هدایت شده از تلک الایام
#یا_من_یعطی_من_لم_یسئله_و_من_لم_یعرفه…
از امشب
یک نفر پشت در خانه هایمان نان و خرما می گذارد…
یک نفر که نمی شناسیمش…
#حتی_بیشتر
@telkalayyam
هدایت شده از آکردی
*🔸 یا من أرجوه*
در دست فرشتگان قباله
همراه طبقطبق پیاله
گفتند که: این الرجبیون؟
بشکفت رخم شبیه لاله
گفتم که منم! نگاه کردند
دادند به من کمی چاغاله
نه شیر و عسل، نه حور و جنت
نه کهنه شراب هفتساله
گفتم که چرا؟ به جای پاسخ،
دادند مرا به تو حواله
سوگند به تو خدای خوبم!
از نوع اکید آن؛ جلاله
من بندهی سادهی تو هستم
دور سر من که نیست هاله
هر روز به لب ذکر و دعا بود
اعمال، مطابق رساله
گهگاه اگر که جا به جا شد
افعال، میان آه و ناله،
«واصرف» شده جای «اعطنی» و
شد «اعطنی» آن وسط مچاله،
از چاله به چاه رفتهام گاه
ازچاه رسیدهام به چاله،
بنویس کنون شرّ مرا خیر
این بار به حکم استحاله
از بنده ندامت و گناه است
از حضرت حق امید ماله
#ماه_رجب
#أین_الرجبیون
🔸طاهره ابراهیمنژاد🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
خودمانی
*🔸 یا من أرجوه* در دست فرشتگان قباله همراه طبقطبق پیاله گفتند که: این الرجبیون؟ بشکفت رخم شبیه ل
خانم ابراهیم نژاد تعریف میکرد که مدتی دعای ماه رجبش را جابجا خوانده و بجای اعطنی خیر الدنیا و الاخره تقاضای اعطای شر کرده از خدای تعالی . بعد که فهمیده کجای راه را اشتباه رفته با این چند بیت خواسته رفع و رجوعش کند.
خدایا همه آن روزهایی که اشتباهی درخواست کردم
خواستم و نباید می خواستم ...
نخواستم و باید می خواستم ..
همه را به اعطنی های رجب و واصرف عنی هایش بر من ببخش و حال دلم را در ماه خودت ، خودت دست بگیر.
جور دیگری بلد نیستم رفع و رجوعش کنم.
پشت در منتظر او که نمیشناسمش نشسته ام تا آنچه که نخواسته ام را هم برایم بیاورد.
هدایت شده از یاد و یار
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ا ﷽ ا
خبیئت اسرار
بعضی چیزها حسابی دست و بال آدم را می بندند و سنگین سنگین نمیگذارند تا آدمیزاد قد بکشد، اوج بگیرد و بالا برود.
این چیزها گاهی توی مغز رژه میروند و هر از چندگاهی در مانورشان پاهای پوتین بستهشان را چنان محکم بر آن بخش تصمیم گیرندهی مغز میکوبند که هرچه آنها خواستند، همان میشود.
گاهی در قلب قلقل میکنند و پاجوش میخورند. مثل پتوس جوانه میزنند و جوری در قلب زبان بسته رگ و ریشه می دوانند که انگار از اول اینها بودهاند و قلب آمده اینجا با تالاپ و تولوپش برایشان مزاحمت ایجاد کرده.
گاهی هم که بهشان زیادی میدان بدهی از اعماق قلب و مغز آدم میآیند و یک راست میچسبند به زبان آدمیزاد. درست مثل مگسی که به زبان قورباغه می چسبد. با این تفاوت که مگس برای قورباغه شیرین و مقوی است ولی این چیزها خوردنی که نیستند از درون و بیرون آدمیزاد را هم نابود میکنند.
هرچقدر هم طفلک میخواهد آنها را برزبان نیاورد نمیشود که نمیشود. ته تهش یک "اصلا دست خودم نبودی" معلوم نیست ازکجای دلش بر زبانش جاری میشود که همه چیز را فیصله بدهد.
اما مگر فیصله پیدا میکند؟
تا اشکی نریزانند و قلبی نشکانند دست بردار نیستند.
نه اینکه اینها مال امروز و دیروز باشندها، نه، از قبل از بچهگی با آدمیزاد هستند و با او به دنیا میآیند و بزرگ میشوند.
یک گوشهی وجودش کمین میکنند و صبورانه منتظر فرصت میمانند برای پروبال گرفتن.
کارشان را که کردند میروند یکگوشهی امن زیر سایهی نفس اماره پنهان میشوند و حق به جانب ترین قیافه عالم را میگیرند که " حالا مگه چی شده ؟ من فقط از خودم دفاع کردم."
این روزهای سفید رجب را با همهی لطافتشان گذاشتهاند برای اینکه این چیزها را از دستِ دل و ذهن و زبانمان باز کنیم.
