eitaa logo
|خُذنےْمَعكٰ|
1هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
4هزار ویدیو
114 فایل
﷽؛🌱 |تاآخرین نفس تورا عاشقانه دوست خواهم داشت| . #جهاد_تبیین🇵🇸/🇮🇷 #معنوی #رسانه #مهدویت #صاحبنا . . کپی با ذکر #صلوات حلال ( بجز رمان راضی نیستم) «وقف امام زمان عج»📍 خادم خاکِ پای آقا: @khadeem12w
مشاهده در ایتا
دانلود
|خُذنےْمَعكٰ|
#داستان_تحول #بر_اساس_واقعیت🕊 پای این عشق اویس قرنت میمانم •بر اساس واقعیت🌱 •داستان مهدوی🌱 •چه بو
🌱 موضوع: عقلم که سرجایش نبود!! روز های خیلی بد بود برایم ان موقع که خیلی لذت بخش بود ولی الان که فکر می کنم خیلی متنفرم عه عه چقد خل و چل بودم من... هییعی ای خدا از سر تقصیرات ما بگذرد دقیقا 5سال از ان ماجرا می گذرد دختر آرومی بودم ولی کمی لجباز .. زیر بار حرف هیچکس نمی رفتم در خانواده ایی مذهبی به دنیا امدم برادرم پاسدار بود و خانوادم ولایی ولی من از بین خواهر برادر هایم کم جور نبودم یعنی شهدا را دوست داشتم ولی درکی نداشتم که شهادت فلان فلان فلان بهمان چیست از ان موقع ها با طرز تفکرم جدی می گویم عاشق رهبری بودم ☺️ خانواده هم خیلی ماثر بودند اما راهیی که آنها بودند من نبودم بد حجاب نبودم ولی چادری هم نبودم! مانتویی بودم... موهایم را هم در نمی اوردم ولی خوب این برای یک شیعه کافی نیست!😊 از کجا شروع کنم😁🧐 هوم سن تکلیف! خب جو گیر بودیم از جشن تکلیف برگشتیم نماز ظهر را که خواندیم مارو بخیر و شمارو بسلامت😂💔 که از ان نماز ظهر به بعدش پایمان لنگید و نماز نمی خواندیم!! خدا ببخشد مارا ان شاءالله ! خلاصه گذشت گذشت البته این را بگویم در بین اینها خانواده ام به من تذکر می داند نماز نماز! ولی پدرم خیلی منطقی بود جوری نبود که از سر اجبار بخواهد مجبورم کند! ولی هیچ حس و علاقه ایی به نماز نداشتم هیجان یا اشتیاق نبود دنبال بهانه و فرار بودم.... حتی گاهی اوقات برای اینکه در مدرسه مقبول شوم....... ادامه دارد ‼️‼️
|خُذنےْمَعكٰ|
#قسمت_دوم #داستان_تحول❣ #بر_اساس_واقعیت موضوع: احساس کمبود معنوی می کردم!! در مدرسه مقبول شوم.. خو
🌱 کپی‼️🚫🚫 شخصیتم چگونه بود؟ نمازم را ول میکردم چقدر تباه بودم... بعد ها فهمیدم چه چیزی هایی را از دست دادم !! اینکار هایم ادامه داشت بی نمازی دروغ ،غیبت،قضاوت همه اینها برایم عادی بود اصلا هم به اخر عاقبتش فکر نمی کردم... برایم هم حقیقتا مهم نبود که چع میشود چون مصمم بودم بر این جمله:من دوست دارم برم جهنم ترسی نبودم البته نچشیده بودم😅 جو گیر بودیم درمورد شخصیت خودم هم در ان موقع اگر بخواهم بگویم محجبه بودم اما چادر سر نمی کردم البته بعد ها به پیشنهاد برادرم و چون او را خیلی دوست داشتم قبول کردم چادر سر کنم اما! چادر سر کردن را محدود کرده بودم یعنی همه جا سر نمی کردم شاید در ذهن شما بگویید:مذهبی نما واقعا هم مذهبی نما بودم! طرفدار تجملات نبودم اینکه آرایش کنم یا موهایم را بیرون بیاروم خیر! فقط خیلی ساده و مانتویی! از ان جایی که سن نوجوانی خیلی حساس بود! طوری که نوجوان زود تحت تاثیر واکنش ها و اتفاقات اطراف قرار می گرفت! من همین گونه بودم! در موضوعات خیلی حساس و حیاتی تحت تاثیر قرار می گرفتم شاید موجب انحراف من میشد مثلا همین فیلم های ماهواره ایی! با گوشی خیلی زیاد نگاه می کردم اینها دست کمی از جدایی راه من از خدا نبود!
یک شب خیلی خسته بودم ناامید از همه چیز و همه کس انگار ک دنیا برایم خیلی سخت و غیر قابل تحمل بود همیشه تمسک می کردم به حضرت زهرا س و آرام میشدم ایندفعه هم رفتم ولی پیششان از خودم و .... شکایت کردم :) فقط یادم می آید خیلی گریه کردم و با گریه خوابیدم ساعت۴:۵۵ دقیقه بود چند دقیقه مانده به اذان صبح دیدم که مادر به خوابم آمد و نگاهم می کرد همان مادر خمیده گفت ما : حواسمون به شما هست اینا را گفتم که حواستون باشه حواسشون بهمون هست!!!!
|خُذنےْمَعكٰ|
#خاطره #براساس_واقعیت یک شب خیلی خسته بودم ناامید از همه چیز و همه کس انگار ک دنیا برایم خیلی سخت و
موضوع : من نمی‌خوام نماز بخونم می‌خوام برم جهنم 😐 ۱۴ سالم بود و هرکس می گفت نماز بخون دختر خدا رو خوش نمیاد چرا نماز نمی خونی خدا به این مهربونی! پامو کردم تو یک کفش می‌خوام برم جهنم از آن بچه های لجباز بودم نماز نمی خوانم یادم می آید انگار خدا با چوب زد تو سرم! حالا که نماز نمی خوانی ... تاوانش این است خواب دیدم جای تنگ و سیاهی هستم تاریکی مطلق :) فق یادم می آید آنجا به من الهام شد آینده کسی که نماز نمی خواند تماشا کن.. حس می کردم کسی از پشت یقه مرا گرفته و خیلی سریع به سمت خودش می کشد و ب من می خندید الهام شد به من که: این شیطان است همان موقعی که نماز نمی خوانی .. داره گولت میزنع و از اینکه نماز نمی خونی خوشحاله:) گفتم که یادمون باشه گول نخوریم رفیق 😉