هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
آمدی گریه کنی شعر بخوانی بروی!
نامهای خیس به دستم برسانی بروی!
در سلام تو خداحافظیات پیدا بود..
قصدت این بود از اول که نمانی بروی
خواستی جاذبهات را به رخ من بکشی
شاخهٔ سیب دلم را بتکانی بروی
جای این قهوهٔ فنجان که به آن لب نزدی
تلخ بود این که به جان لب برسانی بروی!
بس نبود اینهمه دیوانهٔ ماهت بودم؟
دلت آمد که مرا سر بدوانی بروی؟
چشم آتش! مژه رگبار! دو ابرو ماشه!
باید این گونه نگاهی بچکانی بروی
باشد این جان من این تو، بکشم راحت باش
ولی ای کاش که این شعر بخوانی بروی
#شهراد_میدری
@abadiyesher
کنارم چند برگِ توت بگذار
دو پلکم را به هم مبهوت بگذار
میان سینهام چیزی شکسته
مرا آرام در تابوت بگذار...
#شهراد_میدری
جهان تکرار دارد، تو نداری
غم بسيار دارد، تو نداری
همه گل را به تو تشبيه کردند
گل اما خار دارد، تو نداری
#شهراد_میدری
من آن اشک روانت هستم امشب
به فکر آسمانت هستم امشب
خدا جانم! مرا لطفاً بغل کن
که دلگیر از جهانت هستم امشب
#شهراد_میدری
دستم به قلم نمیرود غم دارم
پاییزیام و هوای نمنم دارم
دلتنگم و آه میکشم با یادت...
لبخند تو را که نیستی کم دارم...
#رباعی
#شهراد_میدری
فدای چشمهای مستِ مستَت
من و این نیستی قربانِ هستَت
جهان روزی به پایان میرسد، حیف
بدونِ اینکه دستم توی دستت...
#شهراد_میدری
همنفس! بیشتر از فاصلهها تنهاییم...
من و تو، هر دو زمینخوردۀ یک رؤیاییم
#شهراد_میدری
در سرم سوتکشان میرسد از راه قطار
ایستگاه دل من را تک و تنها نگذار...
#شهراد_میدری
میشود بازی تمام و باز بازی میخورم
در شلوغیِ جهان دست مرا ول میکنی
#شهراد_میدری
خوبان پارسیگو 🏴
🌸 صحن و حرمت گوشهای از جنّتِ اعلاست «چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است» دعاگو هستم... 🌺
.
لحظۀ تلخِ خداحافظی از راه رسید
#شهراد_میدری 😢
دم هر بازدمم گرم که جز آه نبود
زندگی غیرِ همین واژۀ کوتاه نبود
#شهراد_میدری