🥀سخت ترین، دردناک ترین و سوزناک ترین لحظات
🌹🍃شهید مصطفی چمران رضوان الله علیه:
🌷🍃سخت ترین لحظات زندگی من لحظاتى بود كه بهترین دوست مبارزم كه در كنارم ایستاده بود، یكباره بىجان و قطعه قطعه شده در برابرم به خاك مىافتاد كه گویى هیچگاه حیات نداشته است،
🟢🍃و دردناك ترین لحظه هنگامى بود كه دوستان كرد و پاسدارم منقلب شده شیون مىكردند، و دیوانهوار خود را به هر طرف مىزدند
🔺و من در حالىكه در قلبم مىجوشیدم و میخروشیدم باید آمرانه فرمان دهم كه كشتهها را جمع كنند
🔺و حتى به نزدیكترین دوستان منقلب شدهام سیلى بزنم و آنها را با زور و قدرت به كار وادارم،
🔴🍃و سوزناكترین لحظات عمرم هنگامى بود که همه روزنههاى امید بسته شدهبود، و عدهای از پاسداران تقاضاى بازگشت داشتند و كردهاى مؤمن به انقلاب با نگاهى دردناك به من مىنگریستند كه چگونه میخواهى ما را در دریاى مرگ رها كنى و بروى.
🔺آنگاه با صداى قاطع به آنها مىگفتم: نه، اى دوستانم، من تصمیم قاطع گرفتهام كه همراه شما شهید شوم. من باز نمىگردم و من شما را تنها نمیگذارم.
🟢🍃خدایا به سوی تو می آیم
🌷دستنوشته های #شهید_مصطفی_چمران رضوان الله علیه🌷
#شهید_چمران
#شهید_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/khoban72
🔳#عاشقانه_های_شهدایے
🌸🍃همسر شهید چمران میگوید:
یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود.
🔺مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها» ومن هم این کار را کردم.
🌷🍃مامان که خوب شد آمدیم خانه. من دو روز دیگر هم پیش او ماندم. یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از اینکه ماشین را روشن کند دست من را گرفت و بوسید. میبوسید و همانطور
🔺با گریه از من تشکر میکرد.
⁉️من گفتم: برای چی مصطفی؟
🟢🍃گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید. گفتم از من تشکر میکنید ؟خب اینکه من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما که نبود این کارها را میکنید!
⚪️🍃گفت: دستی که به مادرش کمک میکند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.
🌷#شهید_مصطفی_چمران🌷
https://eitaa.com/khoban72
🔳#عاشقانه_های_شهدایے
🌸🍃همسر شهید چمران میگوید:
یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود.
🔺مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها» ومن هم این کار را کردم.
🌷🍃مامان که خوب شد آمدیم خانه. من دو روز دیگر هم پیش او ماندم. یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از اینکه ماشین را روشن کند دست من را گرفت و بوسید. میبوسید و همانطور
🔺با گریه از من تشکر میکرد.
⁉️من گفتم: برای چی مصطفی؟
🟢🍃گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید. گفتم از من تشکر میکنید ؟خب اینکه من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما که نبود این کارها را میکنید!
⚪️🍃گفت: دستی که به مادرش کمک میکند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.
🌷#شهید_مصطفی_چمران🌷
💫🌹من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم ولی همه لذّات را سهطلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آنها آغشته شوم،
🔺قلب خود را برای دردها و غمهای این دلشکستگان باز کنم.
🥀🤍دائماً در خطر مرگ، زیر بمبارانهای اسرائیل به سر آورم، لذّت خود را در آب دیده قرار دهم، تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب، پناهگاه آههای سوزان خود کنم.
💫🌹به طور مختصر اگر نمیتوانم این مظلومین داغدیده را کمکی کنم، لااقل در میان آنها باشم، مثل آنها زندگی کنم و دردها و غمهای آنها را به قلب خود بپذیرم.
🥀🤍میخواستم که در این دنیا با سرمایهداران و ستمگران محشور نباشم. در جوار آنها نفس نکشم از تمتعات حیات آنها محظوظ نشوم و علم و دانش خود را در قبال پول و لذّت زندگی خوش به آنها نفروشم.
🌙🌷#شهید_مصطفی_چمران رضوان الله علیه