خودمانی
ا ﷽ ا از سر دلتنگی ته دلم رختشورخانهایست قدیمی برای خودش که دسته دسته لباسهای چرک را آوردهاند ل
ا ﷽ ا
دخترکهای ذهنم لباسهایشان را شسته اند و آفتاب داده اند.حالا دیگر نوبت من است.
نزدیک رفتم و خودم را در آینه زلال جوی تماشا کردم. دخترک شیطان هفده ساله ای که همیشه دنیا را از چشمهای او دیدم از درون آب به رویم لبخند زد.
پاهایم را تا زانو در آب فرو بردم ..
نسیم آرامی صورتم را نوازش داد.
دست نوازش خدارا روی سرم احساس کردم. از نقش جدیدم برایم که حرف زد، باران اشک هم باریدن گرفت.
------
دیشب چشمهایم باز بود.
به لطف آن کریم مهربان همه چیز درست سر جای خودش قرار گرفته بود.
بچه ها خوشحال بودند ..
مهمانها میرفتند و میآمدند..
بشقابها پر و خالی میشدند..
دوتا کبوتر سفید در آسمان خانه پرواز میکردند..
و چشمهای بغض آلود من تا دور دستها..
اصلا اشکها هیچوقت دست خود آدم نیستند.
✍🏻 س. غلامرضاپور
#خدا_همیشه_بخیر_میکند
#عشق_پیروزیات_مبارکباد
https://eitaa.com/khodemanim