دغدغه های یک طلبه
#معرفی_کتاب 📙معرفت نفس 📝علامه حسن زاده آملی رحمهالله «آنکه در راه پژوهش و فَزایش دانش و بینش نی
البته که تنهایی خواندن مخصوصا برای کسانی که با اصطلاحات منطقی و فلسفی آشنا نیستید سخت است
بهتر است با دو نفر قرار بذارید
هر درسش رو هر روز بحث کنید و یادداشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای اخلاقی ترین کشور دنیا
#دغدغه_های_یک_طلبه
دغدغه های یک طلبه
💧#یک_قطره_آب 💧 نویسنده:حسین خداپرست ♨️قسمت دهم 🔹چرا من؟ چرا تو؟ حالت کمی بهتر است خدا را شکر؛ا
💧#یک_قطره_آب💧
نویسنده:حسین خداپرست
♨️قسمت یازدهم
🔹نشانه
آمدند و دقایقی گفتند و شنیدیم و رفتند..
چرا آمدند؟ چرا پیش ما آن حرف ها را زدند؟ و چرا....
از پرسشهایم آزرده خاطر مشو با تو نگویم
با که بگویم؟ نگویم که دق می کنم تو هم که سخنی نمی گویی...فقط نگاه می کنی و گریه
زبان نداری یا که زبانت را بریده ند؟یا روزه ی سکوت گرفته یی؟
چشمت به پرهایم دوخته شدهاند!
به پرم اشاره می کنی ؟
فکر کنم این رنگ های قرمز را می گویی
رنگ قرمز یا خون ؟
این ها نشانه است؛تا من از بقیه جدا گردم
نشان من این قطره خون های پاک است نشان تو چیست ؟
حتما که نشانی داری بی نشان که نمیشود
حتی آن دو مرد نشان داشتند
نشانشان شاید در لباس های سیاه و شمشیرهای بی غلافشان بود
شاید سرخی چشم شان بود که یکی بیشتر از دیگری نشان داشت..
و شاید نشانشان...بی نشانی بود!
بی نشانی خود میتواند نشانه ی خاصی باشد
ما پرنده ها هر بار که گروهی پرواز میکنیم..
هر کدام نشانی داریم اما گاه یکی دو نفر بی نشان می مانند
آنان را عمدا نشانه گذاری نمیکنند که دشمن به آنان طمع نکند و به چشمشان نیاید..
ولی ما که میدانستیم که پرنده های بی نشان یعنی چه؟
اصلا تو هر که را دوست داشته باشی نشانه یی از او خواهی داشت؛ این را به چشم خودم دیدم
در شب عاشورا وقتی امام علیهالسلام گفتند که همه تان بروید آنان با من کار دارند نه شما.
پروانه وار که دور حضرت نشسته بودند؛همه به گریه افتادند
نشانه ی اینکه ماندند و با حسین ماندگار شدند همین دل شکستن شان بود
ایشان فرمودند:بروید اما آنان گریه کردند
انگار وقتی میگویند بروید ...نباید رفت؛ چه میدانم
هر کسی حرفی گفت!و دلیلی آورد که چرا تو را تنها بگذاریم؟!
نمیتوانیم از دل از شما بکنیم و ما باشیم و شما تنها با این همه جنایتکار و ظالم!
ما زنده باشیم و پسر بهترین خلق خدا به شهادت برسد !!!
زنده ماندن بعد از شما بدتر از مردن است.
حضرت فرمود:من بهتر از شما اصحابی سراغ ندارم.
آنان به زبان و عمل گفتند امام را دوست دارند و همه شان قبل از حضرت به شهادت رسیدند
و هر کدام نشانه یی از خود به جا گذاشت در زمین کربلا و در دل امام.
وقتی کسی نماند
امام نگاهی حسرت بار به میدان مبارزه انداختند و نگاهی به خیمه ها!
شاید تصویر آن دختر را بیاد آورد که بعد از چه بر سرش خواهد آمد
شاید...
یارانش را صدا کرد
این صدا کردنش نه بخاطر این بود که امام از مرگ میترسد نه؛نشانه ی محبت بود و دلتنگی
با اینکه ساعتی از نبود آنها نمی گذشت
امام در نهایت محبت بود؛ محبت الهی بود که از شهادت پسر چنان گریست و از شهادت برادر کمر خم کرد.
