eitaa logo
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
830 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
80 فایل
🌱﷽ تا کسی رُخ نَنماید نَبرد دِل ز کسی دلبر ما دل ما برد و به ما رخ ننمود. . . . 📍کپی با ذکر صلوات «وقف امام زمان عج» تأسیس:1400/1/25 مدیر کانال: @khadeem12w
مشاهده در ایتا
دانلود
(۲ / ۱) .... 🌷من بودم و باران خمپاره و ده‌ها مجروح خودی و عراقی. پشت یک خاکریز که در پناه آن، مجروحین آه و ناله می‌کردند. من مستأصل مانده بودم که چه کار کنم؟ آمبولانس دیر کرده بود و بچه‌ها یکی پس از دیگری شهید می‌شدند. پیچیدم تو سنگر مخابرات، بی‌سیمچی داشت چرت می‌زد داد زدم: «مرد مؤمن، حالا چه وقت چرت زدنه؟ پس آمبولانس چی شد؟» از خواب پرید چشمانش دو کاسه خون بود پف کرده و تشنه خواب. 🌷با صدایی بی‌رمق گفت: «می‌گی چکار کنم؟ چند بار بی‌سیم بزنم و التماس کنم؟» – پس اون لعنتی‌ها عقب، چه غلطی می‌کنند؟ زورشون می‌آد یک آمبولانس درب و داغون واسه‌مون بفرستند؟ – بیا این گوشی، به خودشون بگو. گوشی را گرفتم. چشمم را بستم و دهانم را باز کردم؛ هر چه از دهانم در آمد گفتم و نشستم کنار، گوشی را پرت کردم و از سنگر زدم بیرون. 🌷از دور، گرد و خاک بلند شد و بعد سیاهه ماشینی از دل گرد و غبار و با سرعت آمد طرفمان، بعد سرو کله چند آمبولانس دیگر هم پیدا شد آمبولانس اول رسیده نرسیده پریدم جلو و یقه راننده را گرفتم و کشیدمش پایین. خون جلوی چشمانم را گرفت. دستم بالا رفت که بزنم توی گوش طرف که دلم نیامد؛ طرف جوان بود. – تا حالا کدوم گوری بودی؟ 🌷ترسیده و رمیده با ته لهجه گیلکی گفت: «شما… شما… » یقه‌اش را ول کردم و گفتم: «یا الله همه مجروحین رو سوار کنید از خودی و عراقی. از بد حال‌ها شروع کنید.» رفتم طرف حافظ. غرق خون افتاده بود کنار یک عراقی. بچه محلمان بود. دل نگران او بودم. داشت با زبان بی‌زبانی با مجروح عراقی اختلاط می‌کرد. چی می‌گفتند، نمی‌دانم. به حافظ گفتم که الان سوار آمبولانس می‌کنندش. 🌷رفتم سروقت مجروحان دیگر. در رفت و برگشت می‌دیدم که حافظ با مجروح عراقی هنوز سرو کله می‌زنه. ترکش خورده بود تو دهان حافظ و نمی‌توانست حرف بزنه. با کمک چشم و ابرو و دست جواب می‌داد. آمدم حافظ را بلند کنم ببرمش تو آمبولانس که دیدم افتاد به تقلا و دست و پا زدن و اشاره کردن به مجروح عراقی. گفتم: «حافظ، این اداها چیه در می‌آوری؟ این بدبخت رو هم سوار می‌کنیم. 🌷....اما حافظ هنوز تقلا می‌کرد دیدیم مجروح عراقی هم عربی بلغور می‌کند و می‌خواهد به حافظ چیزی بگوید رو به حافظ  کردم و گفتم: معلومه چه مرگته؟ تو که می‌گفتی به این نامردها نباید رحم کرد حالا چی شده دل رحم شدی؟ حافظ به دست خود و دست عراقی اشاره کرد. رفتم سر وقت مجروح عراقی، او دستش را بالا آورد. یک انگشتر عقیق گذاشت کف دستم. حرصم گرفت. کفری شدم که بزنم.... ....
خُذْنیِ مَعَکْ🕊مرا با خودت ببر
#داستان_تحول #بر_اساس_واقعیت🕊 پای این عشق اویس قرنت میمانم •بر اساس واقعیت🌱 •داستان مهدوی🌱 •چه بو
🌱 موضوع: عقلم که سرجایش نبود!! روز های خیلی بد بود برایم ان موقع که خیلی لذت بخش بود ولی الان که فکر می کنم خیلی متنفرم عه عه چقد خل و چل بودم من... هییعی ای خدا از سر تقصیرات ما بگذرد دقیقا 5سال از ان ماجرا می گذرد دختر آرومی بودم ولی کمی لجباز .. زیر بار حرف هیچکس نمی رفتم در خانواده ایی مذهبی به دنیا امدم برادرم پاسدار بود و خانوادم ولایی ولی من از بین خواهر برادر هایم کم جور نبودم یعنی شهدا را دوست داشتم ولی درکی نداشتم که شهادت فلان فلان فلان بهمان چیست از ان موقع ها با طرز تفکرم جدی می گویم عاشق رهبری بودم ☺️ خانواده هم خیلی ماثر بودند اما راهیی که آنها بودند من نبودم بد حجاب نبودم ولی چادری هم نبودم! مانتویی بودم... موهایم را هم در نمی اوردم ولی خوب این برای یک شیعه کافی نیست!😊 از کجا شروع کنم😁🧐 هوم سن تکلیف! خب جو گیر بودیم از جشن تکلیف برگشتیم نماز ظهر را که خواندیم مارو بخیر و شمارو بسلامت😂💔 که از ان نماز ظهر به بعدش پایمان لنگید و نماز نمی خواندیم!! خدا ببخشد مارا ان شاءالله ! خلاصه گذشت گذشت البته این را بگویم در بین اینها خانواده ام به من تذکر می داند نماز نماز! ولی پدرم خیلی منطقی بود جوری نبود که از سر اجبار بخواهد مجبورم کند! ولی هیچ حس و علاقه ایی به نماز نداشتم هیجان یا اشتیاق نبود دنبال بهانه و فرار بودم.... حتی گاهی اوقات برای اینکه در مدرسه مقبول شوم....... ادامه دارد ‼️‼️
💚 رأس ساعت:۱۱/۳۰ این قسمت: داستان از آنجا شروع شد که خیلی اتفاقی و به اجبار مادر رفتیم هئیت ام البنین س....!! 🕊 با همت کانال های: -خٌذْنیِ مَعَكْ🕊️✨ -@khodaaa112- 🇵🇸|🇮🇷| دعوت شهدا هستید 👇 | .... به ما بپیوندید| @rahiankhuz |
دستگیری امام زمان عج!.m4a
46.01M
🌿 این قسمت: دستگیری امام زمان عج... به من زندگی که برای خود ساخته بودم را نشان دادند حتی نشان دادن با هر قدم رفتن به سمت گناه چه اتفاقی قرار است بیفتد....❗️ 🕊 با همت کانال های: -خٌذْنیِ مَعَكْ🕊️✨ -@khodaaa112- 🇵🇸|🇮🇷| دعوت شهدا هستید 👇 | .... به ما بپیوندید| @rahiankhuz |