eitaa logo
|خُذنےْمَعكٰ|
1هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
4هزار ویدیو
114 فایل
﷽؛🌱 |تاآخرین نفس تورا عاشقانه دوست خواهم داشت| . #جهاد_تبیین🇵🇸/🇮🇷 #معنوی #رسانه #مهدویت #صاحبنا . . کپی با ذکر #صلوات حلال ( بجز رمان راضی نیستم) «وقف امام زمان عج»📍 خادم خاکِ پای آقا: @khadeem12w
مشاهده در ایتا
دانلود
💐 🕊 ✍در ۱۵ مرداد ۱۳۴۰ درخانواده‌ای مذهبی در مشهد به دنیا آمد.دوران ابتدایی و راهنمایی خود را در مدرسه حاج تقی و دوره ی متوسطه را در دبیرستان کاشانی گذراند.به ورزش علاقمند بود،ودر رشته‌ی کشتی موفقیت‌های خوبی کسب کرد. با شروع انقلاب،به عضویت بسیج درآمد و جزو فعال ترین جوانان محله بود. 🌴بعد از آشنایی با شهید کاوه زندگی او تغییر کرد.شهید کاوه پس از شناخت توانایی‌های محراب،او را به فرماندهی عملیات لشکر ویژه شهدا انتخاب ڪرد. و آن دو همراه با هم در عملیاتها شرکت می‌کردند.چند بار مجروح شد.پس از تاسیس یگان دریایی لشکر ویژه‌ی شهدا در عملیات ڪربلای پنـج شرکت ڪرد. با اینکه به شدت شیمیایی شده بود اما مقاومت ڪرد.سرانجام در ۳۰ دیماه۱۳۶۵ در نزدیکی شهرک دو عیجی عراق بر اثر اصابت راکت‌های هواپیما دشمن بدن مطهرش تکه تکه شد و به جمع دوستان شهیدش پیوست. 🥀 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🌷دیگر دلی نمانده . . . ڪہ دلبر بخوانمت هـجرانِ روی تو دل ما را مذاب ڪرد❣ 🌹🕊 💠همسر شهید نقل می‌کنند: یکبار بعد از شهادتش خواب دیدم در هیئت هستیم و صحبت می‌کنیم از اکبــــر پرسیدم: چی اون طرف به درد میخوره؟ 💠گفت: قــــرآن خیلی این طرف به درد می‌خوره! اکبر خودش قاری قرآن بود📿 و هر چه به شهادتش نزدیکتر می‌شد، انسش با قرآن بیشتر می‌شد📿 شبهای آخر هروقت بیکار بودیم، اکبر به سراغ قرآن جیبی‌اش می‌رفت📖 پرسیدم: آن لحظه آخر که شهیـ🌷ـد شدی، چی شد؟ 💠گفت: آن لحظه آخر، شیطــــان می‌خواست من را نسبت به بهشت نــاامیـــد کند! ✍راوی:همسر شهید 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
📨 💐غلامرضا در سال ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ در شهر کرمان متولد شد و پسر بزرگ خانواده بود.برادرم از۱۴سالگی به هیئت می‌رفت. نوجوانی و جوانی‌ اش در هیئتها گذشت. مخصوصاً دهه فاطمیه در ایام شهادت حضرت زهرا(س)ارادت خالصانه‌ اش را به بی‌بی نشان می‌داد.از کودکی در بسیج فعالیت می‌کرد و عاشق امام حسین(ع) بود.این‌طور نبود که فقط به هیئت برود و یک سینه‌زن و عزادار معمولی باشد. 🌷او پایه‌گذار و عضو هیئت امام علی علیه‌السلامِ پانصددستگاه کرمان بود. به اردوی جهادی در روستا‌های محروم کرمان هم می‌رفت و اسم این اردو را به نام شهید فرخ یزدان‌پناه گذاشته بود. ✍راوی:خواهر شهید 💐ولادت:۶۵/۱۰/۲۱کرمان 🌷شهادت:۹۶/۱۱/۵صالحیه سوریه 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید نفت ریختند و آتش زدند، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند. مادر شهید میگفت: قبلا هم به خاطر تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه زنی برای امام حسین(ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود. 🌷 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🔶 "در محضــر شهـــید "... 💐مادر شهید نقل می کند:در روز تولد امام حسین(ع)به دنیا آمده بود اما خیلی ضعیف بود و امید زنده ماندنش کم. من هم دست به دامن امام حسین شدم تا خداوند به عظمت اسم حسین این فرزند را نگه دارد از این رو بود که نامش را "غلامحسین"گذاشتم غلامحسین افشردی." 🌷مادر بزرگوار شهید می گوید:این خاطره همیشه در یاد من مانده است. غلامحسین در حرم امام حسین(ع)گم شد.گم شدن او درحرم ابی عبدالله یک پیام برای من داشت. شلوغ بود.حرم خیلی شلوغ بود.هر چی من و پدرش گشتیم،پیدایش نکردیم.البته کاملا مراقب بودیم‌ ولی اصلا نفهیدیم کی و کجا گم شد.خلاصه آمدم ایستادم مقابل ضریح آقا.عرض کردم آقا!این فرزند من غلام شماست،بچه‌ام را از شما میخواهم. خدا میداند؛لحظه‌ای نگذشت دیدم،مقابل پای من ایستاده است. 🥀 فرمانده_نیروی زمینی سپاه 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🥀🥀🥀🕊🥀🥀🥀🕊🥀 🌷🕊 💐هنگامی که در منطقه ماووت عراق، پدر برای بازدید از منطقه و سرکشی از نیروها می‌روند.در حین سرکشی به سنگرها متوجه می‌شوند که یکی از سنگرها مشکل دارد و سرما به داخل سنگر نفوذ می‌کند،برای این‌که نیروهای ایشان سرما نخورند؛به دنبال جعبه خالی مهمات می‌روند تا محل ورود سرما به سنگر را به وسیله آن مسدود کنند که در مسیر پای ایشان روی مین رفته و پا ایشان قطع می‌شود.   🌷هنگامی که پای پدر قطع میشود،وی را به بیمارستان منتقل می‌کنند و طی این مدت خون زیادی از بدن وی خارج می‌ شود.پس از عمل،دکتر جراح می‌گوید: چنانچه تا صبح دوام بیاورد عمل موفقیت آمیز خواهد بود؛اما با توجه به این‌که خون بسیاری از بدن پدر خارج شده بود عمل جواب نمیدهد و به فیض شهادت می‌رسند. ✍به نقل از:پسر شهید 🌹او  حبیبِ حسینِ زمان بود پیر جنگ آوری،پیرِ غیرت رفت و دنیا هنوز از شکوهش بر دهان دارد انگشت حیرت...🌹 💐ولادت:۱۳۳۳/۰۱/۱۰تربت حیدریه 🌷شهادت:۱۳۹۳/۱۱/۱۷سامرا 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🌹🌹🕊🌹🌹🕊🌹 🌷🕊 🌾همسر شهید نقل می کند:ساعت ۱۲ و نیم ظهر محل کار بودم که با«جواد» صحبت کردم.پس از اتمام کارم به خانه برگشتم و هر چه منتظر تماس«جواد» ماندم اما زنگ نزد. 💐همین طور در استرس بودم که خوابم برد و خوابی دیدم.در خوابم ندیدم که چه کسی بود ولی یک نفر بهم گفت: «نفیسه،جوادت شهید شد».گفتم:جواد من؟گفت:آره.گفتم:نه.گفت:«نفیسه گوش کن؛جوادت شهید شد».گفتم:من ظهر با جواد صحبت کردم،منو اذیت نکنید. گفت:«نفیسه آماده باش،جوادت شهید شد».روز پنج شنبه از هر کسی پیگیر شدم همه می گفتند زخمی شده است. گفتم واقعیت را به من بگویید که در جواب گفتند دنبال چه چیزی می گردی؟ 🥀رخسار تـو سپید در پیش زینب (س) است جانـا ؛ شفاعتـی بہ رُخ تیـره و تـار ما ...🕊 💐ولادت:۶۴/۰۳/۱۵مینودشت 🌷شهادت:۹۵/۱۱/۱۳حمص‌سوریه 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🥀🕊 ✍شهید حجت ‌الاسلام والمسلمین مجید محمدی،از اساتید داشگاه آزاد اسلامی واحد شوشتر و نخستین روحانی شهید مدافع حرم این شهرستان است که در سال ۱۳۴۶ دیده به جهان گشود.وی در دوران هشت سال دفاع مقدس در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت و به افتخار جانبازی نائل شد. 💐روحانی شهید مجید محمدی پس از حضور در کنار رزمندگان جبهه مقاومت در کشور سوریه در روز۱۹بهمن ماه سال ۱۳۹۴در دفاع از حرم حضرت زینب کبری به شهادت رسید.پیکر مطهر شهیدمجید محمدی،نخستین روحانی شهید مدافع حرم شوشتر و استاد حوزه و دانشگاه پس از انتقال به ایران همراه با شهید عباس کردانی و سردار شهید علی ‌محمد قربانی فاتح شهرهای نبل و الزهرا در اهواز تشییع و پس از آن به زادگاهش شوشتر انتقال یافت. 🌷پیکر این شهید در روز۲۶بهمن ماه سال۱۳۹۴در دارالمومنین شوشتر تشییع شد و در مقام صاحب الزمان (عج) شوشتر قطعه شهدای مدافع حرم آرام گرفت. 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🌹🌹🌹🕊🌹🌹🌹🕊🌹 🌷🕊 💐شهیدمهدی ثامنی راد بسیار مردم دار و با ایمان بودند،به بزرگتر ها احترام خاصی قائل بودند. 