هر کس بیشتر در آتش محبت الهی بسوزد
برای همه بیشتر محبت خواهد کرد
حتی دشمنانش.
تا آخرین لحظه هم امید هدایت داشت.
فرمود:ای مسلم بن عقیل! ای هانی بن عروة! ای حبیب بن مظاهر! ای زهیر بن قین! ای یزید بن مظاهر! ای یحیی بن کثیر! ای هلال بن نافع! ای ابراهیم بن حُصَین! ای عمیر بن مطاع! ای اسد کلبی! ای عبداللَّه بن عقیل! ای مسلم بن عوسجه! ای داود بن طرمّاح! ای حرّ ریاحی! ای علی بن الحسین...
چه صدای حزن انگیزی داشت حسین؛
همه گریه کردیم حتی آسمان
ندیده بودم آسمان بدون ابر بگرید؛گاها نشانه ی گریه یی نیست اما خود گریه هست
این گریه سوزناک تر است چون دیده نمیشود
در ادامه فریاد زدند:شما را چه شده؟؟
چرا صدایتان میزنم ولی پاسخم را نمیدهید؟ و شما را میخوانم ولی دیگر سخنم را نمیشنوید؟ آیا به خواب رفتهاید که به بیداریتان امیدوار باشم؟ یا از محبّت امامتان دست کشیدهاید که او را یاری نمیکنید؟
نبود شما اهل حرم را ترسانده؛از خوابتان برخیزید، ای بزرگواران! و از حرم رسول خدا در برابر طغیانگران پست، دفاع کنید.
میدانم به خدا سوگند! مرگ، بین ما جدایی انداخته و شما را به خاک افکنده، وگرنه هرگز از اجابت دعوتم کوتاهی نمیکردید، و از یاریم دست نمیکشیدید، آگاه باشید، ما در فراق شما سوگواریم و به شما ملحق میشویم، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».
امام نشان داد دوستشان دارد نه با حرف که با عمل!
نشانه ش را من دیدم!هر کدام از اصحاب امام به گونه یی شهید شدند؛ یکی را سر بریدند یکی را دست یکی را تیر و نیزه از پای درآورد و یکی را تکه تکه و...
و همه ی اینها را به تنهایی امام به دوش کشید
نشان داد؛ نشانه ی دوستی ش را
گفته بودم که همه حسین بودند و حسین همه
مثل نزول قرآن که پدرم از پدرش شنیده بود که یک به یک نازل میشد.
اما در شب قدر یکباره بر پیامبر نازل شد.
یکباره هم بر حسین آتش عشق نزول کرد و تکه تکه های قرآن حسین در حسین جمع شد.
به گونه یی جمع شدند که خواهری که سال ها با برادرش بود و او را بهتر از همه میشناخت؛ وقتی که آمد بر بالای سر
باز هم گفتم بالای سر!!
خواهر گفت: این تنی که اینجا افتاده کیست..
همه در حسین جمع شده اند و حسین همه شده بود
«أَ أَنت أَخی؟»
#دغدغه_های_یک_طلبه
سه تا توحید بخونیم
و با وضو باشیم
از کارهای گناه هم توبه کنیم...
بقیه حله
نه خواب که روی تو می آید به چشم من
بهر همین دیدنت؛ دل میدهم به خوابی!
بداهه
دغدغه های یک طلبه
💧#یک_قطره_آب💧 نویسنده:حسین خداپرست ♨️قسمت یازدهم 🔹نشانه آمدند و دقایقی گفتند و شنیدیم و رفتند..
به نشانه یی در خودت هم فکر کنی
بد نیست
وآنهـایی...
کہرسیدهترند...
برخاڪمیافتند ...
درستمانندبرگهـاےِپائیزی 🍁...
#شهدا
#دغدغه_های_یک_طلبه
#سلام_آفتاب_عالم_تاب_هستی
#اللهمعجللولیکالفرج
🍁گرچه یک عمر من از دلبر خود بیخبرم
لحظهای نیست که یادش برود از نظرم...
🍁نه که امروز بُوَد دیده من بر راهش
از همان روز ازل منتظر منتظرم...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات