهایمان را... براے میگوییم ڪہ ڪنارمان نشستہ اے و تنها ... ڪہ هیچ ڪدام از ڪم گذاشتنهایمان را به رویمان نمی آورے... میشود ببخشی مرا…؟ و دلی را ڪہ غافل ماند از ڪہ دیگر بہ اصحاب حسین پیوسته اے اما هنوزم ڪہ هنوز است به اندازه ے سرباز تازه به جنگ آمده اے، از خود گذشتہ اے... همانقدر مهربان همانقدر بی ادعا...! 🆔 @khgshohada_ir
به نام خدا در جدال بغض ها و هق زدنهایت! در هیاهوی نا منظم تپش های قلبت! در وانفسای درماندگی روزهایت! یا در کاسه‌ی لبریز شده ی ندامت ها و پشیمانی هایت...! درست همانجا... که چشم امیدت را از عالم و آدمها و غیرِ آدمهایش کور میکنی همانجا که از فَرط بیچارگی نفست بند می‌آید درست همانجا که بلند میشوی تا بروی و دیگر پشت سرت را هم نگاه نکنی تنها در یک آن همان آن که چشم کور میشود و امید رخت میبندد او از راه میرسد و آغوش میگشاید و هرم نوازش هایش را حواله‌ی دل زمستان‌زده ات میکند! از روی زمین بلندت میکندو خاک چادرت را میتکاند و نگاهت میکند! عمیق... آرام! خوب میداند از زیبایی نگاهش شکوفه شکوفه بهار خواهی شد! برمیگردی و سرتاپای تابوتش را بوسه باران میکنی بی‌دل... وَ بی‌جان! آرام... وَ راضی! در گوشش و با استخوان های تازه تفحص گشته اش نجوای وداع سر میدهی و تو... خدایی را پشت هاله‌ی اشکهایت میبینی که آغوش گشاده که لبخند میزند که بخشیده نا امیدی دلت را وخود مشتری شده تمام اشکهای انقطاع وارت را! خدایی که او هم خوب میداند گمنام هارا گمنام های مهربانش را... کجا و چه وقت و چگونه؛ سر راه درماندگی هایت بگذارد تا تمام دلخوری ها را های های با صدای بلند شده‌ات روی تار و پود پرچم تابوتشان بباری و به برکت کریمانه‌ی گمنامی‌شان دوباره برگردی به روزهایی که اگرچه هنوز هم سخت و معمولیست لیکن خیالت راحت است هر چه هم سخت، سایه‌ی نگاهی مقتدر با توست! بگذار روزگار اشکت را بچکاند " " از تمام روزگار چه باک...؟! با 🆔 @KhGShohada_ir