فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️خاطره گویی جالب رهبرمعظم انقلاب از تلاش های شهید چمران در آزادسازی سوسنگرد ⬆️⬆️
🌹روز ۲۶ آبان سالروز آزادسازی سوسنگرد گرامی باد
♦️روز آزادسازی سوسنگرد یکی از روزهای اختصاصی شهید دکتر چمران است.
روزی که او مردانگی و شجاعت و شهامت و شهادت طلبی را به اوج خود رساند و تا پای شهادت پیش رفت و زخمی و خونین شد
ولی بالاخره سوسنگرد آزاد گشت ،
و او نگاشت که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست .
#شهید_چمران #دفاع_مقدس
#خوزستان #اهواز #سوسنگرد
#شهادت #زخمی #مردانگی
🥀سخت ترین، دردناک ترین و سوزناک ترین لحظات
🌹🍃شهید مصطفی چمران رضوان الله علیه:
🌷🍃سخت ترین لحظات زندگی من لحظاتى بود كه بهترین دوست مبارزم كه در كنارم ایستاده بود، یكباره بىجان و قطعه قطعه شده در برابرم به خاك مىافتاد كه گویى هیچگاه حیات نداشته است،
🟢🍃و دردناك ترین لحظه هنگامى بود كه دوستان كرد و پاسدارم منقلب شده شیون مىكردند، و دیوانهوار خود را به هر طرف مىزدند
🔺و من در حالىكه در قلبم مىجوشیدم و میخروشیدم باید آمرانه فرمان دهم كه كشتهها را جمع كنند
🔺و حتى به نزدیكترین دوستان منقلب شدهام سیلى بزنم و آنها را با زور و قدرت به كار وادارم،
🔴🍃و سوزناكترین لحظات عمرم هنگامى بود که همه روزنههاى امید بسته شدهبود، و عدهای از پاسداران تقاضاى بازگشت داشتند و كردهاى مؤمن به انقلاب با نگاهى دردناك به من مىنگریستند كه چگونه میخواهى ما را در دریاى مرگ رها كنى و بروى.
🔺آنگاه با صداى قاطع به آنها مىگفتم: نه، اى دوستانم، من تصمیم قاطع گرفتهام كه همراه شما شهید شوم. من باز نمىگردم و من شما را تنها نمیگذارم.
🟢🍃خدایا به سوی تو می آیم
🌷دستنوشته های #شهید_مصطفی_چمران رضوان الله علیه🌷
#شهید_چمران
#شهید_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/khoban72
🌷🍃 #داستان واقعی
🟢🍃#رضا سگ باز یه #لات بود تو مشهد، هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ستاد جنگهای نامنظم داره تعقیبش می کنه شهید_چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت:
🔺فکر کردی خیلی مردی؟
⚪️🍃رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! چمران بهش گفت : اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
🔺مدتی بعد...
🌹🍃شهید_چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: این کیه آوردی جبهه؟! رضا شروع کرد به فحش دادن ، (فحشای رکیک!)
🔺اما #چمران مشغول نوشتن بود!
🔴🍃وقتی دید #چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! یک دفعه شهید_چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ رضا گفت : داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم
🔺ولی با دژبان دعوام شد!!!!
🌹🍃#چمران : آقا رضا چی میکشی؟ برید براش بخرید و بیارید...چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....
رضا به #چمران گفت : میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!! #شهید_چمران گفت : چرا؟! رضا گفت: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
🔺تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه...
🌷🍃#شهید_چمران گفت : اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
🔺هی آبرو بهم میده...
🔻🔻🔻
🌸🍃خاطره غاده همسر شهید چمران از شب آخر حیات دنیوی
🔺 #شهید_چمران:
🟢🍃هر وقت می رفت تهران (از اهواز)روز بعد بر می گشت امروز (٣٠خرداد۶٠) صبح رفت و عصری آمد تعجب کردم. گفتم چرا زود آمدی گفت ناراحت شدی؟
🔺نه فقط تعجب کردم.
⚪️🍃گفت تا حالا دیده بودی من با هواپیمای خصوصی سفر کنم؟ ندیده بودم..
🔺به خاطر شما آمدم امشب پیشت باشم.
🔴🍃رفت دراز کشید. داخل اتاق شدم او را بوسیدم، آرام و به سقف مینگریست. گفت: بشین، من فردا شهید می شوم. دو وصیت به شما دارم.
1️⃣ بعد از من در ایران بمان کشور شما حکومت الهی ندارد.
2️⃣ دوم ازدواج کن.
🌸🍃گفتم زنان پیامبر الگو هستند آنان ازدواج نکردند. از این مقایسه ناراحت شد. شب به فکر بودم که این حرفها چیست؟ صبح زود که درب منزل داشت سوار ماشین میشد کلت کمری داشتم خواستم به پایش شلیک کنم که نرود
🔺اما جرأت نکردم.
🌷رفت و من به منزل تنها دوستم در اهواز خانم خراسانی رفتم و داستان شب را تعریف کردم. دلداری ام میداد تا اینکه تلفن منزلش زنگ خورد و او مرتب "نه" می گفت. گفتم چه شده؟ گفت چمران زخمی شده. گفتم خیر او #شهید شده است و باهم به سردخانه رفتیم و جنازه مصطفی را دیدم و گفتم:
🔺خدایا این قربانی را از ما بپذیر!
🌹🍃اون روز چمران از اهواز تا دهلاویه (٧٢کیلومتر) فقط مینویسد. با اعضاي بدنش خداحافظی می کند و... همسر شهید چمران می گوید ۶ ماه بعد از شهادت چمران، امام متوجه شد ما خونه نداریم به بنیاد شهید گفت. خونه ای به من دادند،
🔺اما هیچ وسیله ای نداشتم. یکی از دوستان مصطفی مقداری لوازم اولیه زندگی برایم آورد.
https://eitaa.com/khoban72
یاد خدا ۲۵.mp3
11.23M
💫🌹مجموعه #یاد_خدا ۲۵
🌙🌷#استاد_شجاعی
🌙🌷#استاد_انصاریان
🌙🌷#شهید_چمران
💫🟢 چقدر کار داره
🥀🤍چقدر تمرین لازمه که آدم بتونه از ذکر گفتن به «لذّت» یا «فرح» برسه !
💫🟢و این فرح بتونه تمام ارتباطات و انتخابهای زندگیش رو مدیریت کنه
13.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫🌹#شهید_چمران از آن دسته شهدایی بود پیش از شهادت به زمان شهادتش آگاه بود و ساعاتی پیش از مرگ، وصیت نامه خود را نوشت؛
🎥 در این فیلم برادرش مهدی چمران، وصیتنامه عجیب این شهید او را میخواند.