📿اهل نمازاول وقت بودند و اکثر نماز های خود را در مسجد به جا میآوردند. 🌾در انجام کارها بجداهل تلاش و کوشش بودند.خمس مال خودرا حتما پرداخت میکردند.دستگیری ازدیگران از ویژگی های ممتازشهیداست.که مصداقش موسسه ایتامی که الان به اسم خودشون به ثبت رسید(موسسه نیکوکاری شهید ثامنی)با بیش از ۲۵۰ خانواده ایتام و احترام وارزش زیاد برای خانواده شهدا قائل بودند.در اردوهای جهادی و همچنین اردوهای راهیان نور شرکت میکردند.در سازمان هلال احمر  برای اهدای خون مرتب حضور داشتند.بسیار فردی خوش سفر بودند،از همسفر بودن با ایشون نهایت را لذت میبردند. ✍راوی:همسر شهید 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🥀🕊 📆روز ۳ بهمن ماه بود 💮علی ازاستراحتگاه که خارج شد، نگاهی به آسمان انداخت،وگفت:«تو به من قول دادی،‌توده روزدیگر فرصت داری،به قولی که به من دادےعمل کنی وگرنه میروم ودیگه پشت سرم رانگاه نمیکنم» 🌾پاےمصنوعی‌اش شکسته بود،باخنده کمی لی‌لی‌ رفت وبه ماگفت:«این پاروی مین رفتن داره» 🌴بالاخره یوم‌الله۲۲بهمن ماه ازراه رسید علی به میدان مین رفت،وحدود۶۲الی ۶۳مین راپیدا کرد.من نیزکنارش بودم. 💐به آخرین مین که رسیدیم،کسے مراصدازد.حدود۷متر ازعلی دور شدم،‌ناگهان صداےانفجارےمهیب دردشت پیچید،به طرف محمودوند دویدم،او باپیکرے خونین روے زمین افتاده بودم باورم نمیشد اماخداهیچ‌گاه خلف وعده نمیکند.😭 🌷حسین شریفی‌نیاباشنیدن خبرشهادت اوبه سراغ مهرمتبرک حاجی رفت،بهترین یادگارےازعلی مهرےکه خاک پیکر۱۰۰ شهید راباخود به همراه داشت،حالاهر بار که سر برسجده میگذارد،عطرحضور اورا میان سجاده‌ اش احساس میکند. ✍راوی:همرزم شهید 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
🌹🌹🌹🕊🌹🌹🌹🕊🌹 🌷🕊 💐شهیدمهدی ثامنی راد بسیار مردم دار و با ایمان بودند،به بزرگتر ها احترام خاصی قائل بودند. 📿اهل نمازاول وقت بودند و اکثر نماز های خود را در مسجد به جا میآوردند. 🌾در انجام کارها بجداهل تلاش و کوشش بودند.خمس مال خودرا حتما پرداخت میکردند.دستگیری ازدیگران از ویژگی های ممتازشهیداست.که مصداقش موسسه ایتامی که الان به اسم خودشون به ثبت رسید(موسسه نیکوکاری شهید ثامنی)با بیش از ۲۵۰ خانواده ایتام و احترام وارزش زیاد برای خانواده شهدا قائل بودند.در اردوهای جهادی و همچنین اردوهای راهیان نور شرکت میکردند.در سازمان هلال احمر  برای اهدای خون مرتب حضور داشتند.بسیار فردی خوش سفر بودند،از همسفر بودن با ایشون نهایت را لذت میبردند. ✍راوی:همسر شهید 🌹 🕊 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
💠یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام رفته بود، آرام و بی‌صدا به اتاقش رفت. 💠صدا کرد:  مادر، برایم چای می‌آوری؟ برایش چای ریختم و بردم. وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست. 💠پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه‌ رنگ با آرم «الله» بیرون آورد.  پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازه‌ام بکش». 💠خیلی ناراحت شدم، گفتم:«خدا نکند که تو قبل از من بری». اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است» 💠وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند به‌ خاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند». 💠نمی‌دانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش می‌شود.... ✍به روایت مادربزرگوارشهید 🌷 ●ولادت : ۱۳۶۳/۶/۲ مشهد ●شهادت : ۱۳۹۳/۲/۱۹ حلب ، سوریه ⁦🥀 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]