eitaa logo
دغدغه های یک طلبه
896 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
35 فایل
دغدغه ی های بزرگ را روح های بزرگ دارند... روحت را آزاد کن که بزرگی ش را ببینی برای بیان دغدغه هاتون... 👇👇👇👇 @khodaparast313
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خوبین.
دغدغه های یک طلبه
💧#یک_قطره_آب 💧 نویسنده‌:حسین خداپرست قسمت پنجم ♨️آتش خورشید کم فروغ شده؛اما گرمای سوزان خیال ک
این داستان دل است دلی جامانده از قافله اربعین که پارسال روی کاغذ آمد و امسال...با کمی تغییر مهمان چشم های شما شد داستانمان کوتاه است اما پر از نکته ان شاالله تا اربعین تمام خواهد شد.
التماس دعا... اگر دلتون شکست و پرواز کردید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دغدغه های یک طلبه
💧#یک_قطره_آب 💧 نویسنده‌:حسین خداپرست قسمت پنجم ♨️آتش خورشید کم فروغ شده؛اما گرمای سوزان خیال ک
💧 💧 نویسنده:حسین خداپرست ♨️قسمت ششم 🔹خواب پراکنده گوییم را ببخش!و به من حق بده مجنونی شوم آواره و مسکینی گردم بیچاره گاه از عقل گویم گاه از دل!گاه از آسمان گاه زمین؛گاه از امامی تنها و بی یاور و گاه از امتی جفاکار؛ از پدری می گویم و کمر شکسته ش و دل خسته ش و خونی که بر آسمان پرواز داد! از مادرانی دل بریده از پسرها آنان دل بریدند که قربانی هایشان سربریده شدند.. از خواهری مقاوم و پولادین؛ ستون لشکر بعد از امام بود خواهری که رسالتش با غم و اشک عجین گشته بود و در عین مصیبت پر صلابت ایستادگی کرد از او بگویم وقتی که بالای سر برادرش رسید. چه میگویم ؟؟ بالای سر؟؟ کدام سر؟ کدام بدن ؟؟ سری نمانده بود.. خاطرم نیست کدام زمان بود که رسید و گفت:أَ أَنتَ أَخی؟ همه مان اشک ریختیم خودش اشک که نه دل ریخت بالای سر برادرش بازم هم گفتم بالای سر!! هنوز نمیتوانم از سر بگویم و ماجرایش دیدی پراکنده گوی شدم و دچار اوهام! مشوش شده ذهنم؛مرا ببخش و به من حق بده کاش خواب بود و بودم و بودی توان پروازم نیست،سنگین شده م انگار، دو روزی میشود اینجایی و جایی نمی روی. مگر نه آنکه آب یکجا بماند می گندد!من چه؟یکجا بمانم؛چه میشود؟ خوابی یا بیدار؟ کاش این ها همه خواب بودند.اصلا باورم نمیشود مخلوقی همچو انسان که روح الهی دارد دست به چنین جنایت و فاجعه یی بزند!راستی که انسان موجودی عجیب است. در حیوانات سراغ ندارم چنین وحشی گری!انسان چه حیوان وحشی می تواند باشد و من نمی دانستم. خوابش هم هولناک است چه برسد به بیداری ش. کاروان تازه رسیده بود و خیمه ها برپا شده بودند،بچه ها به رسم همیشگی به دور از نگرانی و فضای ملتهب دنیای بزرگ ترها؛بیرون خیمه مشغول دویدن و بازی بودند.دخترکان در یک و پسران در سویی دگر. صدایشان به آن صحرا زندگی آورده بود و آنجا را از بیابان بودن به آبادی بودن کشانیده و حیات را جاری کرده بود. من از آن بالا نظاره گر طفل های معصومی بودم که مشخص بود رنج بیابان گردی و گرمای طاقت فرسای صحرا را نداشتند.رفتم نزدیک شان از نگاه شان نترسیدم ،انگار می توانستم در شانه هایشان فرود بیایم و بر بال ملائک سوار شوم و به ملکوت راه یابم. وقتی می گویم کودکان فریفته نشوی که من بخاطر جسم آنها می گویم وگرنه آنان بزرگ انسان های بودند که دنیا و هر آنچه برای دیگران خیلی بزرگ جلوه میکند؛ در چشم آنان حقیر بود و کوچک! اگر بزرگتر از دنیا شوی بزرگ خواهی بود هرچند؛کوچک باشی و اگر هنوز برای تو دنیا جا داشته باشد؛کوچک خواهی بود؛ هر چند بزرگ باشی. آنان هرچند پدر و برادر و پسر را عاشقانه دوست داشتند؛اما کلمه یی در اعتراض به مقدارت الهی بر زبان نیاورند. یکی از دختر بچه ها نگاهش به من افتاد و غنچه های لبانش از هم شکفت؛اشاره کرد:پیش بیا..