#وَ_أَصْلِحْ_لَنَا_خَبِيئَةَ_أَسْرَارِنَا
✍س.غلامرضاپور
https://eitaa.com/khodemanim
ا ﷽ ا
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ
بِالْمَوْلُودَيْنِ فِي رَجَبٍ
مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الثَّانِي
وَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ
چیز زیادی نمیخواهم
فقط کمی
رحمت واسعه
نعمت فراوان
و نفسی قانع به رحمتت و نعمتت ..
از تو که چیزی کم نمیشود،خدای مهربان من .
https://eitaa.com/khodemanim
هدایت شده از اُمْ علاء
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و خدایی که صدای مظلوم را می شنود....
@omalaa
ا ﷽ ا
زیر چشمی خودم که فهمیدم
با نگاهت معطرم کردی
من همیشه پر از غرور و ریا
تو ولی مهربان ترم کردی
حرمحضرت معصومه سلاماللهعلیها
https://eitaa.com/khodemanim
ا ﷽ ا
یک تکه کیک
صبر کردیم تا بابای خانهمان از سفر برگردد تا برایش جشن روز پدر بگیریم.
نه از آن جشنهای اوووف ها! ازین جشنهای سادهی با صفا که دخترها با پول توجیبیهای ماهانهشان برای باباهایشان میگیرند و کلی خودشان خوشحالند( میخواستند با پول تو جیبی هایشان بگیرند اما ته کشیده بود، با پول تهِ جیب من جشن گرفتند).
همهی جشن ما یک قورمه سبزی خوشمزه جا افتاده اما کم لوبیا و نه چندان غلیظ بود که بابای بچهها دوست داشت و هنر سرانگشتان من بود،( از روز قبل رفتم بازار سبزی خریدم و پاک کردم و شستم و با همین دستهای خودم خوردکردم و سرخ کردم و تبدیلش کردم به قورمه سبزی)
و یک کیک خامهای کوچک دستپخت شیرینی سرا و خرید دخترها. ( چون هرچقدر هم بلد باشی با ابزار کم کیک بپزی باز بچه ها دوست دارند پول مادرشان را برای پدرشان خرج کنند، خراب بودن فر هم بی تاثیر نبود.)
هفت نفر بودیم اما کیک را به هشت قسمت مساوی تقسیم کردیم و همه سیر خوردیم و نهایتا یک تکه اش را گذاشتیم توی یخچال برای روزمبادا.. نه ..برای ساعت مبادا.
رفتن آن تکه کیک به یخچال همانا و باز شدن گاه و بی گاه درِ یخچال همانا.
حواسم به رفتارهایش بود. زینب را میگویم. میدانستم دل کوچکش طاقت این بازی کثیفِ کیک نگه داشتن در یخچال را ندارد. اما دوست داشتم ببینم چه بلایی سر این تکه کیک میآید.
هر نیم ساعت درِ یخچال را باز میکرد و با انگشت فقط در حدّ چشیدن از خامهاش می خورد.
تا فردا غروب قبل ازینکه خواهرهایش از مدرسه بیایند کارش همین بود.
غروب دیگر طاقت نیاورد. میدانست آنها که از مدرسه بیایند باید همان تکه راهم با آنها شریک بشود .
آمد پیش من، این پا و آن پا نکرد. محکم و سِرتقانه گفت:
"مامان پس من کی اون کیکمو بخورم؟"
ساعتِ مبادا رسیده بود. جلوی خندهام را گرفتم و گفتم "هر وقت آجیا اومدن"
لب و لوچه اش آویزان شد و چشمهایش گرد . داشت دنبال یک دلیل محکم کودکانه میگشت که قانعم کند.
"نمیشه من بخورم برای آجیا نگه دارم؟"
بیشتر ازین دیگر نمیشد صبوری اش را امتحان کرد. طفلک از دیشب تا الان طاقت آورده بود . اجازه را صادر کردم." برو بخور"
با خوشحالی بشقاب کیک را از یخچال بیرون آورد. چیزی ازش نمانده بود ؛ اما از همان هیچی کمی برای خواهرهایش باقی گذاشت؛ فقط آنقدر که به قولش عمل کرده باشد.کیک که تمام شد خیالش راحت شد.
پن:
خدایا پناه می برم به خودت از امتحانهای سخت.
✍س.غلامرضاپور
#دنیای_شیرین_بچه_ها
#زینب_کمی_مانده_تا_چهار_سالگی
https://eitaa.com/khodemanim
ا ﷽ ا
#دنیای_شیرین_بچهها
گفتگوی تلفنی دختر بچهها وقتی خیلی دلتنگ بابایشان میشوند:
"بابایی کجایی؟
من هی خواب میبینم .
خواب میبینم شما اینجا هستی.
خیلی خواب خوبیه."
#زینب_چندروز_مانده_تا_چهارسالگی
دختری را میشناسم در خرابه، بگذریم....
(شاعر:سعیده کرمانی)
https://eitaa.com/khodemanim