بیا،بقیه نیز نگاه کردند. نتوانستم روی شانه ش بنشینم؛روی بند خیمه رفتم و نظاره گر این فرشتگان شدم. آن دختر گفت:کوفه برسیم برادرم وعده داده؛چندتا النگو برایم بخرد. رو به دو دختر که روبه روی ش نشسته بودند کرد و گفت:البته شما هم خواهر من حساب میشوید؛و خواهر من نیز خواهر برادرم خواهد بود وبرایتان میگویم که النگو بخرید. تبسمی از سر معصومیت بر لبان آن دخترکان زیبا رو نشست. _چند روز پیش،اقا ما را صدا زد و در دامن پر مهرش نشاند و گفت:شما دیگر جای دختران من هستید؛غریبگی نکنید! _گفتم که پدر من خیلی مهربان هست و برادرم از او ارث برده،راضی نمیشود هیچ طفلی مخصوصا اگر دختر باشد به رنج بیافتد و آزار ببیند. _و تو نیز ای سکینه این مهربانی را از پدرت به ارث برده یی،خیلی دوستش داری؟ _فراتر از خیلی،بسیار بسیارتر از آن چیزی که تصورش کنید،اگر روزی نبینمش و نبوسش خواهم مُرد _آری!حق داری پدر تو خیلی مهربان؛ ما هم پدرمان را مدتی است ندیده یم دلمان برایش تنگ شده،اما با وجود شما؛نبودنش را احساس نمی کنیم. خواهرش به علامت تایید سرش را تکان داد _آنجا را نگاه کنید برویم پیش عمویم؛سوار اسبش کند و بازی کنیم. رفتند؛پای کوبان و خنده کنان دور عمویشان حلقه زدند؛کاش واقعیت نداشت و خواب بود این صحنه ها و اتفاقات چند روز بعدش؛که دیدم همین دخترکان اسب پدر را دوره کردند؛به تن خونین اسب سفید رنگ اما سرخ شده دست کشیدند و مویه کردند؛بوی پدر را از او می گرفتند. آن دختر خوش زبان به چشم های اسب خیره شد؛جواب را از چشم هایش می خواست. _آیا پدر آب نوشید؟ بغض همه و خودش ترکید...کودک خودش تشنه باشد فکر می کند همه تشنه شان هست؛تشنه ی یک قطره آب. دخترها دور اسب چرخیدند و به زبان بی زبانی گفتند: آخ بابا جان بابا...من سن قوربان بابا.... خیمه سی یانان بابا.... سند لب عطشان بابا....مند لب عطشان بابا اوخلار سنی اینجدوب....اوخلارا نیشان بابا... اخ بابا جان بابا....نعشی قزیل قان بابا.. من سن قوربان بابا ذوالجناح سن دیدن:حسینَ سو وردیلر؟؟ یا کی سوسوز اولدولدولر «یا حسین»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دغدغه های یک طلبه
💧#یک_قطره_آب 💧 نویسنده:حسین خداپرست ♨️قسمت ششم 🔹خواب پراکنده گوییم را ببخش!و به من حق بده مجنو
چند نفری ترجمه خواسته بودید البته ترک زبان های عزیز هستند و خوندند ببخشید ما قرار بود در پاورقی کتاب ترجمه ها را بیاوریم اما بنا به امر شما الان می‌نویسیم: جان بابا من فدای تو بابا بشوم بابایی که خمیه هایش آتش گرفت تو هم لب عطشانی منم نیز لب عطشان تیرها اذیتت کرده اند ای که نشان تیرها شده یی😭😭 آخ بابا جان بابا..ای که جنازه تو پیچیده به خون شده ذوالجناح بگو: به پدرم حسین آب دادند؟ یا که او را تشنه کشتند صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
بجای چرخ زدن اینجا و آنجا... یه چند آیه قرآن بخوان نماز شب هم یادت نره شیطان سختش می‌کنه اما سخت تر از سر و کله زدن با آدم ها نیست با خدا حرف زدن که سختی نداره پس الان برو گوشی کمتر دستت باشه به نفع خودت و جامعه و خانواده ت هست عزیز دل☺️☺️🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب را به تاریکی می‌شناسند من اما به سکوتش! آدم را به مسجود شدنش من او را به هبوطش شب؛ گاهی با خورشید است چو زیر سایه ی بلوطش انسان است و بی نهایت بودنش چه در بُعد صعود چه در بُعد سقوطش من گمشده م در این دنیا.. دنیا شده بیابان برهوتش خون کند دل را اما چه شیرین است شاه توتش شب است و خودت و یک دنیا سکوتش شبتون بخیر وخوبی پر از آرامش 🌹🌺 التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه مصائبی، سختی هایی بر امام زمان عجل‌الله‌فرجه که مالک همه کره زمین است وارد می شود و آن حضرت در چه حالی است و ما در چه حالی؟ او در زندان است و خوشی ندارد و ما چقدر غافلیم ! • در محضر بهجت ج ۱ ص ۱۰۶ - در غربت مولایت اندیشه کن که دنیا با این همه بزرگی برای او زندان شده... ارسالی مخاطبین
دغدغه های یک طلبه
چه مصائبی، سختی هایی بر امام زمان عجل‌الله‌فرجه که مالک همه کره زمین است وارد می شود و آن حضرت در چه
آنهایی که امسال توفیق پیاده روی و زیارت اربعین دارند برای فرج امام زمان دعا کنیم. جامانده ها رو هم یاد کنید.